۱۳۹۸ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

أحمد بن محمد بن حنبل ذُهلِي شیبانِي وائلِي مَروَزِي بغدادِي

إمام شیخ الإسلام أبوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل ذهلِي وائلِي شیبانِي مروزِي بغدادِي معروف به إمام أحمد حنبل و ملقب به إمام المحدثین از جمله اتباع تابعین و چهارمین امام از ائمه چهار گانه اهل سنت وجماعت می باشد. اصل خاندان وی از زریق محله أی در کنار نهری در مرو  و پدر بزرگش حنبل بن هلال والی سرخس و در قیام عباسیان در شمار ابناء الدعوة بود. پدرش محمد بن حنبل فردی نظامی، قائد لشکر و غازی بود، و در جوانی در حدود سی سالگی وفات یافت، و آن گاه که مادر وی صفیه دختر میمونه بن عبدالملک شیبانِي او را حامله بود، از مرو(شهری در خراسان که امروزه در قلمرو جمهوری ترکمنستان واقع گردیده است) به بغداد آمد، و امام احمد در اوائل ماه ربیع الاول سال 164 هجری قمری مطابق سال 780 میلادِي در بغداد زاده شد. إمام احمد بن حنبل در بغداد نشؤ و نما یافت، بغدادی که در آن روزگار مرکز علمی بزرگ جهانی و محل رفت و آمد و بود و باش علماء و دانشمندان مشهور بود، دانشمندانی که از همه أی طیف های فکری و عقیدتی نمایندگی می کردند، از جمله قاریان، محدثان، فقها، متصوفه، علمای ادب، لغت، شعر، فلسفه، حکمت، کلام و غیره در این شهر مراکزی داشته، و با حرارتی زیاد و بلا وقفه فعالیت می کردند، این اوضاع و احوال بر زندگی فکری و عقیدتی امام نیز بی تاثیر نبود، و در پختگی و صلابت وی تاثیر بسزائی داشت.(1، 4 ، 20، 21، 23، 24 و 25)
   إمام أحمد بن حنبل هنوز سه ساله بود، که پدرش وفات یافت، و تربیه او را مادرش به عهده گرفت. بعضی از مؤرخین هم تولد او را در مرو گفته اند، و می گویند: آن گاه که شیر خوار بوده، مادرش او را به بغداد برده، و در آن شهر کسب علم نموده، و از شیوخ آن جا استماع حدیث کرد.(27)
    امام احمد بن حنبل در سال 179 هجری قمری در بغداد از اولین کسی که فقه آموخت و حدیث شنید إمام أبویوسف قاضی شاگرد مشهور امام أبوحنیفه بود، و هم زمان در نزد شیخ هُشَیم بن بشیر بن أبِي حازم واسطِي شروع به آموختن علم حدیث کرد، تا این که هشیم در سال 183 هجری قمری وفات یافت. او بعد از مرگ هشیم نیز مدتی در بغداد ماندگار شد، و در سال 186 هجری قمری به جهت کسب بیشتر دانش شروع به مسافرت کرد. او برای طلب علم و جمع آوری حدیث به کوفه، بغداد، بصره، مکه، مدینه، تهامه، یمن، شام، جزیره، مغرب، جبال، عراق، ری، فارس، خراسان و ماوراء النهر سفر نمود، و از نزد علماء و دانشمندان زیادی کسب دانش نمود. زمانی که سن امام احمد به حدود چهل سال می رسید، یعنی در سال  204 هجری قمری مرکزی برای تدریس و افتاء در بغداد دائر نمود، که تعداد شاگردانش به پنج هزار کس می رسید.(3 و 25)
    امام احمد بن حنبل از اصحاب و شاگردان امام شافعی و از خواص او بود، و از وی کسب علم کرد، و تا زمان ارتحال شافعی در مصر ملازمت صحبت شافعی را نمود، و شافعی در باره أی او گفت: از بغداد بیرون شدم، و کسی را متقی تر، فقیه تر، پرهیز گار تر و دانسته تر از ابن حنبل بر جای نماندم.(26) 
   إمام احمد بن حنبل شخصیتی عالم، قاری، حافظ، پرهیزگار، صبور، متواضع، فقیه، شاعر، معروف به اخلاق حسنه و امامی بر جسته بود. در  روزگار إمام أحمد بن حنبل معتزله در اوج قدرت و عظمت بودند، و می خواستند، با وجود آن اوضاع و احوال، فضلاء، دانشمندان و فقهای زمان خود را مجبور سازند، که اظهار نظر و رأی ایشان را قبول داشته باشند. چون امام احمد در بعضی مسائل علم کلام از جمله حادث بودن قرآن با معتزله مخالف بود، و مامون الرشید خلیفه عباسی نیز از معتزله و افکار شان سخت حمایت و پشتیبانی می کرد، برای سرزنش امام احمد او را دست بسته به طرطوس محل اقامت خود خواست، منتهی قبل از آن که امام احمد به آن جا برسد، مأمون وفات یافت، امام را به بغداد برگشتاندند، و در آن جا زندانی کردند، و در این وقت هم که معتصم بر منصب خلافت عباسی تکیه زده بود، یعنی  سال 218 هجری قمری امام را سخت تحت شکنجه قرار داد ند، بدان هم امام احمد دعوت به قبول مخلوق بودن قرآن کریم را رد کرد، او را به زندان نگه داشتند، تا بالآخره در دهه اخیر ماه رمضان سال 221 هجری قمری تازیانه زدند، سپس اموالی را به او پیشکش کردند، اما امام از پذیرش آن خوداری فرمود، تا این که واثق در سال 227 هجری قمری به خلافت رسید، و امام تا حدی از این قید، رنج و محدودیت رهائی یافت، و بعد در سال 232 هجری قمری متوکل زمام حکومت را در دست گرفت، وی مانند گذشتگان خود از معتزلی ها پشتیبانی ننمود، و بدین صورت امام احمد از مصائب رهائی یافت. امام احمد توجه بیشتر به علم حدیث داشت، و چهل هزار حدیث را در کتابی بنام مسند جمع آوری نمود، و بدین جهت پیروان امام احمد بیشتر به اهل حدیث و اهل روایت مشهور شدند. امام احمد بن حنبل یکی از چهار پیشوای بزرگ مذاهب فقهی اهل سنت و جماعت می باشد، که فقه وی مستنبط از قرآن کریم، سنت نبوی، فتوی صحابه، إجماع، قیاس، استصحاب، مصالح مرسله و سد ذرایع می باشد.(1، 3 و 26)
   قابل ذکر است که إمام احمد بن حنبل چون اصالت خراسانی داشت، زبان فارسی را خوب می دانست و به آن تکلم می کرد. می گویند پسر خاله اش از خراسان به دیدن امام احمد آمد، و به خانه او ساکن شد، و وقتی امام برایش طعام پیشکش می کرد با او به زبان فارسی صحبت می نمود، و از خراسان و اهالی آن و از اقوام و آشنایان خود که در خراسان ساکن بودند می پرسید، و بسیاری اوقات او در بغداد مهمانانی فارسی زبان داشت، و با آنها به فارسی صحبت می کرد.(8)
وفات و محل دفن إمام أحمد بن حنبل
   امام احمد بن حنبل پیش از ظهر روز جمعه پس از یک بیماری نه روزه در بغداد درگذشت، امام شهاب الدین ابی الفلاح عبدالحی بن احمد بن محمد معروف به ابن عماد حنبلی وفات إمام أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي را در ماه ربیع الأول سال 241 هجری قمری مطابق سال 855 میلادی در سن 77 سالگی آورده است، اما عباس دوری، مطین، فضل بن زیاد و دیگران وفات او را در روز جمعه دوازده روز باقی مانده از ماه ربیع الاول سال 241 هجری قمری می گویند، و فضل در همان روز در ماه ربیع الآخر گفته است. در سن امام احمد نیز اختلاف است: تعدادی از مورخین عمر او را 73 سال گفته اند، صاحب تاریخ یافعی 78 سال نگاشته است، و ابونعیم و ابن عماد حنبلی 77 سال و چند روز گفته اند. امیر ابوالعباس محمد بن عبدالله بن طاهر طاهری فوشنجِي خراسانِي والی بغداد در زمان خلافت متوکل عباسی بر جنازۀ امام احمد نماز گزارد، و او  را بعد از نماز عصر همان روز جمعه در  مقبره باب حرب مکانی در شمال غرب کاظمیه حالیه مشهور به (شهدای) بغداد به خاک سپردند، و قبر وی در آنجا مشهور و مزار است. اما در بین اهالی عراق مشهور است که وقتی در سال 1937 میلادی فیضانات و سیلاب های رودخانه دجله زیاد شد، مردم استخوان های امام احمد را از مزار قبلی آن به مسجد عارف آغا از مساجد ساخته شده در دوران خلافت عثمانی در منطقۀ حیدرخانیه در نزدیک مسجد جامع حسن پاشا انتقال دادند، و بر بالای مقبره نوشته است: ضریح احمد بن حنبل. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب می نویسد: ابوالحسن زعفرانی می گوید: وقتی در پهلوی قبر امام احمد می خواستند جنازۀ شریف ابوجعفر بن ابی موسی را دفن کنند، قبر باز شد، و کفن او را چنان صحیح یافتند، که هیچ نپوسیده بود و جسد آن تغیر نکرده بود، و آن دوصد و سی سال بعد از فوت امام احمد بود. امروزه تعداد کثیری از مردم جزیره العرب، شمال افریقا و کشورهای خلیج پیرو مذهب حنبلی می باشند.(2، 3، 18 ، 20 و 25)
   نسب امام احمد  بن محمد بن حنبل شیبانِي:
   نسب امام احمد را به نقل از پسرش عبدالله بن أحمد بن حنبل چنین آورده اند: أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد بن إدریس بن عبدالله بن حَیَّان بن عبدالله بن أنس بن عوف بن قاسط بن مازن بن شیبان بن ذُهل بن ثعلبه بن عُکابَه، بن صعب بن علی بن بکر بن وائل بن قاسط بن هِنب بن أفصَی بن دُعمِي بن جَدیله بن أسد بن ربیعه بن نِزار بن معد بن عدنان بن أد بن أدَد بن هَمَیسع بن حَمَل بن نبت بن قیذار بن إسماعیل بن حضرت إبراهیم خلیل الله علیه السلام. و مادر امام أحمد، صفیه دختر میمونه دختر عبدالملک بن سواده بن هند شیبانیه می باشد، که پدر بزرگ صفیه، عبدالملک بن سواده از بزرگان بنی شیبان و در مهمان نوازی مشهور بوده است. خانواده امام احمد از بنی شیبان و از همان اعراب صحرا نشینی بودند، که وقتی شهر بصره در زمان خلافت حضرت عمر فاروق(رض) ساخته شد، در بصره ساکن گردیدند، و از بصریان شمرده می شدند. روایت است که وقتی احمد بن حنبل به بصره آمد، در مسجد بنی مازن که شاخه أی از بنی شیبان بودند، نماز خواند و می گفت: مسجد مذکور متعلق به پدران من می باشد. اما پدران وی به صورت دائم در بصره ماندگار نشدند، و جد وی حنبل به خراسان انتقال نمود، او والی سرخس در عهد خلافت اموی بود. اما وقتی که دعوت عباسیان ظهور کرد، خانواده امام احمد به صفوف داعیان عباسی پیوستند، و  محمد پدر امام احمد مردی نظامی و فرمانده عسکری بود. اصمعِي می گوید: ابوعبدالله احمد بن حنبل از بنی ذُهل و پدرش قائد عسکری بوده است.(14، 18 و 20)
   همسران و فرزندان إمام احمد بن محمد بن حنبل:
   إمام احمد بن محمد بن حنبل به سبب اشتغال زیاد در  تحصیل علم، سفرهای متعدد و غیبت از محل سکونتش بعد از چهل سالگی ازدواج  کرد، و تا آن هنگام مادرش در صورت موجودیت در خانواده  او را در انجام کارهایش معاونت و کمک می نمود. اولین همسر او عَباسه دختر فضل دختری عربی از ساکنان نواحی بغداد بود، او مدت سی سال با امام احمد زندگی نمود، و پسرش أبوالفضل صالح بن أحمد شیبانِي از وی می باشد، که در سال 203 هجری قمری متولد گردید، صالح نیز یکی از فقهاء و محدثین برجسته بود، مدتِي وظیفۀ قضاوت در اصفهان را بدوش داشت، و در ماه رمضان سال 266 هجری قمری در آن شهر وفات یافت. (ابوبکر احمد بن محمد بن حجاج) مروروذِي شاگرد امام احمد می گوید: از اباعبدالله شنیدم، که می گفت: من مدت سی سال با مادر صالح زندگی کردم، و در یک کلمه هم در بین ما اختلافی پیش نیامد. همسر دوم امام احمد دختر عمویش ریحانه بود، که او مادر عبدالله پسر امام احمد می باشد، و کنیه امام نیز منسوب به پسرس عبدالله است، ابوعبدالرحمن عبدالله پسر امام احمد شیبانی در سال 213 هجری قمری متولد گردید، و او هم یکی از فقهاء و محدثین بزرگ  می باشد، که راوی بیشتر آثار پدرش است، وی در روز یکشنبه هشت روز مانده از ماه جمادی الآخر سال 290 هجری قمری به عمر 77 سالگی در بغداد وفات یافت. همسر سوم امام احمد بن حنبل کنیزی بنام حُسنَ بود، که در اول زینب مکنی به ام علی دختر امام احمد را بدنیا آورد، و بعد دو طفل دوقلو بنام های حسن و حسین از او زاده شدند، که هر دو آنها بلا فاصله وفات یافتند، و باز دو پسر دوقلو دیگر بنام های حسن و محمد آورد. ابن کثیر می گوید: محمد در هنگام مریضی امام احمد که از آن مریضی وفات یافت، راه می رفت. و نیز پسری هم بنام سعید از همان کنیز زاده شد، سعید پنجاه روز قبل از فوت پدرش متولد گردید، مدتی قاضی کوفه بود، و پیش از سال 290 هجری قمری قبل از وفات برادرش عبدالله درگذشت. نواسه امام احمد بن محمد بن حنبل شیبانِي نیز بنام زهیر بن صالح بن احمد از محدثین مشهور و ثقه است، که در سال 303 هجری قمری درگذشت، نواسه دیگرش احمد بن صالح بن احمد بود، که از وی پسرش أبوجعفر محمد بن احمد بن صالح متوفی سال 330 هجری قمری حدیث روایت نموده است. و از حسن، محمد و زینب فرزندان امام احمد بن حنبل خبری در دست نیست ( 3، 20، 23)
   شمائل و خصائل امام أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي:
   إمام احمد مردی با چهره أی گندمی، زیبا صورت و بلند قد بود، لباس های سفید می پوشید و سر و ریش خود را حناء می کرد. إمام احمد بن حنبل شخصیتی با وقار، آرام و متواضع بوده، اعتماد به نفس داشت و در مجلس درس او مزاح و لهوی وجود نداشت، شاگردانش در حضور او مزاح نمی کردند، و شیوخ وی نیز در حضورش از مزاح اجتناب می ورزیدند. از خلف بن سالم روایت گردیده، که می گوید: ما در مجلس درس یزید بن هارون بودیم، یزید با مستمعین خود مزاح کرد، متوجه امام احمد شد، با دستش به پیشانی خود زد، و گفت: چرا مرا آگاه نکردید، که احمد در این جا است، تا مزاح نمی کردم؟ زیرا احمد بن حنبل در هنگام درس از مزاح اجتناب می کرد، و می گفت: روایت و تدریس حدیث عبادت است، و در وقت عبادت نباید مزاح کرد.(15، 20، 23 و 27)
   اهل سنت و جماعت از نظر امام احمد بن حنبل:
   امام احمد بن حنبل بنا بر روایت محمد بن حُمید اندرابِي ویژگی یک مؤمن از(اهل سنت و جماعت) را چنین می داند که به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام(ص) ایمان آورد و به همگی آنچه پیامبران و انبیای الهی بدان دعوت کرده اند، باور داشته و از جمله معتقد باشد که همه چیز از خیر و شر به قضا و قدر الهی است، و به سلف و حق ایشان و تقدم حضرات ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله تعالی عنهم بر دیگر صحابه و نیز بزرگی شأن علی بن أبِي طالب(رض) و دیگر رجال عشره مبشره ایمان آورد، و به جمیع اصحاب پیامبر اسلام(ص) احترام گذارد، به فضائل ایشان یقین کند، و از سخن گفتن دربارۀ آنچه میان ایشان از نزاع و اختلاف گذشته است، باز ایستد، نیز برگذاری نماز جمعه و جماعات با هر امیری را اگرچه فاجر باشد، بپذیرد. وی همچنین اعتقاد بدین نکات را تأکید می کند، که شخص مؤمن باید قرآن را کلام خدا و غیر مخلوق بداند، و باور داشته باشد که ایمان عبارت از قول و عمل است و زیادت و نقصان می پذیرد. مؤمن می بایست بر ائمه مسلمین خروج نکند، و از فتنه بگریزد. و نیز باور کند که اهل جنت در قیامت پروردگار را می بینند.(3، 20 و 23)
   أساتیذ و کسانی که امام احمد بن حنبل از آنها حدیث روایت نموده است:
   إمام أحمد بن حنبل از أبوإسحاق إبراهیم بن إسحاق بن عیسی طالقانِي، أبومِرداس إبراهیم بن بکار أسدِي، إبراهیم بن حبیب أزدِي، إبراهیم بن حجاج سامِي، إبراهیم بن حسن باهلِي، أبوإسحاق إبراهیم بن حکم بن أبان عَدَنِي، إبراهیم بن حمزه زبیرِي، أبومحمد إبراهیم بن خالد بن عُبید قرشِي صَنعانِي، إبراهیم بن دینار تمار، أبوإسحاق إبراهیم بن زیاد بغدادِي ملقب به سَبَلان، أبوإسحاق إبراهیم بن سعد بن إبراهیم زهرِي، إبراهیم بن سعید جوهرِي، أبوإسحاق إبراهیم بن شَمَّاس غازِي سمرقندِي، أبوإسحاق إبراهیم بن أبِي عباس بغدادِي معروف به سامَرِي، إبراهیم بن عبدالله بن أحمد مروزِي، إبراهیم بن عبدالله بن حاتم هروِي، إبراهیم بن عقیل بن معقل یمانِي، إبراهیم بن عیسی طالقانِي، أبوإسحاق إبراهیم بن أبِي لیث نصر ترمذِي، إبراهیم بن مرزوق بصرِي، إبراهیم بن منذر حزامِي، إبراهیم بن مهدِي مصیصِي، إبراهیم بن یوسف بن خالد، أحمد بن إبراهیم بن خالد موصلِي، أبوعبدالله أحمد بن إبراهیم بن کثیر دورقِي، أحمد بن أیوب ضبِي، أبویوسف أحمد بن جمیل مروزِي ساکن بغداد، أبوالولید أحمد بن جناب بن مغیره حدثِي مصیصِي، أبا صالح أحمد بن جناح بغدادِي، أحمد بن حاتم بن یزید طویل معروف به ابوجعفر خیاط، أبوالعباس أحمد بن حجاج ذهلِي شیبانِي از اهالی مرو، أبا سعید أحمد بن داود حداد واسطِي، أبوجعفر أحمد بن صالح مصرِي، أبوالحسن أحمد بن أبِي شعیب عبدالله بن مسلم حرانِي مولای عمر بن عبدالعزیز، أحمد بن عبدالصمد زرقِي،  أبا یحیی أحمد بن عبدالملک بن واقد جزرِي حرانِي معروف به أحمد بن واقد، أحمد بن عبده ضبِي، أحمد بن عمر وکیعِي، أحمد بن عمران بن عبدالملک أخنسِي، أحمد بن عیسی مصرِي، احمد بن محمد بغدادِي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن ایوب وراق، أحمد بن مقدام عجلِي، أحمد بن منیع بغوِي هروِي، أبوالجَوَّاب أحوص بن جواب ضَبِّي، أبوبکر أزهر بن قاسم راسبِي، أزهر بن سعد باهلِي، أبومحمد أسباط بن محمد قرشِي مولای سائب بن یزید، إسحاق بن إبراهیم رازِي داماد سلمه بن فضل، إسحاق بن إبراهیم بن موسی هروِي، إسحاق بن إسماعیل یتیم، أبویعقوب إسحاق بن إبراهیم بن مَخلَد حنظلِي مروزِي معروف به ابن راهویه، إسحاق بن سلیمان رازِي عبدِي، إسحاق بن طالقانِي دوست عبدالله ابن مبارک، أبوهاشم إسحاق بن عیسی نواسه دختری داود بن أبِي هند، أبویعقوب إسحاق بن عیسی بن نَجِيح طبَّاع، إسحاق بن عیسی بغدادِي، أبوعمرو إسحاق بن مِرَار شیبانِي، أبوعبدالرحمن إسحاق بن منصور بن حیان سلولِي، إسحاق بن موسی انصارِي، أبومحمد إسحاق بن یوسف بن یعقوب أزرق، أبوالمنذر أسد بن عمرو بن عامر بجلِي کوفِي، أسد بن موسی أموِي، إسرائیل بن یونس سبیعِي، أبوإسحاق إسماعیل بن أبان وراق أزدِي، أبوبشر إسماعیل بن إبراهیم بن مقسم أسدِي معروف به ابن عُلَیَّه، إسماعیل بن إبراهیم ترجمانِي، إسماعیل بن إبراهیم قرشِي، أبومَعمَر إسماعیل بن إبراهیم بن معمر هذلِي، أبو إسرائیل إسماعیل بن إسحاق ملائِي، إسماعیل بن زکریا خلقانِي، أبو هشام إسماعیل بن عبدالکریم بن مَعقِل صنعانِي یمانِي، إسماعیل بن عبدالله بن زراره رقِي، إسماعیل بن عبدالله بن یزید رقِي، إسماعیل بن عبید بن عمر بن أبِي کریمه، أبوالمنذر إسماعیل بن عمر واسطِي، إسماعیل بن عُلَیَّه أسدِي، إسماعیل بن محمد بن إسماعیل طلحِي، أبوإبراهیم إسماعیل بن محمد بن جبله بن معقب سراج، أبومحمد إسماعیل بن محمد بن جحاده یامِي کوفِي عطار، إسماعیل بن مغیره، إسماعیل بن موسی، إسماعیل بن یزید رقِي، أسود بن سالم بغدادِي، أبوعبدالرحمن أسود بن عامر ملقب به شاذان، أبوغیاث أصرم بن غیاث نیشابورِي، أمیه بن خالد بن أسود بن هُدبَه أزدِي، أبوضمره أنس بن عیاض لیثِي مدینِي، أبوإسماعیل أیوب بن یحیی بن زیاد بن نجار حنفِي یمانِي، بدیل کوفِي، أبوعثمان بشار بن موسی عِجلِي خَفَّاف، بشر بن سبحان ثقفِي، أبو عمرو بِشر بن سَرِي بصرِي، بشر بن سلمان نهدِي، أبوالقاسم بشر بن شُعَیب بن أبِي حمزه دینار قرشِي حمصِي، أبوإسماعیل بِشر بن مُفَضَّل بن لاحق رقاشِي، أبوبشر بکر بن عیسی راسبِي، بکر بن یزید طویل حمصِي، أبوالأسود بَهز بن أُسد عَمَی، بهلول بن حکیم قَرقِيسِي شامِي، أبوإدریس تَلِيد بن سلیمان محاربِي، أبوجَبله ثابت بن ولید بن عبدالله بن جُمَیح زهرِي، جابر بن سُلَیم زُرقِي أنصارِي مدنِي، جابر بن نوح، أبوعبدالله جریر بن عبدالحمید رازِي، جعفر بن حمید عبسِي، أبوعَون جعفر بن عون مخزومِي قرشِي، جعفر بن محمد رسعنِي، جعفر بن مهران سباک، حارث بن سلیمان فزارِي، أبومُرَّه حارث بن مُرَّه بن مُجَّاعه حنفِي، أبونضرحارث بن نعمان بن سالم طوسِي أکفانِي، حجاج بن أرطاة نخعِي، حجاج بن محمد ترمذِي، أبومحمد حجاج بن محمد أعور مِصِّیصِي، حجاج بن منهال أنماطِي، أبومحمد حجاج بن نصیر فُسطاطِي، حجین بن مثنی یمامِي، حدیج بن معاویه جعفِي، حذیفه بن یمان عبسِي، حرمله بن یحیی تجیبِي، حرمِي بن عماره عتکِي، حسان بن إبراهیم عنزِي، حسن بن أبِي مالک حنفِي، حسن بن حماد ضبِي، أبوعلی حسن بن ربیع بن سلیمان خَشَّاب بورانِي، أبوالعلاء حسن بن سوار بغوِي هروِي خراسانِي، حسن بن صباح واسطِي، حسن بن عرفه عبدِي، أبومحمد حسن بن علی بن عاصم، حسن بن عیسی بن ماسرجس نیشابورِي، حسن بن قزعه قرشِي، حسن بن محمد زعفرانِي، أبوعلی حسن بن موسی أشیب، حسن بن یحیی مروزِي، حسین بن إبراهیم عامرِي، أبوعبدالله حسین بن حسن أشقر فزارِي، أبوعبدالله حسین بن علِي بن نَجِيح جُعفِي، حسین بن علی بن عاصم، حسین بن محمد بن أیوب سعدِي، أبومحمد حسین بن محمد بن بهرام تمیمِي، حسین بن محمد مروزِي، حسین بن موسی أشیب، حسین بن ولید نیشابورِي، أبوعلی حسین بن ولید قرشِي، أبوطالب حفص بن جابان قارِي، ابوعمر حفص بن عمر بن حارث بن سخبره حوضِي نمرِي بصرِي أزدِي معروف به ابوعمر ضریر، أبوعبدالصمد حفص بن عمر بصرِي، أبوعمر حفص بن غیاث بن طلق نَخَعِي، حکم بن عطیه عیشِي، أبومحمد حکم بن مروان ضریر، أبوصالح حکم بن موسی بن أبِي زُهیر قَنطَرِي بغدادِي، أبوالیمان حکم بن نافع بَهرانِي، أبوأسامه حَمَّاد بن أسامه بن زید قرشِي، أبوعبدالله حَمَّاد بن خالد خَیَّاط بصرِي، حماد بن زید بن درهم أزدِي، حماد بن سلمه بصرِي، أبوسعید حماد بن مَسعَدَه تمیمِي، أبوعبدالله حامد بن یحیی بن هانِي بلخِي، أبوعمر حُجَین بن مُثنی یمامِي، أبوعبدالرحمن حُذَیفه بن حکیم مَذحِجِي رقِي، أبورَوح حَرَمِي بن عُماره بن أبِي حَفصه أزدِي، حرِيش بن قاسم مداینِي، أبوعبدالرحمن حَکَّام بن سَلم کنانِي رازِي، حُمَید بن عبدالرحمن بن عوف رؤاسِي، حمید بن عیاش مکتب، حمید بن مخلد بن قتیبه أزدِي، حوثره بن أشرس عتکِي، حیوه بن شریح بن صفوان تجیبِي، أبوالعباس حیوه بن شریح بن زید حضرمِي حمصِي، أبویزید خالد بن حَیَّان رقِي، أبوهیثم خالد بن خداش بن عجلان مهلبِي، أبوهیثم خالد بن مَخلَد قَطَوانِي، خالد بن نافع أشعرِي کوفِي، خلاد بن أسلم صفار، خلف بن أیوب عامرِي، خلف بن خلیفه أشجعِي، أبومحمد خلف بن هشام بزاز، أبوالولید خَلَف بن ولید جَوهرِي، داود بن رشید هاشمِي، أبوسلیمان داود بن عمرو ضبِي، أبوسلیمان داود بن مِهران دَباغ، رباح بن خالد، رِبعِي بن إبراهیم برادر إسماعیل معروف به ابن عُلَیَّه أسدِي، ربیع بن ثعلب مروزِي، أبوتَوبه ربیع بن نافع حلبِي، أبوسعید رزق بن رزق بن منذر، أبومحمد رَوح بن عُباده بن علاء قیسِي بصرِي، روح بن عبدالمؤمن هذلِي، روح بن قاسم تمیمِي، ریحان بن سعید سامِي، زکریا بن عدِي بن صلت تمیمِي، زکریا بن یحیی بن صالح بلخِي، زکریا بن یحیی بن صبیح واسطِي، زهیر بن حرب حرشِي، زهیر بن معاویه جعفِي، أبوهاشم زیاد بن أیوب بن زیاد طوسِي معروف به دَلُّوِيه، أبوخداش زیاد بن ربیع یحمدِي أزدِي، أبومحمد زیاد بن عبدالله بن فضل عامرِي بَکَّائِي، أبوالحسین زید بن حُباب بن رَیَّان عُکلِي تمیمِي، أبوعبدالله زید بن یحیی بن عبید خزاعِي دمشقِي، أبوالحسین سریج بن نعمان بن مروان جَوهرِي، سریج بن یونس مروروذِي، أبوإسحاق سعد بن إبراهیم بن سعد زهرِي قرشِي، سعید بن أشعث بن سعید سنان، أبومَعمر سعید بن خیثم بن راشد هلالِي، أبوعمرو سعید بن زکریا قرشِي، سعید بن سلیمان ضبعِي، سعید بن عامر ضبعِي، سعید بن أبِي عروبه عدوِي، سعید بن عمرو سکونِي، سعید بن محمد جرمِي، أبوعثمان سعید بن منصور بزاز خراسانِي، سعید بن یحیی بن سعید اموِي، سفیان بن سعید ثورِي، أبومحمد سفیان بن عُیَینه بن میمون هلالِي، أبومحمد سفیان بن وکیع بن جراح رؤاسِي، سفینه مولای رسول الله(ص)، أبوالحسن سکن بن نافع باهلِي، أبوسلمه سلام بن مسلم أیلِي، أبوقُتَیبَه سَلم بن قتیبه أزدِي خراسانِي، سلمه بن شبیب مسعمِي، سلمه بن وهرام جندِي، أبومحمد سلیمان بن أحمد بن محمد شامِي، أبوداؤد سلیمان بن أشعث سجستانِي، سلیمان بن ایوب بصرِي، أبوأیوب سلیمان بن حرب واشِحِي أزدِي، أبوخالد سلیمان بن حیان أحمر جعفرِي أزدِي، أبِي داؤد سلیمان بن داود بن جارود طیالسِي، أبوأیوب سلیمان بن داود بن علی هاشمِي، أبوربیع سلیمان بن داود زهرانِي، سلیمان بن محمد بن سلیمان مبارکِي، سلیمان بن مغیره قیسِي، سلیمان بن مهران أعمش، أبویحیی سهل بن حسان بصرِي، أبوعبدالله سهل بن یوسف مِسمَعِي أنماطِي، سوید بن سعید بن سهل بن شهریار هروِي، أبوالولید سُوَید بن عمرو کلبِي، أبوسلمه سیار بن حاتم عنزِي، أبوعمرو شبابه بن سَوَّار فَزَارِي، أبوالفضل شجاع بن مخلد فلاس، أبِي بدر شُجاع بن ولید سَکُونِي، شریک بن عبدالله قاضِي، شعبه بن حجاج عتکِي، شعیب بن إسحاق قرشِي، أبوصالح شعیب بن حرب مدائنِي، شیبان بن عبدالرحمن تمیمِي، شیبان بن فروخ حبطِي، صالح بن عبدالله باهلِي، صالح بن کیسان دوسِي، صالح بن مالک خوارزمِي، صدقه بن سابق، أبومحمد صفوان بن عیسی قرشِي زهرِي، صلت بن مسعود جَحدَرِي، أبِي عاصم ضحاک بن مَخلَد نبیل شیبانِي، أبومحمد طَلق بن غَنَّام بن طَلق نَخعِي، أبوأحمد عائذ بن حبیب عبسِي، أبونعمان عارِم بن فضل، أبوالمثنی عاصم بن زکریا کِندِي، أبوالحسین عاصم بن علی بن عاصم واسطِي، عاصم بن عمر مقدمِي، أبوالحارث عامر بن صالح بن عبدالله زبیرِي أسدِي،  عباد بن ذکوان سمان، أبومعاویه عَبَّاد بن عَبَّاد بن حبیب بن أبِي صُفره مُهَلَّبِي أزدِي، أبوسَهل عَبَّاد بن عوام بن عمر بن عبدالله کلابِي، أبوعبیده عباد بن عبیدالله أشجعِي، عباد بن موسی ختلِي، عباس بن حسین قنطرِي، عباس بن عبدالعظیم عنبرِي، عباس بن ولید نرسِي، أبومحمد عبدالله بن إبراهیم بن عمر صنعانِي، أبومحمد عبدالله بن إدریس بن یزید أودِي کوفِي، عبدالله بن أشعث أفرق، عبدالله بن بجیر مرادِي، أبووهب عبدالله بن بکر بن حبیب سَهمِي، أبومحمد عبدالله بن حارث بن عبدالملک مخزومِي قرشِي، عبدالله بن حجر قاضِي عسقلانِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن حمران بصرِي، عبدالله بن أبِي زیاد حکم قطوانِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن داود خریبِي، عبدالله بن رجاء مکِي، عبدالله بن زبیر بن عیسی بن عبیدالله حمیدِي، عبدالله بن سعد بن إبراهیم زهرِي، عبدالله بن سعید بن جبیر أسدِي، عبدالله بن سعید بن حصین کندِي، عبدالله بن سلیم جزرِي، عبدالله بن سندل ختلِي، عبدالله بن عامر حضرمِي، عبدالله بن عبدالوهاب حجبِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن عثمان بن جبله عتکِي، عبدالله بن عصمه نصیبِي، عبدالله بن عمر قرشِي، عبدالله بن عمران أسدِي، عبدالله بن عون هلالِي، أبوخلف عبدالله بن عیسی خزاز، عبدالله بن مبارک حنظلِي، عبدالله بن محمد بن حمید بصرِي، أبوبکر عبدالله بن محمد بن أبِي شیبه إبراهیم عبسِي کوفِي، عبدالله بن محمد بن علِي قضاعِي، عبدالله بن مسلمه حارثِي، أبومعاویه عبدالله بن معاویه بن عاصم زبیرِي، عبدالله بن موسی أنصارِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن میمون رقِي، عبدالله بن نافع أسدِي، أبوهاشم عبدالله بن نُمَیر هَمدانِي، أبومحمد عبدالله بن ولید قرشِي عدنِي، أبوقتاده عبدالله بن واقد حرانِي، عبدالله بن وهب قرشِي، أبِي عبدالرحمن عبدالله بن یزید عدوِي، عبدالله بن یزید بن رکانه، عبدالأعلی بن حماد باهلِي، أبوعبدالرحمن عبدالأعلی بن سلیمان زَرَّاد، أبومحمد عبدالأعلی بن عبدالأعلی سامِي، أبِي مُسهِر عبدالأعلی بن مُسهر غَسانِي دمشقِي، أبوعبدالرحمن عبدالجبار بن محمد بن عبدالحمید خطابِي، آبویحیی عبدالحمید بن عبدالرحمن حِمَّانِي، أبوسعیدعبدالرحمن بن إبراهیم دمشقِي ملقب به دُحَیم، عبدالرحمن بن صالح أزدِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن الاصفهانِي جهنِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عبید معروف به جردقه بصرِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عمر عمرِي، عبدالرحمن بن عبدالله مسعودِي، أبویزید عبدالرحمن بن علقمه سعدِي مروزِي، عبدالرحمن بن عمرو اوزاعِي، أبِي نوح عبدالرحمن بن غَزوان معروف به قُراد، أبومحمد عبدالرحمن بن محمد مُحاربِي، أبوسعید عبدالرحمن بن مهدِي عنبرِي أزدِي، أبوبکر عبدالرزاق بن هَمَّام حِمیرِي صنعانِي، أبوبکر عبدالسلام بن حرب مُلائِي، أبویحیی عبدالصمد بن حسان مروزِي خراسانِي، أبوسهل عبدالصمد بن عبدالوارث بن سعید تمیمِي تَنُورِي، أبوخالد عبدالعزیز بن أبان أموِي، أبوعبدالصمد عبدالعزیز بن عبدالصمد عَمِّي، عبدالعزیز بن مغیره منقرِي، عبدالعزیز بن یحیی کنانِي، أبوالجَهم عبدالقدوس بن بَکر بن خُنَیس، أبِي مغیره عبدالقدوس بن حجاج خَولانِي حِمصِي، أبوبکر عبدالکبیر بن عبدالمجید بن عبیدالله بن شریک بصرِي، أبوعبدالحمید عبدالمجید بن عبدالعزیز بن أبِي رَوَّاد أزدِي، عبدالمتعال بن عبدالوهاب، أبوعبدالله عبدالملک بن إبراهیم جُدِّي، عبدالملک بن صباح صنعانِي، عبدالملک بن عبدالرحمن أبناوِي، أبِي عامر عبدالملک بن عمرو بن قیس عَقدِي، أبوالحسن عبدالمؤمن بن عبدالله بن خالد عبسِي، عبدالواحد بن زیاد عبدِي، عبدالواحد بن غیاث صیرفِي، أبِي عبیده عبدالواحد بن واصل حداد سدوسِي، أبومحمد عبدالوهاب بن عبدالمجید ثقفِي، أبونصرعبدالوهاب بن عطاء خَفَّاف، أبوإسماعیل عبدالوهاب بن همام بن نافع حمیرِي برادر عبدالرزاق، أبومحمد عبده بن سلیمان بن حاجب کلابِي کوفِي، عبید بن قاسم تیمِي، عبید بن أبِي قره بغدادِي، عبیدالله بن ثور بن عون بن أبِي الخلال عَتَکِي، أبوعبدالرحمن عبیدالله بن زیاد هروِي، عبیدالله بن زیاد همدانِي، عبیدالله بن عبیدالرحمن أشجَعِي، عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر عدوِي، عبیدالله بن عمر قَوَارِيرِي، عبیدالله بن محمد بن حفص تیمِي معروف به ابن عائشه، عبیدالله بن معاذ عنبرِي، أبومحمد عبیدالله بن موسی عبسِي، أبوعبدالرحمن عَبیده  بن حُمَید بن صهیب لیثِي تیمِي، عتاب بن زیاد مروزِي خراسانِي، أبوعلِي عثام بن علی عامرِي کلابِي، عثمان بن عثمان غَطَفانِي، أبومحمد عثمان بن عمر بن فارس عبدِي بصرِي، عثمان بن عمر بن موسی تیمِي، أبوالحسن عثمان بن محمد بن أبِي شیبه إبراهیم عبسِي، أبوإسحاق عصام بن خالد حَضرمِي، أبوحُمید عصام بن عمرو طائِي، عطیه بن بقیه حمصِي، أبوعثمان عفان بن مسلم صَفَّار، أبومسعود عُقبه بن خالد سکونِي کوفِي، عقبه بن مکرم عمی، علاء بن موسی باهلِي، علی بن  إبراهیم بُنانِي، علی بن أبِي إسرائیل بغدادِي، أبوالحسن علی بن إسحاق سلمِي مروزِي، أبوالحسن علی بن بحر بن بَرِّي قطان، أبوالحسن علی بن ثابت جزرِي، علی بن جَعد، أبوالحسن علی بن حجر سعدِي، علی بن حسن بن سلیمان حضرمِي، أبوعبدالرحمن علی بن حسن بن شقیق عبدِي مروزِي، علی بن حسین بن نشیط مروزِي، أبوالحسن علی بن حفص مدائنِي، علی بن حکیم أودِي، أبوالحسن علی بن عاصم بن صهیب واسطِي، أبوالحسن علی بن عبدالله بن جعفر مدائنِي، أبوالحسن علِي بن عَیَّاش ألهانِي حِمصِي، أبومجاهد علی بن مُجاهد کابلِي، علی بن مسلم بن سعید طوسِي، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبِي طالب معروف به علِي بن موسی الرضا، أبوالحسن علی بن هاشم بن بَرید بریدِي عبدِي خزاز، أبوالیقظان عمار بن محمد ثورِي کوفِي برادر سیف بن محمد، أبوحفص عمر بن أیوب عَبدِي، أبوحفص عمر بن حفص مُعیطِي، أبوداود عمر بن سعد بن عبید حَفَرِي، عمر بن عبید طَنافِسِي، أبوحفص عمر بن علی بن عطاء مُقَدمِّي، أبوحفص عمر بن هارون بن یزید بلخِي، عمر بن یوسف مخزومِي، عمران بن بکار کلاعِي، عمرو بن أیوب عابد، أبوربیع عمرو بن سلیمان واسطِي، أبوعثمان عمرو بن عاصم بن عبیدالله بن وازع قیسِي کلابِي، عمرو بن علی فلاس، أبوسعید عمرو بن محمد عَنقَزِي، أبوالمنذر عمرو بن مجمع بن سلیمان سکونِي، عمرو بن محمد بن بکیر ناقد، أبوقطن عمرو بن هیثم بن قطن بن کعب زبیدِي، عیسی بن سالم شاشِي، أبومحمد غسان بن ربیع  بن منصور أزدِي مَوصِلِي، أبو مضر غَسان بن مُضَر أزدِي، أبومعاویه غَسَّان بن مُفَضَّل غَلابِي، أبومحمد غَوث بن جابر بن غیلان بن مُنَبَّه یَمانِي، أبوالفضل فَزاره بن عمر، أبِي نعیم فضل بن دُکَین ملائِي، فضل بن زیاد قطان، فضل بن سهل أعرج، أبوالعباس فضل بن علاء عجلِي کوفِي، فضل بن مالک مزنِي، فضل بن موسی سینانِي، فضیل بن حسین بن طلحه جحدرِي، فضیل بن أبِي عبدالله معمرِي، فطر بن حماد بن واقد بصرِي، فلیح بن سلیمان أسلمِي، أبومحمد فیاض بن محمد بن سنان رقِي، قاسم بن زکریا بن دینار قرشِي، أبوجعفر قاسم بن مالک مُزَنِي، أبوعامر قبیصه بن عُقبه بن محمد سُوَائِي، أبورجاء قُتَیبه بن سعید بَغلانِي، قتیبه بن عبدالرحمن رؤاسِي، أبوتَمام قُرَّان بن تَمَّام أسدِي، أبوسهل قُرط بن حُریث باهلِي، قریش بن إبراهیم صیدلانِي بغدادِي، أبوأنس قریش بن أنس أنصارِي، قطن بن نسیر غبرِي، أبومحمد کثیر بن مروان بن محمد فلسطِينِي شامِي، أبوسهل کثیر بن هشام کلابِي، کثیر بن یحیی حنفِي، لیث بن خالد بلخِي، لیث بن سعد بن عبدالرحمن فهمِي، مالک بن انس بن مالک أصبحِي، أبوغسان مالک بن اسماعیل نهدِي، أبوإسماعیل مُبَشِّر بن إسماعیل حلبِي، مجاهد بن موسی ختلِي، أبومُوَرَّع مُحاضِر بن مُوَرَّع همدانِي، محرز بن عون هلالِي، محمد بن أبان بن عمران واسطِي، محمد بن أبان بن وزیر بلخِي، محمد بن إبراهیم بلخِي عطار، محمد بن إبراهیم بن صدران أزدِي، أبوعمرو محمد بن إبراهیم بن أبِي عدِي سلمِي بصرِي، محمد بن أبِي بکر مقدمِي، محمد بن أحمد بن تمیم اصفهانِي، أبوعبدالله محمد بن إدریس شافعِي، محمد بن إسحاق بن محمد مسیبِي، محمد بن إسحاق بن یسار قرشِي، أبوإسماعیل محمد بن إسماعیل بن مسلم دیلِي مدینِي، أبوبکر محمد بن بشار بصرِي ملقب به بُندار، محمد بن بشار بن عثمان عبدِي، أبوعبدالله محمد بن بشر بن فرافصه عبدِي، محمد بن بکار بن ریان هاشمِي، أبوعبدالله محمد بن بکر بن عثمان أزدِي بُرسانِي، محمد بن بکیر حضرمِي، محمد بن جعفر بزاز، أبوعمران محمد بن جعفر بن زیاد وَرکانِي، محمد بن جعفر بن أبِي کثیر أنصارِي، أبوعبدالله محمد بن جعفر هذلِي بصرِي ملقب به غندر، أبوجعفر محمد بن جعفر مدائنِي، محمد بن حاتم بن سلیمان زمِي، محمد بن حاجب حنظلِي، محمد بن حسان بن خالد ضبِي، محمد بن حسان بن فیروز شیبانِي، أبوعبدالله محمد بن حسن بن أنس صنعانِي یمانِي، محمد بن حسن واسطِي، أبوالحسن محمد بن حسن بن عمران مزنِي واسطِي، أبوجعفر محمد بن حسن بن هلال قرشِي بصرِي، أبوبکر محمد بن حماد بن بکر مقرئ، أبوسفیان محمد بن حمید یشکرِي بصرِي معمرِي، أبوعبدالله محمد بن حمید بن حیان رازِي، أبوالأحوص محمد بن حیان بغوِي هروِي، أبِي معاویه محمد بن خازم ضریر، محمد بن خلاد بن کثیر باهلِي، محمد بن أبِي خلف سلمِي، أبوعبدالله محمد بن رافع نیشابورِي، أبوعبدالله محمد بن ربیعه بن سُمَیر بن حارث کلابِي، أبوجعفرمحمد بن سابق تمیمِي بزاز، أبوعبدالله محمد بن سلمه بن عبیدالله  باهلِي حرانِي، محمد بن سلیمان بن حبیب أسدِي، محمد بن سماک، أبوالخطاب محمد بن سواء بن عنبر سدوسِي بصرِي، محمد بن شهاب زهرِي، محمد بن صالح بصرِي، محمد بن صباح دولابِي، أبوجعفر محمد بن صباح بزاز، أبوالعباس محمد بن صبیح بن سماک، أبوعبدالله محمد بن صبیح موصلِي معروف به أغر، محمد بن عباد بن زبرقان مکِي، محمد بن عبدالرحمن طفاوِي، محمد بن عبدالرحیم قرشِي، محمد بن عبدالعزیز یشکرِي، أبویحیی محمد بن عبدالله بن عبدالأعلی أسدِي، أبوجعفر محمد بن عبدالله حَذَّاء أنباری، محمد بن عبدالله رازِي، أبِي أحمد محمد بن عبدالله بن زبیر زبیرِي، محمد بن عبدالله بن عمار موصلِي، محمد بن عبدالله بن مبارک مخرمِي، أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن مثنی انصارِي، محمد بن عبدالله بن مهاجر شعیثِي، محمد بن عبدالله بن نمیر همدانِي، أبوعبدالرحمن محمد بن عبدالله بن نمیر کوفِي، أبوالمنذر محمد بن عبدالرحمن طُفاوِي، محمد بن عبدالملک بن محمد بصرِي، أبوعبدالله محمد بن عبید بن أبِي أمیه عبدالرحمن طَنافِسِي، محمد بن عبید بن محمد محاربی، محمد بن عثمان بن خالد قرشِي، محمد بن عثمان بن صفوان جمحِي، محمد بن أبِي عَدِي، محمد بن علاء بن کریب همدانِي، محمد بن علی بن حسن مروزِي، محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبِي طالب معروف به محمد باقر، محمد بن علی بن وضاح بصرِي، محمد بن عمرو یافعِي، محمد بن عمرو بن عباس باهلِي، محمد بن أبِي غالب قومسِي، أبونعمان محمد بن فضل سدوسِي، أبوعبدالرحمن محمد بن فُضَیل بن غَزوان ضبِي، أبوإبراهیم محمد بن قاسم أسدِي، محمد بن کثیر سلمِي قصاب، أبوعبدالله محمد بن کثیر عبدِي، محمد بن کثیر بن أبِي عطاء ثقفِي، محمد بن کناسه أسدِي، محمد بن مثنی بن عبید عنزِي، محمد بن محمود مروزِي، أبوعبدالله محمد بن مصعب بن صدقه قرقسانِي، أبوالحسن محمد بن مقاتل مروزِي، محمد بن منصور زعفرانِي، محمد بن منهال ضریر، محمد بن مهدِي أیلِي، أبوطلیق محمد بن موسی، أبوسعد محمد بن مُیَسِّر صاغانِي ضریر، أبونضر محمد بن میمون زعفرانِي، محمد بن میمون مروزِي، أبوجعفر محمد بن نُوشجان سُویدِي، أبویوسف محمد بن وهب أنبارِي، محمد بن یحیی بن مهران تمار، محمد بن یحیی بن أبِي عمر عدنِي، محمد بن یحیی بن سعید قطان، أبوسعید محمد بن یزید کلاعِي، أبوعبدالله محمد بن یوسف بن واقد فِریابِي، أبویوسف محمد بن یوسف أنبارِي، مخلد بن حسن حرانِي، أبوخِداش مخلد بن یزید حَرَّانِي جزرِي، أبوعبدالله مرحوم بن عبدالعزیز بن مهران اموِي عطار، مروان بن سَوَّار ملقب به شَبَابَه، أبوعمرو مروان بن شجاع اموِي جزرِي، أبوعبدالله مروان بن معاویه فزارِي، مسروق بن مرزبان کندِي، أبوعبدالرحمن مسکین بن بکیر حرانِي حذاء، مسلمه بن صلت شیبانِي، مصعب بن سلام تمیمِي، مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت بن عبدالله زبیرِي، أبوعبدالله مُصعب بن مقدام خَثعَمِي، أبومحمد مطلب بن زیاد بن أبِي زهیر ثقفِي، حافظ أبِي کامل مُظَفَّر بن مُدرِک خراسانِي، أبوعبدالله مُعاذ بن أسد مروزِي، معاذ بن شعبه بصرِي، أبوالمثنی معاذ بن مُعاذ بن نصر عَنبرِي، أبوعبدالله معاذ بن هشام بصرِي، معاذ بن هشام دَستُوائِي، أبومحفوظ مُعان بن حمضه بصرِي، معاویه بن حفص شعبِي، معاویه بن عبدالله زبیرِي، أبوعمرو معاویه بن عمرو بن مهلب أزدِي، أبوالحسن معاویه بن هشام قصار أسدِي، أبومحمد مُعتَمِر بن سلیمان تَیمِي، أبوالهیثم معلی بن أسد بصرِي، معمر بن راشد أزدِي، أبوعبدالله معمر بن سلیمان نخعِي رقِي، مغیره بن سلمه مخزومِي، مفضل بن فضاله قتبانِي، أبوالسکن مکِي بن إبراهیم بن بشیر حنظلِي تمیمِي بلخِي، منصور بن بشر أزدِي، أبِي سلمه منصور بن سلمه بن عبدالعزیز خُزاعِي، أبوعبدالله منصور بن وردان عطار أسدِي، أبونصر منصور بن أبِي مزاحم کاتب ترکِي، مهدِي بن جعفر بن جیهان زاهد، أبومحمد مهدِي بن حفص رملِي، أبوشبل مُهَنَّا بن عبدالحمید بصرِي، أبوعبدالله موسی بن داود ضَبِي، أبِي قُرَّه موسی بن طارق زُبَیدِي یمانِي، أبوعِمران موسی بن عبدالحمید، أبوحُذَیفه موسی بن مسعود نَهدِي، أبوعِمران موسی بن هلال عبدِي، أبوعبدالرحمن مؤمل بن إسماعیل عدوِي بصرِي، نافع بن عمر جمحِي، أبوسهل نصر بن باب خُراسانِي، نصر بن علی أزدِي، أبِي مُغِيرَه نَضر بن إسماعیل بن حازم القاص بجلِي، نضر بن شمیل مازنِي، نضر بن یحیی بن أسلم صدفِي، نُعَیم بن حماد مروزِي، نوح بن حبیب قومسِي، أبوسعید نوح بن مَیمون عجلِي، أبومحمد نوح بن یزید بن سنان مؤدب، أبومسعود نوفل بن مُطَهَّر ضَبِي، أبوموسی هارون بن إسماعیل أنصارِي، هارون بن عبدالله بزاز، أبوعلی هارون بن معروف مروزِي، هارون بن موسی فروِي، هاشم بن حارث مروروذِي، أبِي نًضر هاشم بن قاسم لیثِي کنانِي، هدبه بن خالد قیسِي، هدیه بن عبدالوهاب مروزِي، هذیل بن میمون جعفِي، أبوحمزه هُرَیم بن عبدالأعلی أسدِي بصرِي، هشام بن سعد قرشِي، هشام بن سعید طالقانِي، أبوأحمد هشام بن سعید بزاز، أبِي ولید هشام بن عبدالملک طَیالِسِي، هشام بن عروه بن زبیر أسدِي، أبوعثمان هشام بن لاحق مداینِي، هشام بن یوسف أبناوِي صنعانِي، أبومعاویه هُشَیم بن بَشِیر واسطِي، أبوعلی هُشَیم بن أبِي ساسان هاشم صیرفِي کوفِي ضریر، هناد بن سرِي تمیمِي، أبوالأشهب هوذه بن خلیفه بَکراوِي ثقفِي، أبوسهل هیثم بن جمیل بغدادِي، أبوأحمد هیثم بن خارجه خراسانِي، هیثم بن عبید بن عبدالرحمن بصرِي، وضاح بن عبدالله یشکرِي، أبوسفیان وکیع بن جَرَّاح رؤاسِي، ولید بن شجاع سکونِي، ولید بن قاسم بن ولید هَمدانِي کوفِي، أبوالعباس ولید بن مُسلم دمشقِي، أبومحمد وَهب بن إسماعیل أسدِي، أبوالعباس وَهب بن جریر بن حازم أزدِي، وهیب بن خالد باهلِي، أبوزکریا یحیی بن آدم بن سلیمان أموِي کوفِي، أبوزکریا یحیی بن إسحاق بجلِي سَیلَحِينِي، یحیی بن إسماعیل واسطِي، أبوزکریا یحیی بن أبِي بکیر قیسِي کوفِي، یحیی بن أیوب بلخِي، یحیی بن ایوب غافقِي، أبوزکریا یحیی بن ایوب مقابرِي عابد، یحیی بن حبیب حارثِي، أبوبکر یحیی بن حماد شیبانِي، یحیی بن حمزه حضرمِي، یحیی بن داود واسطِي، یحیی بن دینار رمانِي، یحیی بن راشد بصرِي، أبوسعید یحیی بن زکریا بن أبِي زائده وداعِي همدانِي، أبوإیوب یحیی بن سعید بن أبان اموِي قرشِي، أبوسعید یحیی بن سعید بن فروخ قطان، یحیی بن سعید بن قیس أنصارِي، أبومحمد یحیی بن سکن بصرِي، یحیی بن سلیم طائفِي، یحیی بن صالح وحاظِي، أبوعباد  یحیی بن عباد ضبعِي، أبوزکریا یحیی بن عبدالله بن یزید أنیسِي انصارِي، أبوزکریا یحیی بن عبدالملک بن حمید بن أبِي غنیه کوفِي، یحیی بن عبدالملک خزاعِي، أبومحمد یحیی بن عَبدوِيه مولای عبیدالله بن مهدِي، یحیی بن عثمان حربِي، یحیی بن غیلان خزاعِي، أبوالفضل یحیی بن غیلان بن عبدالله بن أسماء بن جاریه أزدِي أسلمِي، یحیی بن کثیر بن درهم عنبرِي، یحیی بن محمد عنبرِي، أبوزکریا یحیی بن معین بن عون بغدادِي، یحیی بن واضح أنصارِي، أبوتُمیله یحیی بن واضح أزدِي، أبوزکریا یحیی بن یمان عجلِي، یحیی بن یزید بن عبدالملک هاشمِي، أبوعبدالله یزید بن أبِي حکیم کنانِي عدنِي، یزید بن زریع عیشِي، یزید بن عبدربه جرجسِي، أبوالفضل یزید بن عبدربه زبیدِي حمصِي، یزید بن مسلم همدانِي، أبوخالد یزید بن هارون واسطِي، أبویوسف یعقوب بن إبراهیم بن حبیب بن خنیس بن سعد قاضِي، أبویوسف یعقوب بن إبراهیم بن سعد زُهرِي قرشِي، یعقوب بن إبراهیم بن کثیر عبدِي، یعقوب بن إسماعیل بصرِي، یعقوب بن حمید بن کاسب مدنِي، أبویوسف یعقوب بن عیسی بن ماهان مؤدب بغدادِي، أبو یوسف یَعلَی بن عبید بن أبِي أمیه طَنافِسِي، أبوعمرو یعمر بن بشر مروزِي، یوسف بن حماد معنِي، یوسف بن یعقوب صفار، یوسف بن یعقوب بن عبدالله بن أبِي سلمه دینار مدینِي ماجِشُون، یونس بن عبدالصمد بن مَعقل بن مُنَبَّه  صنعانِي، یونس بن عبید بن دینار عبدِي، یونس بن قاسم حنفِي، أبومحمد یونس بن محمد بن مسلم مؤدب، یونس بن یزید أیلِي، أبِي بکر بن عیاش أسدِي، أبوحجر قاضِي، أبِي سعید مولای بنِي هاشم، أبوعبدالله حلبِي، أبوعبیده بن فضل تمیمِي، أبِي عمرو شیبانِي نَحوِي، أبِي القاسم عبدالله بن أبِي الزَناد ذکوان مدینِي، أبومکرم کوفِي، أبو ورد بن ثمامه قشیرِي، أبویعقوب مولای أبِي عبیدالله وزیر مهدِي(خلیفه عباسِي)، ام عمرو دختر حسان بن زید ثقفیه و جماعت کثیری دیگر حدیث روایت نموده است.(1، 2، 20و 28)
    شاگردان و کسانی که از امام احمد بن حنبل حدیث روایت نموده اند:
    إمام محمد بن إسماعیل بخارِي، إمام مسلم بن حجاج بن مسلم قشیرِي نیشابورِي، أبو داؤد سلیمان بن أشعث سجستانِي، إبراهیم بن أبان مَوصلِي، إبراهیم بن إسحاق أطروش، أبوإسحاق إبراهیم بن إسحاق ثقفِي سراج، أبوإسحاق إبراهیم بن إسحاق حربِي، إبراهیم بن إسماعیل عنبرِي، إبراهیم بن جابر مروزِي، إبراهیم بن جعفر، إبراهیم بن حارث بن إسماعیل بغدادِي، أبوإسحاق إبراهیم بن حارث بن مصعب طَرسوسِي، إبراهیم بن حکم قصار، إبراهیم بن زیاد صائغ، إبراهیم بن سعید جوهرِي، إبراهیم بن سعید أطرُوش، إبراهیم بن سوید، إبراهیم بن شداد، إبراهیم بن عبدالله بن جُنَید خُتَّلِي سامَرِي، أبوشیبه إبراهیم بن عبدالله بن محمد بن أبِي شیبه عبسِي کوفِي، إبراهیم بن عبدالله بن مسلم کجِي، إبراهیم بن عبدالله بن مهران دینورِي، إبراهیم بن محمد بن حارث اصفهانِي، إبراهیم بن موسی بن آزر فقیه، إبراهیم بن نصر الحذاء کندِي، أبوإسحاق إبراهیم بن هاشم بن حسین بن هاشم بغوِي هروِي، أبوإسحاق إبراهیم بن هانِي نیشابورِي، أبوإسحاق إبراهیم بن یعقوب بن إسحاق سعدِي جوزجانِي، أحمد بن إبراهیم بن کثیر دورقِي، أحمد بن إبراهیم کوفِي، أحمد بن أصرم بن خزیمه مزنِي، أبوأیوب أحمد بن بشر بن سعد طیالسِي، أحمد بن بشر بن سعید کندِي، أحمد بن بکر، أبویحیی أحمد بن ثابت، أبوعبدالرحمن أحمد بن جعفر بن حمدان قطیعِي، أبوالعباس أحمد بن جعفر بن یعقوب فارسِي اصطخرِي، أحمد بن حرب بن مسمع بن مالک بزاز، أحمد بن حسن بن جُنَیدِب ترمذِي، احمد بن حسین بن حسان سامرِي، أبوعبدالله أحمد بن حسن بن عبدالجبار معروف به صوفی کبیر، أبوالحسن أحمد بن حسن ترمذِي، أبوطالب أحمد بن حمید مشکانِي، أحمد بن حفص سعدِي، أبوبکر أحمد بن حکم أحول، أبوالحسن أحمد بن أبِي الحوارِي میمون غطفانِي دمشقِي، أبوجعفر أحمد بن حیان قطیعِي، أحمد بن خالد خلال، أحمد بن خصیب بن عبدالرحمن، أحمد بن خلیل قومسِي، أحمد بن أبِي خیثمه زهیر بن حرب نسائِي، أبوسعید أحمد بن داود واسطِي، أحمد بن ربیع بن دینار، أبوالعباس أحمد بن زُراره مقرئ، أحمد بن سعد بن إبراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهرِي، أبوالعباس أحمد بن سعید لَحیانِي، أبوعبدالله أحمد بن سعید بن إبراهیم رباطِي، أبوجعفر أحمد بن سعید دارمِي، أحمد بن سعید ترمذِي، أبوحامد أحمد بن سهل، أحمد بن شاذان بن خالد همدانِي، أحمد بن شاکر، أحمد بن شَبُّویَه، أحمد بن شهید، أبوجعفر أحمد بن صالح مصرِي، أحمد بن صالح بن احمد بن حنبل، أحمد بن صباح کندِي، أحمد بن عباس بن أشرس، أحمد بن عبدالله إصفهانِي، أحمد بن عبدالله بن حنبل بن هلال پسر عموی امام احمد،  أحمد بن عبده بن موسی ضبِي، أحمد بن عبید بن إسماعیل صفار، أحمد بن عبید الله نَرسِي، أبوعبدالله أحمد بن أبِي عوف عبدالرحمن بن مرزوق بن عطیه بُزُورِي، أبوبکر أحمد بن عثمان بن أبِي یحیی سعید بغدادِي أحول، أحمد بن علی بن سعید، أبویعلی أحمد بن علِي بن مثنی موصلِي، أحمد بن علی اموِي، أبوالعباس أحمد بن علی بن مسلم نخشبِي الأبار، أبوسعید أحمد بن عمر بن هارون بخارِي، أحمد بن عمرو بن ضحاک شیبانِي، أبومسعود أحمد بن فُرات رازِي، أحمد بن فرج بن سلیمان کندِي، أحمد بن قاسم طوسِي، أحمد بن قاسم دوست أبِي عبید، أحمد بن قاسم بن حارث بن زراره قرشِي، أحمد بن محمد صائغ، أبوبکر أحمد بن محمد بن حَجَّاج مَرُّوروذِي، أبوبکر أحمد بن محمد بن خالد قاضِي، أبوالعباس أحمد بن محمد بن خالد بَراثِي، أبوبکر أحمد بن محمد بن صدقه، أبوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله بن صالح بن شیخ بن عمیره أسدِي، أبوعبدالله أحمد بن محمد بن عبدالحمید کوفِي، أبوالعباس أحمد بن محمد بن عیسی بن أزهر بِرتِي، أبوالعباس أحمد بن محمد بن مطر، أحمد بن محمد بن نصر لباد، أحمد بن محمد بن نصر بن هیثم ضبعِي، أبوبکر أحمد بن محمد بن هانِي أثرم طائِي، أبوالعباس أحمد بن محمد بن واصل مقرئ، أحمد بن محمد بن یحیی کحال، أحمد بن محمد بن یزید وراق معروف به إیتاخِي، أبوالحارث أحمد بن محمد مروزِي، أحمد بن محمد ساوِي، أحمد بن محمد مزنِي، أحمد بن مستَنِير، أحمد بن مغیره طائِي، أحمد بن مکین أنطاکِي، أحمد بن ملاعب بن حیان مخرمِي، أبوبکر أحمد بن أبِي بدر منذر بن بدر مغازلِي، أحمد بن منصور رمادِي، أحمد بن منیع بن عبدالرحمن بغوِي هروِي، أحمد بن نصر بن مالک خزاعِي، أبوحامد أحمد بن نصر خفاف، أحمد بن هاشم بن حکم أنطاکِي، أحمد بن هشام، أحمد بن یحیی بن إسحاق حلوانِي، أبوالعباس أحمد بن یحیی بن زید ثعلب، أحمد بن أبِي بکر بن حماد مقرئ، أبوجعفر أحمد بن أبِي عبده همدانِي، أحمد بن أبِي یحیی بغدادِي، أبوالحسن إدریس بن عبدالکریم مقرئ حداد، إدریس بن جعفر بن یزید، أبویعقوب إسحاق بن إبراهیم حنظلِي معروف به ابن راهوَیه، أبویعقوب إسحاق بن إبراهیم بن عبدالرحمن بن منیع بغوِي هروِي، إسحاق بن إبراهیم بن محمد اصفهانِي، إسحاق بن إبراهیم ختلِي، أبویعقوب إسحاق بن ابراهیم بن هانِي نیشابورِي، إسحاق بن أبِي إسرائیل مروزِي، إسحاق بن بُنان، إسحاق بن جراح أذنِي، أبویعقوب إسحاق بن حسن بن میمون بن سعد حربِي، أبویعقوب إسحاق بن حنبل شیبانِي پسر عموی امام احمد، أبویعقوب إسحاق بن حَیَّه معروف به أعمش، أبویعقوب إسحاق بن منصور بن بهرام مروزِي معروف به کوسج، أبوبشر إسماعیل بن إبراهیم أسدِي معروف به ابن عُلَیَّه، أبوبکر إسماعیل بن إسحاق بن إبراهیم نیشابورِي معروف به سراج، أبومحمد إسماعیل بن إسحاق بن حُصین رقِي، إسماعیل بن بکر سُکرِي، إسماعیل بن حارث، أبوإسحاق إسماعیل بن سعید شَالَنجِي، إسماعیل بن صالح حلوانِي، أبونًضر إسماعیل بن عبدالله بن میمون عجلِي، أبوإسحاق إسماعیل بن عمر سَجزِي، إسماعیل بن علاء، إسماعیل بن قتیبه بن عبدالرحمن سلمِي، أبوعلی إسماعیل بن یوسف دیلمِي، أبوعبدالرحمن أسود بن عامر شامِي ملقب به شاذان، أعین بن زید، أبوسلیمان أیوب بن إسحاق بن إبراهیم سافرِي، أبوعلِي بشر بن موسی بن صالح بن شیخ بن عَمیره أسدِي، أبوعبدالرحمن بَقِي بن مَخلَد بن یزید أندلسِي قرطبِي، بکر بن محمد بن حکم نسائِي، بُنان بن أحمد بن خُفاف، أبوعبدالرحمن تَمیم بن محمد طوسِي، جعفر بن أحمد أذنِي، جعفر بن أحمد بن مَعبد مؤدَّب،  جعفر بن أحمد بن أبِي قیماز ضریر، جعفر بن شاکر، جعفر بن عامر، جعفر بن عبدالواحد، جعفر بن کُزال شقرانِي، أبوالفضل جعفر بن محمد بن هاشم، أبوالفضل جعفر بن محمد بن أبِي عثمان طیالسِي، أبومحمد جعفر بن محمد بن شاکر صائغ، جعفر بن محمد بن عبیدالله بن یزید منادِي، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن علی بلخِي معروف به وراق، جعفر بن محمد بن معبد، أبومحمد جعفر بن محمد بن محمویه نسائِي، أبوعبدالله جعفر بن محمد بن هُذَیل کوفِي، جعفر بن محمد شاشِي، جعفر بن مکرم أنماطِي، جُنید بن محمد صوفِي، جَهم عُکبرِي، أبوالفضل حاتم بن لیث جوهرِي، أبوعمرو حارث بن سُرَیج نَقال، حُبَیش بن سندِي، حُبَیش بن مُبَشر ثقفِي، أبومحمد حَجَّاج بن یوسف بن حجاج  ثقفِي معروف به حجاج ابن شاعر، حرب بن إسماعیل کرمانِي، حرمِي بن یونس، أبوعمار حُرَیث، أبوعمرو حُرَیث بن عبدالرحمن بخارِي، حسن بن أحمد إسفراینِي، حسن بن إسماعیل رَبعِي، حسن بن أیوب بغدادِي، أبوعلی حسن بن ثواب تغلبِي، حسن بن حسین، حسن بن زیاد، أبوعلِي حسن بن صباح بن محمد واسطِي بَزَّاز، أبوعلی حسن بن عبدالعزیز جَروِي، حسن بن عبدالله بن سعید عسکرِي، حسن بن عبدالوهاب بن أبِي عنبر، حسن بن عرفه، حسن بن علی حلوانِي، أبوعلی حسن بن علی إسکاف، حسن بن علی بن محمد بن بحر بن بَرِّي قطان، حسن بن علی أشنانِي، حسن بن قاسم همسایه امام احمد، حسن بن لیث رازِي، حسن بن محمد بن صباح زعفرانِي، حسن بن محمد أنماطِي، حسن بن محمد بن حارث سجستانِي، حسن بن مخلد بن حارث، حسن بن منصور بغدادِي، أبوعلی حسن بن موسی أشیَب، أبومحمد حسن بن وضاح مؤدَّب، حسن بن هیثم بزاز، حسن مروذِي، حسین بن إسحاق تُستَرِي، حسین بن إسحاق خِرقِي، حسین بن إسماعیل بن محمد محاملِي، حسین بن بشار مخَرمِي، حسین بن حسن مروَزِي، أبوعمار حسین بن حُرَیث مروزِي، حسین بن حسن رازِي، أبوعلِي حسین بن علِي، حسین بن فضل بن عمیر بجلِي، حسین بن منصور بن جعفر بن عبدالله سلمي نیشابورِي، حسین بن مهران، حسین صائغ، حفص بن عمر بن عبدالعزیز دورِي، أبوالیمان حکم بن نافع، حمدان بن حمدان بن ذی النون، حمدویه بن شداد، حمزه بن محمد بن علی بن عباس کنانِي، أبوالحسن حمید بن ربیع لَخمِي خَزَّاز، أبوأحمد حُمید بن زَنجُویه أزدِي،  حمید بن صباح مولای منصور، حمید بن مخلد بن قتیبه أزدِي، أبوعلِي حَنبَل بن إسحاق بن حنبل بن هلال شیبانِي پسر عموی امام احمد، خالد بن خِداش مُهَلَّبِي، خُشنام بن سعد، أبوعمر خَطاب بن بشر بن مطر بغدادِي، خلف بن هشام بَزَّاز، داود بن عمرو بن زهیر ضَبِي، أبوالفضل دلان بخارِي، ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار مرادِي، أبوتَوبه ربیع بن نافع، أبومحمد رَجاء بن أبِي رجاء حی بن رافع مروزِي،  حافظ رجاء بن مُرَجَّی، زُهیر بن صالح بن أحمد بن حنبل، زُهیر بن محمد بن قُمَیر بن شعبه مروزِي، زهیر بن أبِي زهیر، أبویحیی زکریا بن یحیی ناقد، أبوهاشم  زیاد بن ایوب طوسِي، زید بن أخرم طائِي، سریج بن یونس بن ابراهیم مروروذِي، سَعدان بن یزید، سعید بن سافرِي واسطِي، سعید بن محمد رَفَّاء، سعید بن مسعود بن عبدالرحمن مروزِي، سعید بن نوح عِجلِي، سعید بن یعقوب، أبونصر سعید بن أبِي سعید أراطِي، سفیان بن وَکیع، سلمه بن شبیب نیشابورِي، سلیمان بن داود شاذَکُونِي، سلیمان بن عبدالله سَجزِي، أبومقاتل سلیمان بن عبدالله، سلیمان بن معافِي بن سلیمان حَرَّانِي، سلیمان قصیر، أبوبکر سندِي خواتیمِي، أبوسلمه شاهین بن سَمَیذع عَبدِي، أبوالفضل شُجاع بن مخلد بغوِي(هروِي)، پسرش صالح بن أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال شیبانِي، صالح بن أحمد حلبِي، صالح بن إسماعیل، صالح بن زیاد سوسِي، صالح بن علی هاشمِي، صالح بن علِي نَوفلِي، أبوشعیب صالح بن عمران، صالح بن محمد بن عمرو جزره، أبوالوجیه صالح بن موسی، صفدِي بن موفق سراج، صدقه بن موسی بن تمیم، طاهر بن محمد بن حسن تمیمِي، طاهر بن محمد نزار، طاهر بن محمد حلبِي، طالب بن حره أذَنِي، طلحه بن عبیدالله بغدادِي، ظُلَیم بن حُطَیط، أبونعمان عارم بصرِي، عباس بن أحمد یمانِي، عباس بن عبدالله نَخشبِي، عباس بن عبدالعظیم عَنبرِي، عباس بن علی بن حسن بن بسام، عباس بن محمد بن حاتم دُورِي، عباس بن محمد جوهرِي، عباس بن محمد بن موسی خَلَّال، عباس بن مَشکویه همدانِي، عبدالخالق بن منصور، عبدالله بن أحمد بن حنبل شیبانِي پسر امام احمد، عبدالله بن احمد بن موسی بن زیاد اهوازِي، عبدالله بن بشر طالقانِي، ابوبکر عبدالله بن جعفر تاجر، عبدالله بن حاضر بن صباح رازِي، عبدالله بن شَبَویه، عبدالله بن عباس طیالسِي، عبدالله بن عبدالرحمن بن فضل دارمِي سمرقندِي، عبدالله بن عمر بن محمد بن أبان جعفِي قرشِي معروف به مُشکدانه،، عبدالله بن قریش بن إسحاق بن حمید أسدِي، عبدالله بن محمد بن سلام، أبوالبَخترِي عبدالله بن محمد بن شاکر عنبرِي، عبدالله بن محمد بن صالح بن شیخ بن عمیره أسدِي، أبوبکر عبدالله بن محمد بن عبید معروف به ابن أبِي الدنیا، أبوبکر عبدالله بن محمد بن أبِي شیبه عبسِي، أبوالقاسم عبدالله بن محمد بن عبدالعزیز بغوِي هروِي، عبدالله بن محمد بن فضل صیداوِي، أبومحمد عبدالله بن محمد بن مهاجر معروف به فُوران، أبومحمد عبدالله بن محمد یمامِي، عبدالله بن یزید عَکبَرِي، عبدالله بن أبِي عوانه شاشِي، أبوسعید عبدالرحمن بن ابراهیم دمشقِي معروف به دُحَیم، أبوعیسی عبدالرحمن بن زاذان رَزاز، أبوزُرعه عبدالرحمن بن عمر بن صفوان نصرِي دمشقِي، أبوزُرعَه عبدالرحمن بن عمرو بن عبدالله بن صفوان دمشقِي، عبدالرحمن بن مَهدِي، عبدالرحمن بن یحیی بن خاقان، أبوالفضل عبدالرحمن مُتَطِّب، عبدالرحیم بن سلیمان کنانِي، عبدالرزاق بن هَمَّام، عبدالصمد بن سلیمان بن أبِي مطر، عبدالصمد بن فضل، عبدالصمد بن محمد عبادانِي(آبادانِي)، عبدالصمد بن یحیی، أبویحیی عبدالکریم بن هیثم قطان، أبوالحسن عبدالملک بن عبدالحمید مَیمُونِي، أبوقلابه عبدالملک بن محمد بن عبدالله رقاشِي، عبدالوهاب وراق، أبو السرِي عبدوس بن عبدالواحد، أبومحمد عبدوس بن مالک، أبوعبدالرحمن عبیدالله بن أحمد بن عبیدالله، عبیدالله بن سعید زهرِي، أبوقُدامه عبیدالله بن سعید سرخسِي، أبوعبدالرحمن عبیدالله بن عبدالله نیشابورِي، أبوزُرعه عبیدالله بن عبدالکریم رازِي، عبیدالله بن محمد مروزِي، عبیدالله بن یحیی بن خاقان، عثام بن علِي، عثمان بن أحمد موصلِي، أبوسعید عثمان بن سعید بن خالد سجستانِي، عثمان بن صالح بن خرزاذ أنطاکِي، عثمان بن سعید دارمِي، عثمان حارثِي، أبوتراب عسکر بن حصین نخشبِي، أبوطالب عصمه بن أبِي عصام عُکبرِي، عصمه بن عصام، عُقبه بن مکرم، عَلَّان بن عبدالصمد، علی بن أحمد أنطاکِي، علی بن أحمد نواسه دختری معاویه بن عمرو بغدادِي، علی بن أحمد أنماطِي، أبوغالب علی بن أحمد بن نصر أزدِي، علی بن حسن هِسنِجانِي، علی بن حسن مصرِي، علی بن حسن بن زیاد، علی بن حجر، علی بن حرب طائِي، علی بن زید، علی بن سعید بن جریر نسائِي، علی بن سهل بن مغیره بزاز، علی بن شوکر، علی بن عبدالله ابن المدینِي، علی بن عبدالرحمن بن محمد مخزومِي، علی بن عبدالصمد طیالسِي، علی بن عبدالصمد مکِي، علی بن عثمان بن سعید حرانِي، علی بن عثمان بن محمد نفیلِي، علی بن فرات اصفهانِي، علی بن فضل بن ادریس ستورِي، علی بن محمد مصرِي، علی بن محمد قرشِي، علی بن موفق عابد، علی خَوَّاص، علی بن أبِي خالد، عمار بن رجاء، عمر بن بکار قافلانِي، عمر بن حفص سدوسِي، أبوحَفص عمر بن سلیمان مؤدب، عمر بن صالح بن عبدالله، عمر بن عبدالعزیز هم نشین بشر حافِي، أبوحفص عمر بن مدرک بلخِي القاص، عمر الناقد، عمرو بن أشعث کندِي، عمرو بن تمیم، عمرو بن محمد بن بکیر ناقد، أبوعثمان عمرو بن مَعمر، عمرو بن منصور نسائِي، أبوموسی عیسی بن جعفر وراق، عیسی بن فیروز أنبارِي، فتح بن شخرف، فرج بن صباح بُرزاطِي، فضل بن أحمد بن منصور مقرئ، فضل بن أحمد دینورِي، أبوخلیفه فضل بن حُباب جُمَحِي، أبوالعباس فَضل بن زیاد قَطان، فَضل بن سهل بن إبراهیم أعرَج، فضل بن عبدالله حِمیَرِي، فضل بن عبدالصمد اصفهانِي، فضل بن محمد بن مسیب بیهقِي، فضل بن محمد نحوِي، فضل بن مضر، فضل بن مِهران، فضل بن نوح، قاسم بن حارث مروزِي، أبوعبید قاسم بن سلام هروِي، قاسم بن عبدالله بغدادِي، قاسم بن محمد مَروَزِي، قاسم بن نصر مخرمِي، قاسم بن نصر بصرِي، قاسم بن یونس حمصِي، قاسم فَرغانِي، قُتَیبه بن سعید بغلانِي نامبرده از شیوخ امام احمد بن حنبل نیز بوده است، مبارک بن سلیمان، مثنی بن جامع انبارِي، مثنی بن معاذ عنبرِي، مجاهد بن موسی، أبوبکر محمد بن أبان، محمد بن ابراهیم بن زیاد، محمد بن ابراهیم بن سعید فوشنجِي، محمد بن ابراهیم أنماطِي معروف به مُرَبَّع، محمد بن ابراهیم بن سعید عبدِي، محمد بن إبراهیم بن فضل سمرقندِي، محمد بن ابراهیم بن مسلم خزاعِي، محمد بن ابراهیم بن یعقوب، أبوحمزه محمد بن ابراهیم صوفِي، محمد بن ابراهیم أشنانِي، محمد بن ابراهیم قیسِي، محمد بن ابراهیم ماستوِي، محمد بن أحمد بن جراح جوزجانِي، أبوجعفر محمد بن أحمد بن مثنی، محمد بن أحمد بن أبِي العوام ریاحِي، محمد بن احمد بن واصل مقرئ، محمد بن احمد بن یزید بن دینار تمیمِي، محمد بن احمد بن ابراهیم بن قریش کاتب، محمد بن احمد مروذِي، أبو عبدالله محمد بن إدریس شافعی، أبوحاتم محمد بن إدریس بن منذر رازِي، محمد بن إسحاق بن جعفر صاغانِي، محمد بن اسحاق معروف به ابن راهویه، أبوالفتح محمد بن اسحاق مؤدب، محمد بن اسماعیل صائغ، أبوبکر محمد بن إسماعیل طبرانِي، أبوإسماعیل محمد بن إسماعیل ترمذِي، محمد بن أشرس حربِي، محمد بن بشر بن مطر، محمد بن بکر بن محمد بن عبدالرزاق بصرِي، محمد بن بُندار جُرجانِي، محمد بن جعفر قَطِيعِي، محمد بن جعفر هذلِي، محمد بن جعفر ورکانِي، محمد بن جُنید دقاق، أبوجعفر محمد بن حسن بن بَدینا، محمد بن حسن بن طریف بغدادِي، محمد بن حسن بن هارون موصلِي، محمد بن حسین بُرجلانِي، محمد بن حسین بن موسی بن أبِي حُنَین حُنَینِي، محمد بن حبیب بزاز، محمد بن حسنویه آدمِي، أبوبکر محمد بن حکم أحول، محمد بن حکم أسدِي، أبوبکر محمد بن حماد بن بکر مقرئ، محمد بن حمدان عطار، محمد بن حمدون بن خالد نیشابورِي، محمد بن حمید اندرابِي، محمد بن خالد شیبانِي، محمد بن داود بن صبیح مِصِّيصِي، محمد بن أبِي داود منادِي، محمد بن رافع نیشابورِي، محمد بن رجاء بن سندِي خراسانِي، محمد بن رزق الله کلوذانِي، محمد بن رمح تجیبِي، محمد بن رَوح، محمد بن زنجویه بن هیثم نیشابورِي، محمد بن زهیر، محمد بن سعید بن صبیح، محمد بن سلیمان باوزِي، محمد بن سهل بن عسکر، محمد بن شداد صغدِي، محمد بن طارق بغدادِي، محمد بن طَریف أعین، محمد بن عباس نسائِي، محمد بن عبدالله بن ثابت، محمد بن عبدالله بن جعفر زُهیرِي، أبوجعفر محمد بن عبدالله بن سلیمان حضرَمِي معروف به مُطَیِّن، أبوجعفر محمد بن عبدالله دینورِي، أبوبکر محمد بن عبدالله بن عتاب أنماطِي، محمد بن عبدالله بن مِهران دِینورِي، محمد بن عبدالجبار بن کامل سلمِي، محمد بن عبدالرحمن بن عباس شامِي، محمد بن عبدالرحمن دینورِي، محمد بن عبدالرحمن صیرفِي، محمد بن عبدالرحیم بن أبِي زهیر قرشِي، أبویحیی محمد بن عبدالرحیم بزاز معروف به صاعقه، محمد بن عبدالعزیز ابیوردِي، محمد بن عبدالملک دقیقِي، محمد بن عبدالملک بن زنجویه بغدادِي، أبو أحمد محمد بن عبدالوهاب، محمد بن عَبدَک قَزاز، محمد بن عبدوس بن کامل سراج، أبوجعفر محمد بن عبیدالله بن یزید مُنادِي، أبوبکر محمد بن عتاب أعین، محمد بن علی بن حسن بن شقیق، حافظ ابوبکر محمد بن علی بن داود بغدادِي معروف به خواهرزاده غزال، حافظ ابوبکر محمد بن علی بن داود، محمد بن علی بن شعیب سَمسار، ابوجعفر محمد بن علی بن عبدالله بن مهران جرجانِي وراق معروف به حمدان، أبوجعفر محمد بن علی جوزجانِي، محمد بن عمران خیاط، محمد بن عوف بن سفیان طائِي، محمد بن عیسی جَصاص، محمد بن عمرو بن بختری رزاز، محمد بن عوف طائِي حِمصِي، محمد بن أبِي غالب قُومِسِي، محمد بن غسان غَلابِي، محمد بن فضل عَتَّابِي، محمد بن أبِي القاسم ثقفِي، محمد بن قُدامه جوهرِي، محمد بن ماهان نیشابورِي، محمد بن محمد بن إدریس شافعِي، محمد بن محمد بن أبِي الورد، محمد بن محمد بن رجاء اسفراینِي، محمد بن مسلم بن وارَة، محمد بن مسیب، أبوجعفر محمد بن مصعب دُعَّاء، محمد بن مصفی بن بهلول قرشِي، محمد بن مطهر مصیصِي، محمد بن مُقاتل عَبَّادانِي(آبادانِي)، محمد بن منصور طوسِي، محمد بن موسی بن مُشَیش، محمد بن موسی نَهرتِيرِي، محمد بن نصر بن منصور صایغ، محمد بن نقیب بن أبِي حرب جَرجَرائِي، محمد بن ولید بن أبان، محمد بن هارون حَمَّال، محمد بن هبیره بَغوِي(هروِي) محمد بن هیثم مقرئ، محمد بن یاسین بلدِي، أبوبکر محمد بن یحیی بن سلیمان مَروزِي، محمد بن یحیی بن أبِي سَمِينَه بغدادِي، محمد بن یحیی بن عبدالله ذُهلِي نیشابورِي، محمد بن یحیی بن محمد سلمِي، محمد بن یحیی کَحَّال، محمد بن یوسف بَیکَندِي، محمد بن یوسف بن الطباع، محمد بن یونس کُدَیمِي، محمد بن یونس سرخسِي، محمد بن أبِي حرب جَرجَرائِي، أبوجعفر محمد بن أبِي السرِي بغدادِي، محمد بن أبِي صالح مکِي، محمد بن أبِي عبدالله معروف به مَتُّویه، محمد بن أبِي عَبده همدانِي، محمود بن خِداش، محمود بن غَیلان، مذکور، مرار بن احمد، مُسَدَّد بن مُسَرهَد أسدِي، مُضر بن محمد أسدِي، معاذ بن مثنی عنبرِي، معاویه بن صالح، معروف کرخِي، مفضل بن غسان بصرِي، مُقاتل بن صالح أنماطِي، منصور بن إبراهیم قزوینِي، منصور بن محمد بن خالد أسدِي، منذر بن شاذان، مُهَنَّا بن عبدالحمید بصرِي، مهنا بن یحیی شامِي، میمون بن أصبغ، موسی بن إسحاق بن موسی خَطمِي، أبوعمران موسی بن حسن، موسی بن سعید بن نعمان دندانِي، أبومُزاحم موسی بن عبیدالله بن یحیی بن خاقان، موسی بن عیسی جَصَّاص، حافظ موسی بن هارون بن عبدالله بن مروان بغدادِي، موسی بن هارون حَمَّال، نصر بن عمران حَوَاجِبِي، نُعیم بن طریف، نُعیم بن ناعم، نوح بن حبیب قُومِسِي، هارون بن سفیان مستملِي، هارون بن عبدالله بن مروان بزاز، هارون بن عبدالله حَمَّال، هارون بن عبدالرحمن عَکبَرِي، أبوحامد هارون بن عیسی خیاط، هارون بن یعقوب هاشمِي، هارون أنطاکِي،  أبوالولید هشام بن عبدالملک طیالسِي، أبوسعید هشام بن منصور، هلال بن عَلاء رَقِّي، هیثم بن خارجه، هَیذَام بن قُتیبه مَروزِي، وُرَیزَه بن محمد حمصِي، وکیع بن جَرَّاح، یاسین بن سهل قَلَّاس، أبوزکریا یحیی بن آدم، یحیی بن أیوب عابد، یحیی بن جعفر بن عبدالله واسطِي، یحیی بن خاقان، أبوزکریا یحیی بن زکریا مروزِي أحول، یحیی بن سعید قطان، یحیی بن صالح وُحاظِي، یحیی بن عبدالحمید حِمَّانِي، یحیی بن محمد بن یحیی بن عبدالله ذهلِي، یحیی بن مختار بن منصور بن اسماعیل بغدادِي، یحیی بن مختار نیشابورِي، یحیی بن معین، یحیی بن منصور هروِي، یحیی بن نعیم، یحیی بن هلال وراق، أبوالصقر یحیی بن یَزدَاد، أبولیث یزید بن جَهور طَرطوسِي، یزید بن خالد بن طَهمان، یزید بن هارون واسطِي، یعقوب بن إبراهیم دَورَقِي، أبویوسف یعقوب بن اسحاق بن بُختَان بغدادِي، یعقوب بن إسحاق حلبِي، یعقوب بن سُفیان فسوِي فارسِي، یعقوب بن شَیبَه بن صلت سَدُوسِي، یعقوب بن عباس هاشمِي، یعقوب بن عیسی بن ماهان بغدادِي، أبویوسف یعقوب بن یوسف بن ایوب مُطِّوعِي، یعقوب بن یوسف حربِي، یعقوب برادرزاده مَعروف کَرخِي، یوسف بن بحر، یوسف بن حسین بن علی رازِي، یوسف بن موسی بن راشد رازِي، یوسف بن موسی حربِي معروف به عطار، یوسف بن موسی قطان، یوسف بن موسی بن راشد کوفِي، أبوبکر بن عنبر خراسانِي، ابوبکر طبرانِي، أبوبکر کاذِي، أبوداؤد خَفَّاف، أبوسَرِي، ابوعبدالله سُلمِي، أبوعبدالله نوفلِي، أبوعبدالله بن أبِي هشام، أبوعبیدالله، أبوعمران صوفِي، أبوغالب نواسه دختری معاویه، أبوقِلابه رَقاشِي، أبومحمد برادرزاده عُبید بن شریک، أبوالمثنی عنبرِي، حُسن کنیز امام احمد بن حنبل، أم محمد خدیجه، ریحانه دختر عموی و همسر امام احمد و مادر فرزندش عبدالله، عَباسه دختر فضل همسر احمد بن حنبل و مادر فرزندش صالح، مَخَّه خواهر بشر حافِي و تعدادی زیادی دیگر. و از بزرگان مذهب حنبلِي تقی الدین ابن تیمیه، ابن قیم جوزِي و عارف بزرگ خواجه عبدالله انصاری صاحب تفسیر کشف الاسرار می باشند.(1، 2، 20 و 28)
   توصیف إمام محمد بن حنبل از زبان علماء و دانشمندان:
   شهاب الدین قسطلانِي در جلد اول شرح صحیح البخارِي أمام أحمد بن حنبل را بعنوان یکی از استادان شیخین یعنی بخارِي و مسلم نام برده است.(26)
   ابن معین می گوید: من از احمد شخصیتی بهتر ندیدم، او هیچ گاه بر عربیت افتخار نمی کرد.
   محمد بن فضل سدوسِي مکنی  به أبوالفضل یا ابونعمان بصرِي و ملقب به عارم می گوید: روزی برای امام احمد گفتم: ای ابو عبدالله! اطلاع پیدا کردم، که شما از اعراب هستید؟ إمام أحمد گفت: ای أبونعمان! ما قومی مسکین هستیم.
    إبراهیم بن شمَّاس سمرقندِي می گوید: از وکیع بن جراح و حفص بن غیاث شنیدم، که می گفتند: در کوفه مثل این جوانمردی نیامده است، و اشاره به إمام أحمد داشتند، و باری می گفتند: او دانشمندی از دانشمندان این امت است.
   أبوجعفرأحمد بن سنان مروزِي واسطِي قطان گفته است: من ندیدم که به کسی یزید بن هارون بیشتر از امام احمد بن حنبل تعظیم کند.
   عبدالرزاق بن همام صنعانِي می گوید: من فقیه تر و پرهیزگارتراز إمام أحمد ندیدم .
   یحیی بن آدم قرشِي گفته است: أحمد بن حنبل إمام ماست.
   عبدالله بن داود خریبِي می گوید: امام احمد بهترین زمانه أی خود بود.
   ابوالولید گفته است: از مصریان کسی برایم محبوب تر از امام احمد نیست، و بلند مقدار تر از او در نزدم احدی نمی باشد.
   عباس بن عبدالعظیم بن إسماعیل عنبرِي إمام أحمد بن حنبل را حجت گفته است. و می گوید: سه کس را در بین خود و پروردگارم قرار دادم، أحمد بن حنبل، زید بن مبارک و صدقه بن فضل.
   أبوالحسن علِي بن عبدالله بن جعفر معروف به علی ابن المدینی می گوید: در بین اصحاب ما حافظ تر از او را سراغ نداریم.
   قتیبه بن سعید بغلانِي گفته است: إمام أحمد إمام دنیا است. کسی که دوستدار احمد است پیرو سنت و جماعت است.
   أبوعبید قاسم بن سلام هروِي که از هم ردیفان و معاصران وی بوده، می گوید:  علم حدیث به چهار کس ختم می شود، أحمد بن حنبل، علی بن المدینی، یحیی بن معین و أبِي بکر بن أبِي شیبه و فقیه ترین آنها أحمد بن حنبل می باشد. در جای دیگر گفته است: دانا تر از وی در بین مسلمان ها نیست. و در جای دیگر گفته است: من با ابویوسف(قاضی)، محمد بن حسن(شیبانِي)، یحیی بن سعید، و عبدالرحمن بن مهدی نشستم، هیچ کدام آن هیبتی را نداشتند، که احمد بن حنبل داشت.
   إمام أبوزکریا یحیی بن معین گفته است: اگر مجلسی را برای شرح محاسن او دائر کنیم، باز هم از بیان تمام فضائل و محاسن او عاجزیم.
   أحمد بن عبدالله عجلِي می گوید: امام احمد محدثی ثقه و ثابت و فقیه پاک نفس، تابع سنت و شخصیتی خیر است.
   أبو ثور بن إبراهیم کلبِي گفته است: إمام أحمد شیخ ما و إمام ما است.
   عباس بن ولید بن مزید عدوِي بیرونِي نقل می کند: از أبِي مسهر سوال کردم، آیا کسی را می شناسی که امور دینی این امت را به تمام معنی در حافظه داشته باشد؟  گفت: نه. مگر این جوانی که از ناحیه شرق است، یعنی امام احمد.
   أبو زُرعه رازِي می گوید: امام احمد هزاران حدیث را از حفظ داشت.
   نوح بن حبیب نرسِي می گوید: امام احمد را در سال 198 هجری قمری در مسجد خیف دیدم، که بر مناره تکیه کرده بود، و اصحاب حدیث به نزدش می آمدند، و او برای ایشان فقه و حدیث را آموزش می داد، و برای ما در باره مناسک حج فتوی داد.
   عبدالله فرزند امام احمد می گوید: پدرم در شبانه روزی سیصد رکعت نماز می خواند.
   أمیر أبونصر ابن ماکولا می گوید: وی داناترین مردم به مذاهب صحابه و تابعین بود.
   هلال بن علاء باهلِي گفته است:  به خداوند سوگند که چهار کس از برجسته ترین کسان در این امت در زمانه خود بود ند: شافعی که احکام فقه را از احادیث رسول الله(ص) استخراج نمود. احمد که در کشیدن محنت از خود استقامت و پایداری  نشان داد، و اگر او نبودی مردم کافر می شدند. یحیی بن معین که احادیث دروغ را از احادیث رسول الله (ص) نفی کرد. و أبِي عبید(قاسم بن سلام هروِي) که احادیث غریب را تشریح نمود.
   أبویعلی خلیلِي می گوید: امام احمد از فقیه ترین، پرهیزگارترین و با کفایت ترین هم عصران خود بود.
   ابوالفضل صالح بن احمد شیبانِي پسر إمام أحمد می گوید: پدرم گفت: من شانزده ساله بودم، که در طلب حدیث بر آمدم، و من بیست ساله بودم، که هشیم وفات یافت، و اولین مرتبه از هشیم در سال 179 هجری قمری حدیث شنیدم، و عبدالله بن مبارک در این سال آمد، و این آخرین آمدن او بود، و من به مجلس او رفتم. می گویند: ابن مبارک به طرسوس رفت، و در سال 181 وفات یافت.
   محمد بن إبراهیم فوشنجِي می گوید:  کسی را ندیدم که جا مع تر و عاقل تر در همه چیز از امام احمد باشد، و او در نزد من فقیه تر و بهتر از ثورِي است.
   سلیمان بن حرب أزدِي آورده است: أحمد بن حنبل إمام است، و اگر مردی می خواهد، از مسأله أی از کسی پرسان نماید، از امام احمد بپرسد.
   أبوبکر بن أبِي داود أزدِي سجستانِي می گوید: در روزگار إمام احمد بن حنبل کسی مثل وی نبود.
   أبوجعفر عبدالله بن محمد نُفَیلِي گفته است: إمام أحمد از أعلام دین است.
   أحمد بن سعید دارمِي می گوید: من سیاه سری(جوانی) حافظ تر بر حدیث رسول الله(ص) و نه هم دانا تر به فقه و معانی آن از أبِي عبدالله    احمد بن حنبل ندیدم.
   أحمد بن شعیب نسائِي گفته است: أمام احمد بن حنبل ثقه، قابل اعتماد و یکی از ائمه است.
   أحمد بن صالح جیلِي می گوید: إمام احمد شخصیتی ثقه، صاحب نظر در حدیث، پاک نفس، فقیه، اهل تحقیق و تتبع در آثار و صاحب سنت و خیر بود.
   حجاج بن شاعر بغدادِي می گوید: چشمان من روحی را در جسد بهتر از احمد بن حنبل ندیده است.
   عبدالرحمن بن مهدِي عنبرِي می گوید: إمام أحمد بن حنبل داناترین مردم به حدیث سفیان ثورِي است.
   حافظ أبوعلِي حسین بن محمد بن حاتم بغدادِي معروف به عبید العجل می گوید: من در علم، فقه، زهد و پرهیزگارِي مثل امام أحمد بن حنبل ندیدم.
   علِي بن جنید رازِي می گوید: إمام أحمد بن حنبل از أعلام دین بود.
   إمام محمد بن إدریس شافعِي می گوید: از بغداد برآمدم، و کسی را فقیه تر، زاهد تر، پرهیزگارتر و دانسته تر از أحمد بن حنبل در پشت سر نگذاشتم.
   محمد بن یحیی نیشابورِي می گوید: أحمد بن حنبل إمام ماست.
   یحیی بن سعید قطان گفته است: او دانشمندِي از دانشمندان این امت بود، و باری دیگر گفته است: گذرم بر کسی مثل أحمد بن حنبل نیفتاده است.(1، 3 و 20)
توصیف إمام أحمد بن حنبل در کتب بزرگان:
   إمام ابومحمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي در کتاب الجرح والتعدیل آورده است: از أبازرعه رازی شنیدم، که می گفت: من همیشه ستایش احمد بن حنبل را شنیدم، و او را بر یحیی بن معین و أبِي خیثمه مقدم می شمارم. و نیز أبازرعه گفته است: من کسی را کامل تر از احمد بن حنبل ندیدم. برایش گفته شد: اسحاق بن راهویه؟ گفت: احمد بن حنبل از اسحاق بن راهویه کامل تر و فقیه تر است. عبدالرحمن بن أبِي حاتم می گوید: از پدرم راجع به احمد بن حنبل سوال کردم، گفت: او امام و حجت است.(5)
   إملم محمد بن حبان بستی در کتاب تقریب الثقات احمد بن حنبل را در شمار ثقات آورده، و می نویسد: إمام ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل از تبع الاتباع و اصالتاً از مرو بوده، و زادگاه او در بغداد می باشد. موصوف شخصیتی حافظ، فقیه، قابل اعتماد، پرهیزگار، متقی و دائم العبادت بود، و در سال  241 هجری قمری درگذشت.(6)
   امام محمد بن اسماعیل بخاری در تاریخ کبیر می نگارد: ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شیبانی ساکن بغداد بوده و در سال 241 هجری قمری وفات یافته است.(7)
   أبِي الفداء حافظ ابن کثیر دمشقِي در کتاب البدایة والنهایه می نویسد: امام احمد می گوید: ابوبکر بن عیاش از عاصم و او از زر و او از عبدالله بن مسعود(رض) روایت نموده، که گفت: آنچه را مسلمین نیکو پندارند، در نزد خداوند(ج) نیکو است، و آنچه را زشت پندارند، در نزد خداوند(ج) زشت است. بنابر این به روایت صحیح الاسناد مسلمانان همگی متفقاً بر امر خلافت بر حضرت ابوبکر صدیق رای داند، و آن امری صحیح و پسندیده است. ابن کثیر دمشقی می گوید: اثر همین روایت که اجماع صحابه بر خلافت حضرت ابوبکر صدیق می باشد، چنان که عبدالله ابن مسعود(رض) در مورد تقدیم حضرت ابوبکر صدیق گفته است، امام احمد نیز سلسله خلفای راشدین را در نظر داشته است، چنانچه وقتی امام احمد را در زمان محنت به حضور مامون می بردند، (ابوحفص)عمرو بن عثمان حمصی به نزدش آمد، و گفت: در امر خلافت چه می گوئی؟ امام احمد گفت: ابوبکر و بعد عمر و بعد عثمان و بعد علی رضی الله تعالی عنهم اجمعین، و کسی که حضرت علی(رض) را بر حضرت عثمان(رض) مقدم می شمارد، بدرستی که بر امر شوری(تعین خلیفه) ایراد گرفته است، زیرا شوری حضرت عثمان(رض) را مقدم دانسته است.(13)
   إمام أحمد می گوید: من پنج بار حج نمودم، و سه بار آن پیاده به حج رفتم، و در یکی از آنها سی درهم خرچ کردم. می گوید: بعضی اوقات راه را گم می کردم، می رفتم و صدا می کردم: ای بندگان خدا! راه را به من نشان دهید، و این را به آواز بلند صدا می کردم، و ایستاده می شدم. می گوید: به کوفه سفر کردم، و در آنجا در خانه أی ساکن شدم که خشت ها در بالای سرم آویزان بود، و اگر نود درهم می داشتم به ری به نزد جریر بن عبدالحمید(رازی یکی از محدثین معروف) می رفتم، بعضی از رفقایم رفتند، و برای من امکان سفر نبود، چون چیزی نداشتم. اولین سفر حج امام احمد در سال 187 هجری قمری بود، دومین در سال 191 هجری قمری در همان سالی که ولید بن مسلم(عالم اهل شام و از شیوخ احمد بن حنبل) به حج رفت، سومین در سال 196 هجری قمری که در مکه ماندگار شد، و چهارمین در سال 198 هجری قمری، و بالآخره پنجمین در سال 199 هجری قمری و بعد به نزد عبدالرزاق(بن همام حمیری) به یمن رفت.(13)
   ابن کثیر می نویسد: امام احمد بن حنبل پشت سر عمویش إسحاق بن حنبل و پسرانش(صالح و عبدالله) نماز نمی خواند، و با ایشان حرف نمی زد، چون جائزه سلطان(المتوکل علی الله عباسی) را قبول کرده بودند. می گویند: باری در خانۀ امام احمد چیزی برای خوردن نبود، به نزد یکی از دوستانش فرستاد، و مقداری آرد به قرض گرفت، وقتی آرد را به خانه آوردند، اعضای فامیل شتابان آن را خمیر کردند، و نان پختند، و به نزد امام احمد آوردند. امام احمد پرستید: چطور به این زودی نان را آماده کردید. گفتند: تنور خانۀ صالح گرم و داغ بود، لهذا نان به زودی آماده گردید. امام احمد گفت: نان را بردارید و از آن نان نخورد، و امر کرد تا دروازۀ خانه صالح پسرش را که در داخل منزل امام احمد بود ببندند. ابوداود می گوید: در مجالس امام احمد همیشه ذکر آخرت بود، و هیچ وقت از امور دنیوی در آن بحث نمی شد.(13)
   خطیب ابوبکر احمد بن علی بن ثابت بغدادی در تاریخ بغداد نگاشته است: إمام المحدثین ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد، ناصر دین، نگهدارنده و پناهگاه سنت و صابر محنت بوده است. موصوف مردی مروی الاصل می باشد که در وقتی حامله گی او، مادرش به بغداد آمد. احمد در بغداد متولد گردید، و در آن شهر نشأ و نمو کرده، در طلب علم برآمد، و از شیوخ بزرگ بغداد حدیث شنید، او به کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن، شام، جزیره و غیره سفر نمود، و از علمای روزگارش علم آموخت و حدیث شنید.(8)
   حمزه بن محمد بن طاهر دقاق می گوید: ولید بن بکر أندلسِي از علی بن احمد بن خَصِيب هاشمی و او از أبومسلم صالح بن احمد بن عبدالله بن صالح عِجلِي روایت نموده، که گفت: احمد بن محمد بن حنبل مکنی به ابوعبدالله سَدُوسِي بصرِي از اهالی خراسان بوده، و در بغداد زاده شده و نشا و نمؤ کرده است، او مردی فقیه، ثقه، ثابت نظر در حدیث، پاک نفس، دارای آثار و صاحب سنت و خیر می باشد.(8)
   ابراهیم بن عمر برمکی و عبدالعزیز بن علی أزجِي می گویند:  علی بن عبدالعزیز بن مردک بَردَعِي از عبدالرحمن بن أبِي حاتم و او از ابوزرعه روایت نموده، که گفت: أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد شیبانِي اصل وی از بصره و سرزمین وی مرو بوده است.(8)
   عبدالغفار بن محمد بن جعفر مؤدب می گوید: عمر بن احمد بن عثمان واعظ از احمد بن محمد بن عِصمه خراسانِي و او از احمد بن خَضِر و او از محمد بن حاتم روایت نموده، که می گوید: اصل احمد بن محمد بن حنبل از مرو بود، و مادرش زمانی که او را حامله بود از مرو برآمد، و جد وی حَنبَل بن هلال والی سرخس بود، و باز به نهضت ابناء الدعوة(نهضت طرفدار عباسیان) پیوست. می گوید: از اسحاق بن یونس یکی از یاران عبدالله ابن مبارک شنیدم، که می گفت: حنبل بن هلال و أبا النجم إسحاق بن عیسی سعدی را مسیب بن زهیر ضبی(یکی از عاملان ابوجعفر منصور خلیفه عباسی) در بخارا در یکی از پناهگاهای لشکر در جریان یک شورش مضروب و بعد حلق آویز کرد.(8)
    برمکِي و أزَجِي می گویند: علی بن عبدالعزیز از عبدالرحمن بن أبِي حاتم و او از صالح بن أحمد بن حنبل روایت نموده، که گفت: مادر امام احمد در هنگام حامله گی او به بغداد آمد، و پدرش در سی سالگی وفات یافت، و نگهداری از او بدوش مادرش بود.(8)
   محمد بن احمد بن رِزق می گوید: اسماعیل بن علی خُطَبِي و ابوعلی ابن الصواف و احمد بن جعفر بن حَمدان گفته اند: عبدالله بن احمد بن حنبل گفت: پدرم برایم گفته است: من در سال 164 هجری قمری متولد گردیدم.(8)
   برمکی می گوید: علی بن عبدالعزیز از عبدالرحمن بن ابی حاتم و او از صالح بن احمد بن حنبل روایت نموده، که گفت: پدرم گفته است: اولین درس حدیث من از هُشَیم در سال 179 هجری قمری بود، سالی که عبدالله بن مبارک به بغداد آمد، و این آخرین آمدن او به بغداد بود، و من به مجلس وی رفتم. می گویند: عبدالله بن مبارک به طرسوس رفت، و در سال 181 هجری قمری وفات یافت.(8)
   عبدالعزیز بن أبِي الحسن قَرمیسِي می گوید: أبوالفتح یوسف بن عمر بن مَسرور قَوَّاس از ابوالحسن علی بن محمد مَطِيرِي و او از أبا الحسن طَرخاباذِي(طرخاباذ یا طرخ آباد قریه أی از قرای گرگان می باشد.) همدانِي روایت نموده، که گفت: احمد بن حنبل در دوران محنت روشی را معرفی کرد، که در آن می توان مسلمان را از زندیق فرق کرد.(8)
   حسن بن أبِي طالب می گوید: احمد بن ابراهیم بن شاذان از محمد بن علی مقرئ در دالیه(شهرکی بر کرانه غربی رود فرات میان عانه و رحبه) و او از ابوجعفر محمد بن بَدِينا موصلِي روایت نموده، که می گوید: ابن أعین در توصیف احمد بن حنبل شعری سروده، که ابیاتی از آن چنین است:
            أضحَی ابنُ حَنبل محنةً مأمونةً     و بِحُبِ أحمد یُرف المُتَنَسِّکُ     و إذا رأیتَ لأحمد مُتَنَقصَا     فاعلم بِأنَّ ستورَةُ ستهتَّکُ
ترجمه: احمد که در محنت مامون صبح را به شام رسانید، دوستی با وی عبادت به شمار می رود، و اگر دیدی کسی به احمد عیب می گیرد، بدان که او به زودی برای تو هم عیب جوئی خواهد کرد.(8)
    أبوالحسین بن علی طناجیزِي می گوید: عمر بن احمد واعظ از نصر بن قاسم فرائضِي روایت نموده، که گفت: احمد بن حنبل در روز جمعه سیزده روز از ماه ربیع الآخر سال 241 هجری قمری باقی مانده بود که درگذشت.(8)
   حسن بن ابوبکر می گوید: عبدالله بن اسحاق بغوِي (هروی) از بُنان بن احمد قَصَبانِي که در جنازۀ احمد بن حنبل حاضر بوده، روایت کرده است، که می گوید: صفوف نمازگزاران در جنازۀ أحمد بن حنبل از میدان تا پل رُبع القَطِيعَه ادامه داشت، و شمار حاضران در جنازه از مردان هشتصدهزار کس و از زنان شصت هزار کس بودند. امام احمد را در روز جمعه به خاک سپردند، و بر جنازۀ او محمد بن عبدالله بن طاهر( طاهری فوشنجِي) نماز جنازه خواند.(8)
   (ابراهیم بن عمر) برمکِي و (علی بن عبدالعزیز) أزجِي می گویند: عبدالرحمن بن أبِي حاتم از ابوبکر محمد بن عباس مکِي روایت نموده، که گفته است: از وَرکانِي همسایه احمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: در روز مرگ احمد بن حنبل بیست هزار کس از یهودیان، مسیحیان و زردشتیان مسلمان شدند. می گوید: از ورکانِي شنیدم، که می گفت: در روز مرگ احمد بن حنبل تنها مسلمانان ماتم و غم نداشتند، بلکه چهار صنف از مردم یعنی مسلمان ها، یهودیان، مسیحیان و زردشتیان همگی غمگین بودند.(8)
   حافظ أبِي القاسم علی بن حسن بن هبة الله بن عبدالله شافعِي معروف به ابن عساکر دمشقِي در تاریخ دمشق می نویسد: إمام أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي اصل وی از مرو و تولد و نشو و نمویش در بغداد بوده است. می گوید: او امام در نقل، علم، زهد و پرهیزگاری می باشد و داناترین مردم به مذاهب صحابه و تابعین بوده است.(9)
   ابوالقاسم سمرقندی و عمر بن عبیدالله بن عمر می گویند: ابوالحسین بن بشران، عثمان بن احمد و حنبل بن اسحاق گفته اند: از ابوعبدالله احمد بن حنبل شنیدیم، که می گفت: من در سال 164 هجری قمری متولد گردیدم، و در سال 179 هجری قمری در آغاز شانزده سالگی به طلب حدیث برآمدم.(9)
   ابوالقاسم بن حصین از ابوعلی بن مُذهِب و او از احمد بن جعفر و او از عبدالله بن احمد روایت نموده، که می گوید: پدرم رضی الله عنه گفت: طحان، مالک بن انس و ابوالأحوص در سال 179 هجری قمری وفات یافتند، مگر مالک کمی پیش تر از حماد بن زید درگذشت. (عبدالله می گوید:) پدرم گفت: در همین سال من برای فراگرفتن درس حدیث برآمدم، و من بر دروازۀ هشیم بودم، و او بر ما حدیث املاء می کرد، مردی بصرِي آمد، و گفت: حماد بن زید وفات یافته است.(9)
   ابوالمظفر از ابوبکر بیهقِي و او از ابوالحسین بن مهران و او از عمرو بن سماک و او از حنبل بن اسحاق روایت نموده، که می گوید: از ابوعبدالله شنیدم، که می گفت: من در سال 179 به مجلس درس هشیم اشتراک نمودم، و این اولین شرکت من در درس حدیث بود، در این هنگام مردی آمد، و گفت: حماد بن زید وفات کرده است، و مالک بن انس نیز در همین سال وفات یافته بود. ابوعبدالله(مالک بن حنبل) می گوید: تصمیم گرفتم، و رفتم تا از عبدالله بن مبارک حدیث بشنوم، او را نیافتم، و او برآمده بود، و به اطراف رفته بود، و از او نشنیدم.(9)
   حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله و محمد بن موسی می گویند: ابوالعباس محمد بن یعقوب از عبدالله بن احمد بن حنبل روایت نموده، که می گوید: از پدرم شنیدم، که می گفت: هشیم در سال 183 وفات یافت، و در این ایام من به کوفه رفتم، و باز در اول ماه رجب سال 186 هجری قمری به بصره رفتم، و در اول سال 187 هجری قمری معتمر وفات یافت، و باز بار دوم در سال 190 هجری قمری به بصره رفتم، و بار سوم در سال 194 هجری قمری به بصره رفتم، و باز در سال 195 هجری قمری از بصره برآمدم، مدت شش ماه با یحیی بن سعید بودم و باز در سال 200 هجری قمری به بصره برگشتم. عبدالله می گوید: از پدرم شنیدم، که می گفت: اولین مرتبه در سال 186 هجری قمری به بصره رفتم، و از بشر بن مفضل، مرحوم، زیاد بن ربیع و شیوخی دیگر حدیث شنیدم، بار دوم در سال 190 هجری قمری به بصره رفتم، و از ابن ابی عدی حدیث شنیدم، بار سوم در سال 194 هجری قمری به بصره رفتم، و شش ماه در نزد یحیی بن سعید بودم، و بار چهارم در سال 200 هجری قمری به بصره رفتم، و از عبدالصمد و أبِي داؤد بُرسانِي حدیث شنیدم.(9)
   حافظ ابوعبدالله از نصر بن محمد بن احمد و او از محمد بن عمرو بصری و او از محمد بن ابراهیم بن عاصم در سجستان و او از ابوبکر محمد بن یحیی خادم المزنی و او از  ابوابراهیم مزنی روایت نموده، که می گوید: شافعی گفت: وقتی به نزد هارون الرشید(خلیفه عباسی) رفتم، برایش گفتم: هنگامی که من یمن را ترک نمودم، احتیاج به قاضی داشت. هارون الرشید گفت: در بین مردان که با توهستند، نگاه کن، فردی را مشخص بساز، تا او را متولی قضا در یمن تعین نمایم. وقتی امام شافعی از نزد هارون الرشید برگشت، احمد بن حنبل را دید که به نزد او آمد، برایش گفت: امیرالمؤمنین برایم وظیفه داده است، تا کسی را به او معرفی نمایم که او را قاضی یمن تعین نماید. من تو را به او معرفی می کنم، تا بحیث قاضی یمن تعین کند. احمد بن حنبل رو بسویش کرد، و گفت: من آمده ام تا از علم تو چیزی را دریافت کنم، مرا امر می کنی ، تا قاضی آنها شوم؟ وای به حال من! بعد از این جواب، شافعی را حیاء فرا گرفت.(9)
   ابوبکر محمد بن ابراهیم خفاف از ابوالحسن علی بن احمد صوفی واسطِي در مجلس ابن مالک قَطیعِي و او از ابویعلی موصلِي و او از علی بن مدینِي روایت نموده، که گفت: خداوند این دین را به واسطه دو کس عزت داد، که آن ها را سومی نیست، اول ابوبکر صدیق رضی الله عنه که در مقابل مرتدین به پا خاست، دوم  احمد بن حنبل که محنت را تحمل کرد.(9)
   ابوالمظفر از ابوبکر بیهقِي و او از ابومحمد عبدالله بن یوسف اصفهانِي و او از ابوطیب مظفر بن سهل خلیلِي و او از ابوالولید طیالسِي روایت نموده، که می گوید: از یحیی بن معین شنیدم، که می گفت: من خصائلی را در احمد بن حنبل دیدم، که در کسی دیگری هرگز ندیدم، زیرا او را شخصیتی محدث، حافظ، پرهیزگار، زاهد و عاقل یافتم.(9)
   ابواحمد غِطرِيفِي از زکریا ساجِي و او از محمد بن عبدالرحمن بن صالح أزدِي و او از اسحاق بن موسی انصارِي روایت نموده، که گفت: مالی را مامون بدسترس گذاشت، و گفت: این را بین اشحاصی از اهل حدیث که ضعف مالی دارند، تقسیم کنید، بغیر از احمد بن حنبل کسی نماند که از آن مال نگرفته باشد.(9)
   ابوالمظفر قشیرِي از ابوبکر بیهقِي و او از حافظ ابوعبدالله علی بن احمد بن محمد و او از ابوالفضل بن ابی نصر و او از علی بن احمد بن حشیش و او از ابا الحدید صوفی در مصر روایت نموده، که می گوید: از پدرم شنیدم، که می گفت: از ابا ابراهیم مدینِي رحمه الله شنیدم، که گفته است: احمد بن حنبل در ایام محنت، ابوبکر صدیق در هنگام رده، عمر فاروق در سقیفه، عثمان ذی النورین در یوم الدار و حضرت علی در روز صفین زحمت زیادی کشیدند.(9)
    ابوعلی مقرئ در کتابش از حافظ ابونعیم و او از پدرش و حسین بن محمد روایت کرده، که می گویند: احمد بن محمد بن ابان از ابوالعباس احمد بن ابراهیم صوفِي روایت نموده، که گفت: مردی خیر و فاضل که از اهل علم بود بنام أبِي جعفر در خفتن همان روزی که ابوعبدالله به خاک سپرده شد، برایم گفت: آیا می دانی که امروز کی را دفن کردیم؟ گفتم: کی؟ گفت: ششم از پنج شخصیت بزرگ گذشته را. گفتم: آنها کی هستند؟ گفت: ابوبکر صدیق، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابی طالب، عمر بن عبدالعزیز و احمد بن حنبل. ابوالعباس می گوید: من گفته او را پذیرفتم، و می پندارم که هر یکی از آنها در روزگار خود یگانه بودند.(9)
   حافظ ابوعبدالله و ابوعبدالرحمن سلمِي از حسن بن احمد و او از عبدالله بن محمد بن مسلم و او از صالح بن احمد بن حنبل روایت نموده، و می گوید: اسحاق بن راهویه در نامه أی که برایم نوشت، آمده است: وقتی امیر عبدالله بن طاهر(فوشنجِي) این جا آمد، من به نزد او رفتم، و در دست من کتاب أبِي عبدالله بود. گفت: این کتاب چیست؟ گفتم: کتاب احمد بن حنبل است. گفت: او را به من بده. و او را از من گرفت و خواند، و گفت: من احمد بن حنبل و حمزه بن هیصم فوشنجِي را دوست دارم، زیرا آنها دامن شان را به امر سلطان آلوده نساختند. و بعد گفت: من در نگهداری این کتاب در نزد تو مطمئن نیستم، و آن را گرفت، و در زیر جای نماز خود گذاشت.(9)
   ابوالمظفر عبدالمنعم بن عبدالکریم قشیرِي از ابوبکر احمد بن حسین بیهقِي و او از ابوعبدالرحمن محمد بن حسین بن محمد بن موسی و او از محمد بن عبدالله بن شاذان و او از ابا القاسم بن صدقه و او از علی بن عبدالعزیز طلحِي روایت نموده، که می گوید: ربیع برایم گفت: شافعِي وقتی به مصر رفت، من همراه او بودم، شافعی برایم گفت: یا ربیع! این نامه را بگیر، آن را به نزد احمد بن حنبل ببر، به او تسلیم کن، و جواب آن را برایم بیاور. ربیع می گوید: نامه را گرفتم، و به بغداد بردم، احمد بن حنبل را در نماز صبح دیدم، به همراه او نماز خواندم، وقتی از محراب فاصله گرفت، بر او سلام دادم، و نامه را تسلیمش کردم، و برایش گفتم: این نامۀ برادر تان شافعی است که از مصر فرستاده است. احمد گفت: آیا نامه را خوانده أی؟ گفتم: نه. او مهر نامه شکست، آن را باز کرد و خواند، و چشمانش آگنده از اشک شد. برایش گفتم: یا ابا عبدالله! در نامه چه چیزی نوشته شده بود. گفت: در نامه آمده است که او رسول الله(ص) را در خواب دیده، که برایش فرمودند: نامه أی برای ابوعبدالله احمد بن حنبل بنویس، و سلام مرا برایش برسان، و بگو: هرآئینه در بارۀ خلق قرآن مورد امتحان قرار می گیری، تعجب نکن، هرآئینه پرچم تو را خداوند تا قیامت بلند نموده است.(9)
   ابوالمظفر بن قُشَیرِي از ابوبکر بیهقِي و او از حاکم ابوعبدالله محمد بن عبدالله و او از شیخ الاوحد ابوزکریا یحیی بن محمد عنبرِي روایت نموده، که امام ابوعبدالله فوشنجِي در وصف شیخ خود امام احمد بن حنبل شعری سروده، که بیتی از آن چنین است:
                                  إنَّ  ابن حَنبل إن سَألتَ إمامُنَا                          وَ بِهِ الأئمة فِي الأنام تَمَسکُوا
 ترجمه: اگر دربارۀ امام از تو سؤال شود، ابن حنبل امام ماست ، و به او امامان و مردمان زیادی تمسک جستند.(9)
   حافظ أبِي الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن الجوزِي در کتاب مناقب امام احمد می نویسد: عبدالملک بن أبِي القاسم کروخِي(هروِي) از عبدالله بن محمد انصارِي و او از حافظ ابویعقوب و او از ابوبکر بن أبِي الفضل معدل و او از محمد بن ابراهیم صرَّام، و نیز عبدالملک بن أبِي القاسم کروخی از عبدالله بن محمد انصاری و او از احمد بن محمد بن اسماعیل هروِي و او از محمد بن احمد بن یعقوب عدل(معدل) فوشنجِي و محمد بن طیب بن عباس روایت نموده، که گفته اند: ابراهیم بن اسحاق غَسِيلِي گفت: از صالح بن احمد شنیدم، که می گفت: مادر پدرم وقتی حامله بود به بغداد آمد، و پدرم در ماه ربیع الاول سال 164 هجری قمری در بغداد متولد گردید.(20)
   ابومنصور قزار از احمد بن علی بن ثابت(خطیب ابوبکر بغدادِي) روایت نموده، که می گوید: برایم یکی از علمای بزرگ و مؤثق به علم نسب گفت: مازِن بن ذُهل بن ثَعلبه همان است که قبیله أبِي عبدالله احمد بن حنبل منسوب به او است، و از نسل همین ذهل کسانی چون دَغفَل بن حَنظَله، قَعقاع بن شَور، مُحارب بن دِثار و عِمران بن حِطّان می باشند، و آن قبیلۀ بزرگی است که تعداد زیادی از علماء، خُطباء، شعراء و نسابین از آن برخاسته اند.(20)
   علی بن عبیدالله از ابوالقاسم بن بُسری و او از ابوعبدالله بَطَّه روایت نموده، که گفت: مادر أبِي عبدالله احمد بن حنبل زنی شیبانیه بنام صفیه دختر میمونه دختر عبدالملک شیبانِي از بنی عامر بود، پدرش به نزد آنها رفت و با صفیه ازدواج نمود، و پدربزرگ مادرش عبدالملک بن سواده بن هند شیبانی از افراد سرشناس و مهمان نواز بنی شیبان  بود، که مردم از قبایل مختلف عرب به نزدش می رفتند، و او از ایشان مهمان نوازی می کرد.(20)
   مروذِي به نقل از ابوسراج بن خُزیمه می گوید: ما به همراه أبِي عبدالله بودیم، تعدادی از زنان پیغام فرستادند، تا کسی برای ایشان تعلیم دهد، احمد بن حنبل فرستاده شد، تا جواب های آنها را بنویسد. و وقتی امام احمد بن حنبل به نزد ایشان می رفت، سرش را بلند نمی نمود، و به سوی آنها نگاه نمی کرد. ابوسراج می گوید: ما از ادب و حسن رفتارش تعجب می کردیم. مروذِي می گوید: حرمِي بن یونس مؤدب گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: احمد بن حنبل را در روزگار هُشَیم(بن بشیر بن أبِي خازم سلمِي واسطِي) دیدم، از برایش قدر و منزلتی بود. مروذِي می گوید: از ابوعبدالله شنیدم، که می گفت: در هنگام وفات هشیم من بیست ساله بودم.(20)
   ابن الجوزِي می گوید: امام احمد بن حنبل ابتداء از شیوخ بغداد علم آموخت، و سپس به کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن، شام و جزیره سفر نموده، و از علمای این سرزمین ها علم آموخت، و حدیث نوشت. ابومنصور عبدالرحمن بن محمد قزار از ابوبکر احمد بن علی بن ثابت و او از ازهرِي و او از عبدالرحمن بن عمرو و او از محمد بن احمد بن یعقوب و او از پدربزرگش روایت نموده، که گفت: از امام احمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: اولین کسی که از وی حدیث نوشتم، ابویوسف (امام المحدث قاضی القضات یعقوب بن ابراهیم بن حبیب انصاری کوفِي از شاگردان برجستۀ امام ابوحنیفه) بود.(20)
   محمد بن أبِي منصور از عبدالقادر بن محمد بن یوسف و او از ابراهیم بن عمر برمکِي و او از عبدالله بن علی مقرئ و او از عبدالملک بن احمد سیورِي و عبدالعزیز بن علی بن احمد روایت نموده، که گفته اند: علی بن عبدالعزیز بن مَردَک از عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي و او از صالح بن احمد بن حنبل روایت نموده، که گفت: از پدرم شنیدم، که می گفت: من در شانزده سالگی به طلب حدیث برآمدم و اولین درس حدیث من در نزد هُشیم در سال 179 هجری قمری بود، در این سال عبدالله بن مبارک به بغداد آمد، و این آخرین آمدن او به بغداد بود، من به  مجلس درس او رفتم. گفتند: او به طرسوس(شهری در کرانه شام بین انطاکیه و حلب) رفته است، و ابن مبارک در سال 181 هجری قمری وفات یافت. می گوید: من در سال 189 از هشیم حدیث نوشتم و در سالهای 180، 181، 182 و 183 هجری قمری به همراه هشیم بودم، هشیم در سال 183 هجری قمری وفات یافت، و من در نزد او کتاب حج که در حدود هزار حدیث است، بخشی از تفسیر، کتاب قضاء و چند کتاب کوچک دیگر را آموختم. (صالح می گوید: برای پدرم) گفتم: آیا مجموع آنها سه هزار حدیث می شود؟ گفت: زیاد تر می شود. (احمد بن حنبل می گوید:) وقتی خبر مرگ حماد بن زید را شنیدیم، که در درواز هشیم بودم و او به ما در باره جنائز املاء می گفت، گفتند: حماد بن زید وفات یافته است. (احمد بن حنبل می گوید:) از أبِي الحسن عبدالمؤمن بن عبدالله بن خالد عبسی در سال 182 هجری قمری قبل از وفات هشیم حدیث شنیدم، از أبومجاهد علِي بن مُجاهد کابُلِي ساکن ری نیز در سال 182 هجری قمری حدیث شنیدم، و اولین مسافرت من نیز در همین سال بود، که چند روزی به کوفه به نزد عیسی بن یونس رفتم، و اولین سفر من به بصره در سال 186 هجری قمری بود، در سال 187 هجری قمری به نزد سفیان بن عیینه رفتم، پس آمدم، و فُضیل بن عیاض وفات یافته بود، و در این سال اولین بار به حج رفتم و از ابراهیم بن سعد حدیث نوشتم، و چند بار در پشت سرش نماز گزاردم، و اگر پنجاه درهم می داشتم به ری به نزد جریر بن عبدالحمید می رفتم، بعضی از دوستام رفتند، و برای من سفر کردن ممکن نبود، باز به کوفه برگشتم، در خانه أی ساکن شدم، که خشت هایش آویزان بود، برگشتم و به نزد مادرم رحمها الله رفتم.(20)
   عبدالله بن علی از عبدالملک سُیُورِي و او از عبدالعزیز بن علی و او از ابن مردک و او از ابن  أبِي حاتم و او از عبدالصمد بن محمد عبادانِي(آبادانِي) روایت نموده، که گفت: از احمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: من در دهه آخر ماه رجب سال 186 به عَبَّادان(آبادان) رفتم. و نیز در همین سال به نزد معتمر(بن سلیمان تیمِي یکی از حفاظ حدیث) رفتم. احمد بن محمد از عبدالله بن احمد بن حنبل روایت نموده، که گفت: پدرم پیاده به طرسوس رفت، و نیز پیاده به یمن رفت.(20)
   عبدالرحمن بن محمد از احمد بن علی بن ثابت و او از حافظ ابونعیم و او از أبوعلی عیسی بن محمد جُرَیجِي و او از احمد بن یحیی ثعلب روایت نموده، که گفت: دوست داشتم تا أحمد بن حنبل را ببینم، به نزدش رفتم، وقتی بر وی وارد گردیدم، برایم گفت: چه چیزی می خواهی بخوانِي؟ گفتم: نحو و عربی. او قطعه شعری را برایم انشاء نمود، که ابیاتِي از آن چنین است:
      إِذا ما خلوت الدهرَ یوماً فلا تَقل      خَلَوتُ، وَ لکن قل: عَلَيَّ رقِيبٌ      وَ لا تَحسبنَّ الله یَغفل ساعةً      وَ لا أَنَّ ما نُخفِي علیه یَغِيب
   إسماعیل بن أحمد و محمد بن أبِي القاسم گفتند: حمد بن أحمد از ابونعیم احمد بن عبدالله و او از سلیمان بن احمد و او از عبدالله بن احمد بن حنبل روایت نموده، که گفت: پدرم پنج بار حج نموده است، سه بار پیاده و دو بار سواره، و در بعضی از حج هایش فقط بیست درهم خرچ کرده است.(20)
   محمد بن ناصر از عبدالقادر و او از ابوإسحاق برمکِي و او از عبدالعزیز بن جعفر و او از ابوبکر خَلَّال روایت نموده، که می گوید: در املائی که زهیر بن صالح بن احمد بن حنبل بر ما می داد، گفت: جد من رحمه الله مادر پدرم عباسه دختر فضل از اعراب نواحی بغداد را به نکاح گرفت، و از وی تا هنگام وفات فرزند دیگری غیر از پدر من زاده نشد. خلال می گوید: احمد بن خالد براثِي از احمد بن عَبثَر روایت نموده، که می گوید: وقتی مادر صالح وفات یافت، احمد برای زنی که با ایشان بود، گفت: بسوی فلانی دختر عمویم برو، و او را برایم خواستگاری کن، زن مذکور رفت، و از همان دختر خواستگاری کرد، و با جواب موافق به نزد وی برگشت، و او همان مادر عبدالله پسرش می باشد.(20)
   عبدالملک بن ابوالقاسم کروخِي (هروی) از (شیخ الاسلام) عبدالله بن محمد انصاری (هروی) و او از ابویعقوب  و او از أبوعلی بن أبِي بکر مروزِي و او از محمد بن ابراهیم فوشنجِي روایت نموده، که می گوید: از امام احمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: من به حضور پروردگارم دعا نمودم، و دعای من اجابت گردید، از خداوند خواستم که مرا با مامون یکجا نسازد، مامون را ندیدم و او در بَذَندُون(قریه أی در بین ثغر و طرسوس) در کنار رود روم وفات یافت. امام احمد در آن هنگام در شهر رقه زندانی بود. و امر خلافت بر معتصم قرار گرفت، که باز در سال 218 هجری قمری امام احمد را به بغداد برگردانیدند، و معتصم او را مورد امتحان قرار داد.(20)
   إمام ابوعبدالله شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء آورده است: محمد بن حاتم می گوید: حنبل پدر بزرگ امام احمد مدتی والی سرخس و مردی دعوتگر بود، او را مسیب بن زهیرضبی که ولایت خراسان را در زمان منصور، مهدی و هارون الرشید خلفای عباسی بعهده داشت در بخارا مضروب ساخت که بر اثر آن درگذشت. پدر امام احمد یعنی محمد بن حنبل نیز  از جمله نظامیان در مرو بود و در جوانی و در حدود سی سالگی وفات یافت، و امام موصوف یتم پرورش یافت. می گویند: مادرش در هنگامی که او را حامله بود از مرو کوچ کرد. امام در سن پانزده سالگی در سال 179 هجری قمری در همان سالی که حماد بن زید وفات یافت، به طلب حدیث برآمد، و ابتداء در حلقه درس هیثم بن بشیر نشست. او در مسندش از دوصد و هشتاد و چند شیخ حدیث روایت نموده است. محمد بن عباس نحوی می گوید: امام احمد را دیدم، او مردی خوش صورت و چهار شانه بود، سر و ریش خود را حناء می کرد، و در ریش وی موی های سیاه نیز دیده می شد، لباسی در نهایت سفیدی داشت، عمامه به سر می کرد، و إزار می پوشید. مروروذِي می گوید: می دیدم وقتی که ابوعبدالله در خانه بود، چهار زانو و با نهایت خشوع می نشست، اما در بیرون آن شدت خشوع را نداشت، و وقتی داخل می رفتم، کتابی در دست داشت و می خواند. حنبل می گوید: از اباعبدالله شنیدم که می گفت: من در سن چهل سالگی ازدواج کردم، خداوند برایم خیر کثیری ارزانی داشت. ابوبکر خلال در کتاب اخلاق احمد که در یک مجلد تالیف گردیده، آورده است: زهیر بن صالح بن احمد بر من املاء نموده، گفت: پدر بزرگم امام احمد با عباسه دختر فضل که از اعراب بود ازدواج نمود، و او برایش غیر از پدرم فرزند دیگری نیاورد، تا این که درگذشت، و بعد از وی امام با ریحانه ازدواج کرد، که او برایش عمویم عبدالله را بزاد، و بعد از وی حُسنَ را خرید که فرزند اولش ام علی زینب بود، و بعد دو پسر دوقلو بنام های حسن و حسین آورد، که هردوی ایشان بعد از تولد وفات یافتند، و بعد از وی حسن و محمد متولد گردیدند و همچنان بود تا اینکه چهل سال از عمرش گذشت و بعد از وی پسری بنام سعید متولد گردید. می گویند: نام مادر عبدالله پسر امام احمد عوراءَ بوده است. مروروذی می گوید: از ابا عبدالله شنیدم که می گفت: وقتی هشیم وفات یافت من بیست ساله بودم، و بعد از مرگ او در سال 183 هجری قمری بکوفه رفتم. امام احمد در این سفر مدت زیادی در کوفه توقف نکرد، و باز به بغداد برگشت. عبدالله بن احمد می گوید: ابوزرعه برایم گفت: پدرت هزار هزار(یک ملیون) حدیث را حفظ داشته است.(3)
   أبِي العباس احمد بن محمد بن ابراهیم بن أبِي بکر بن خلکان در کتاب وفیات الأعیان آورده است: إمام ابوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل شیبانی مَروَزِي إمام المحدثین بود، او کتاب مسند را تالیف و در آن احادیث زیادی را گردآوری نمود، که این کار را قبل از او کس دیگری نکرده است. می گویند: هزار هزار(یک ملیون) حدیث را حفظ داشت. وی از اصحاب و خواص امام شافعی بود، و تا رفتن امام شافعی به مصر همیشه او را همراهی می کرد. إمام شافعی درباره اش گفته است: از بغداد بیرون شدم، و از احمد بن حنبل کسی را پرهیزگارتر و فقیه تر پشت سر نگذاشتم. إمام احمد بن حنبل مردی خوش صورت و چهار شانه بود و موهایش را با حناء رنگ می کرد. از وی جماعتی از بزرگان از جمله محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری حدیث روایت نموده اند، و در علم و پرهیزگاری در روزگارش  همتای نداشت. امام احمد قبل از چاشت روز جمعه دوازده شب و بنا بر روایتی سیزده شب باقی مانده از ماه ربیع الاول سال 241 هجری قمری در بغداد درگذشت. بعضی هم ماه وفات او را ماه ربیع الآخر گفته اند. امام احمد را در مقبره باب حَرب به خاک سپردند، و باب حرب منسوب است به حرب بن عبدالله یکی از یاران أبِي جعفر منصور(خلیفه عباسی و از فرماندهان و نظامیان برجسته عصر عباسی) که محله أی در بغداد نیز منسوب به وی است و بنام محله حربیه یاد می شود(و نیز قصری در شهر موصل بنا نمود که مشهور است و بنام قصر حرب یاد می شود، و زبیده همسر هارون الرشید نیز در آن قصر متولد گردیده است.) قبر امام احمد در بغداد مشهور است و مردم به زیارت آن می روند، رحمه الله تعالی. می گویند: در جنازۀ امام احمد بن حنبل به تعداد هشت صد هزار مرد و شصت هزار زن حاضر بودند، و گفته شده است که در آن روز بیست هزار کس از نصاری، یهود و مجوس مسلمان شدند. امام احمد بن حنبل را دو پسر عالم بنام های صالح و عبدالله بود. صالح در سال 203 هجری قمری متولد گردید، مدتی قاضی اصفهان بود، و در ماه رمضان سال 266 هجری قمری در آن شهر درگذشت، و عبدالله مکنی به ابوعبدالرحمن تا سال 290 هجری قمری زنده بود و در آن سال در ماه جمادی الاول و بنا به روایتی جمادی الآخر به سن 77 سالگی در گذشت، کنیه امام احمد نیز منسوب به اوست، رحمهم الله اجمعین.(16)
    شیخ أبِي حامد محمد بن أبِي بکر ابراهیم فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب تذکرة الاولیاء می نویسد: امام احمد حنبل قدس الله روحه آن امام دین و سنت، آن مقتدای مذهب و ملت، آن جهان درایت و عمل، آن مکان کفایت بد ل، آن تبع زمانه، آن صاحب ورع یگانه، آن سنی آخر و اول، امام به حق حنبل رضی الله عنه، شیخ سنت و جماعت بود، و امام دین و دولت، هیچ کس را در علم احادیث آن حق نیست، که او را، در ورع و تقوی و ریاضت و کرامت شأنی عظیم داشت، و صاحب فراست بود و مستجاب الدعوه، و جمله فرق او را مبارک داشته اند از غایت انصاف، و از آنچه بر او اقرار کردند، مقدس و مبراست، تا حدی که پسرش یک روز معنی این حدیث می گفت که: (خَمَرَ طِینَةَ آدَمَ بِیَدِهِ أَربَعِینَ صَبَاحاً.) ترجمه: خدای متعال طینت و سرشت و ذات انسان را در مدت چهل روز بپرداخت. و در این معنی گفتن، دست از آستین بیرون کرده بود. احمد گفت: چون سخن یدالله گوئی، به دست اشارت مکن. و بسی مشایخ کبار دیده بود، چون ذوالنون و بشر حافی و سری سقطی و معروف کرخی و مانند ایشان. و بشر حافی گفت: احمد را سه خصلت است، که مرا نیست، حلال طلب کردن هم برای خود و هم برای عیال، و من برای خود طلب کنم........ پس سری سقطی گفت: او پیوسته مضطربود، در حال حیات، از طعن معتزله، و در حال وفات در خیال مشبهه، و او از همه بری.(22)
   نقل است که چون در بغداد معتزله غلبه کردند، گفتند: او را تکلیف باید کرد، تا قرآن مخلوق گوید. پس او را به سرای خلیفه بردند، سرهنگی بر در سرای خلیفه بود، گفت: ای امام! زینهار تا مردانه باشی، که وقتی دزدی کردم، هزار چوبم بزدند، مقر نشدم، تا عاقبت رهائی یافتم، من بر باطل چنین صبر کردم، تو که بر حقی، اولی تر باشی. احمد گفت: آن سخن او یاری بود مرا. پس او را می بردند، و او پیر و ضعیف بود، بر عُقابَین کشیدند، و هزار تازیانه بزدند، که قرآن را مخلوق گوی، و نگفت. و در آن میانه بند ایزارش گشاده شد، و دست های او بسته بودند، دو دست از غیب پدید آمد، و ببست. چون این برهان بدیدند، رها کردند، و هم در آن وفات کرد، ودر آخر کار قومی پیش او آمدند، وگفتند: در این قوم که تو را رنجانیدند، چه می گوئی؟ گفت: از برای خدای مرا زدند، پنداشتند که بر باطل ام، به مجرد زخم چوب با ایشان به قیامت هیچ خصومت ندارم.(22)
   نقل است که جوانِی مادری بیمار داشت و زَمِن(زمین گیر) شده. روزی گفت: ای فرزند! اگر خوشنودی من می خواهی پیش امام احمد رو و بگو تا دعا کند برای من. مگر حق تعالی صحت دهد، که مرا دل از این بیماری بگرفت. جوان به درِ خانۀ امام احمد شد، و آواز داد، گفتند: کیست؟ گفت: محتاجی و حال باز گفت، که مادری بیمار دارم، و از تو دعا می طلبد. امام عظیم کراهیت داشت، از آن معنی که مرا خود چرا می شناسد، پس امام برخاست و غسل کرد و به نماز مشغول شد. خادم امام گفت: ای جوان! تو باز گرد که امام به کار تو مشغول است. جوان بازگشت، چون به درِ خانه رسید، مادرش برخاست و در بگشاد و صحت کلی یافت به فرمان خدای تعالی.(22)
   نقل است که بر لب آبی وضو می ساخت، دیگری بالای او وضو می ساخت، حرمت امام را برخاست و زیر امام شد و وضو ساخت، چون آن مرد وفات کرد، او را به خواب دیدند، گفتند: خدای با تو چه کرد؟ گفت: بر من مرحمت کرد، بدان حرمت داشت که آن امام را کردم در وضو ساختن.(22)
   نقل است که احمد گفت: به بادیه فرو شدم – به تنها – راه گم کردم. اعرابی را دیدم، به گوشه أی نشسته تازه. گفتم: بروم و از وی راه پرسم، رفتم و پرسیدم، گفت: مرا گرسنه است. پاره أی نانی داشتم و بدو می دادم. او در شورید، گفت: ای احمد! تو که ای به خانه خدای روی، به روزی رسانیدن از خدای راضی نباشی، لاجرم راه گم کنی. احمد گفت: آتش غیرت در من افتاد. گفتم: الهی تو را در گوشه ها چندین بندگانند پوشیده. آن مرد گفت: چه می اندیشی، ای احمد، چه می اندیشی؟ او را بندگان اند که اگر به خدای تعالی سوگند دهند جملۀ زمین و کوهها زر گردد برای ایشان. احمد گفت: نگه کردم. جملۀ آن زمین و کوه زر شده بود. از خود بشدم. هاتفی آواز داد، چرا دل نگاه نداری ای احمد! که او بنده أی است ما را که اگر خواهد از برای او آسمان بر زمین زنیم و زمین بر آسمان و او را به تو نمودیم اما نیزش نبینی.(22)
   نقل است که احمد در بغداد نشستی، اما هرگز نان بغداد نخوردی و گفتی: این زمین را امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه وقف کرده است بر غازیان. و زر به موصل فرستادی، تا از آنجا آرد آوردندی، و از آن نان خوردی. پسرش صالح بن احمد یک سال در اصفهان قاضی بود، و صایم الدهر و قایم اللیل بود، و در شب دو ساعت بیشتر نخفتی، و بر در سرای خود خانه أی بی در ساخته بود، و شب آنجا نشستی، که نباید که در شب کسی را مهمی باشد، و در بسته یابد. این چنین قاضی بود. یک روز برای امام احمد نان می پختند، خمیرمایه از آنِ صالح بستدند، چون نان پیش احمد آوردند، گفت: این نان را چه بوده است؟ گفتند: خمیرمایه از آنِ صالح است. گفت: آخر او یک سال قضای اصفهان کرده است، حلق ما را نشاید. گفتند: پس این را چه کنیم؟ گفت: بنهید، تا سایلی بیاید، بگوئید که خمیر از آن صالح است، اگر می خواهید بستانید. چهل روز در خانه بود که سایلی نیامد که بستاند. آن نان بوی گرفت و در دجله انداختند. احمد گفت: چه کردید آن نان؟ گفتند: به دجله انداختیم. احمد بعد از آن هرگز ماهی دجله نخورد و در تقوی تا حدی بود که گفت: در جمعی اگر همه سرمه دانی سمین بود نباید نشستن.(22)
   نقل است که یک بار به مکه رفته بود، پیش سفیان بن عُیَینَه تا اخبار سماع کند. یک روز نرفت، کس فرستاد تا بداند که چرا نیامده است؟ چون برفت، احمد جامه به گازر(رختشوی) داده بود و برهنه نشسته بود و نتوانست بیرون آمدن، مردی بر ایشان آمد، و گفت: من چندین دینار دهم تا در وجه خود نهی. گفت: نه. گفت: جامه خود عاریت دهم. گفت: نه. گفت: باز نگردم تا تدبیر آن نکنی. گفت: کتابی می نویسم، از مزد آن کرباس بخر برای من. گفت: کتان بخرم؟ گفت: نه. استر بستان – ده گز – تا پنج گز پیراهن کنم و پنج گز به جهت ایزار پای.(22)
   نقل است که احمد را شاگردی مهمان آمد، آن شب کوزۀ آب پیش او برد، بامداد همچنان پر بود. احمد گفت: چرا کوزۀ آب همچنان پر است؟ طالب علم گفت: چه کردمی؟ گفت: طهارت و نماز شب، و الا این علم به چه می آموزی؟(22)
   نقل است که احمد مزدوری داشت، نماز شام شاگردی را گفت تا زیادت از مزد چیزی به وی دهد. مزدور نگرفت. چون برفت، امام احمد فرمود: بر عقب او ببر که بستاند. شاگرد گفت: چگونه؟ گفت: آن وقت در باطن خود طمع آن ندیده باشد. این ساعت چون بیند بستاند.(22)
   وقتی شاگردی دیرینه را مهجور کرد، به سبب أنکه بیرون در خانه را به کاه گل بیندوده بود. گفت: یک ناخن از شاهراه مسلمانان گرفته ای تو را نشاید علم آموختن.(22)
   إمام وقتی سطلی به گرو نهاده بود. چون باز می گرفت بقال دو سطل آورد، گفت: آن خود بردار که من نمی شناسم از آنِ تو کدام است. امام سطل رها کرد و برفت.(22)
   نقل است که مدتی احمد را آرزوی عبدالله مبارک می کرد تا عبدالله آنجا آمد. پسر احمد گفت: ای پدر! عبدالله مبارک به درِ خانه است، که به دیدن تو آمده است. امام احمد راه نداد. پسرش گفت: در این چه حکمت است که سال هاست تا در آرزوی او می سوختی، اکنون که دولتی چنین به درِ خانۀ تو آمده است راه نمی دهی؟ احمد گفت: چنین است که تو می گوئی اما می ترسم که اگر او را ببینم خو کردۀ لطف او شوم، بعد از آن طاقت فراق او را ندارم. همچنین بر بوی او عمر می گذارم تا آنجا بینم که فراق در پی نباشد. و او را کلماتی عالی است در معاملات و هرکه از او مسأله پرسیدی، اگر معاملتی بودی جواب دادی، و اگر از حقایق بودی حوالت به بِشر حافی کردی. و گفت: از خدای تعالی درخواستم تا دری از خوف بر من بگشاد تا چنان شدم که بیم آن بود که خرد از من زایل شود. دعا کردم، گفتم: الهی تقرب به چه چیز فاضل تر؟ گفت: به کلام من، قرآن. پرسیدند: اخلاص چیست؟ گفت: آنکه از آفات اعمال خلاص یابی. گفتند: توکل چیست؟ گفت: الثقة بالله. باورداشت خدای در روزی. گفتند: رضا چیست: گفت: آنکه کارهای خود به خدای سپاری. گفتند: محبت چیست؟ گفت: این از بِشر پرسید – تا او زنده باشد – من این جواب نگویم. گفتند: زهد چیست؟ گفت: زهد سه است، ترک حرام، و این زهد عوام است، و ترک افزودنی از حلال و این زهد خواص است، و ترک هرچه تو را از حق مشغول کند، و این زهد عارفان است. گفتند: این صوفیان که در مسجد آدینه نشسته اند بر توکل بی علم؟ گفت: غلط می کنید که ایشان را علم نشانده است. گفتند: همۀ همت ایشان در نانی شکسته بسته است. گفت: من نمی دانم قومی را بر روی زمین بزرگ همت تر از آن قوم که همت ایشان پاره أی نان بیش نبود. و چون وفاتش نزدیک آمد، از آن زخم که گفتم در درجۀ شهدا بود، در آن حالت به دست اشارت می کرد و به زبان می گفت نه هنوز! پسرش گفت: ای پدر! این چه حالت است؟ گفت: وقتی با خطر است، چه وقت جواب است؟ به دعا مددی کن از جملۀ حاضران که بر بالین اند عَنِ الیَمِين وَ عَنِ الشَّمَالِ قَعِيدٌ. یکی ابلیس است در برابر ایستاده و خاک ادبار بر سر می ریزد، و می گوید: ای احمد! جان بردی از دست من. من می گویم: نه هنوز، نه هنوز! تا یک نفس مانده است جای خطر است، نه جای امن. و چون وفات کرد و جنازۀ او برداشتند مرغان می آمدند و خود را بر جنازۀ او می زدند. تا چهل و دو هزار گبر و جهود و ترسا مسلمان شدند و زنار می انداختند و نعره می زدند و لَا إله إلاَّ الله می گفتند و سبب آن بود که حق تعالی گریه بر چهار قوم انداخت – به افراط در آن روز – یکی بر مُغان، و دیگر بر جهودان، و دیگر بر ترسایان، و دیگر بر مسلمانان. اما از بزرگی پرسیدند: نظر او بر حیات بیش بود یا بر ممات؟ گفت: او را دو دعا مستجاب بود. یکی آنکه گفتی بارخدایا هرکه را ایمان نداده ای بده، و هرکه را ایمان داده ای باز مستان. از این دو دعا یکی در حال اجابت افتاد تا هرکه را ایمان داده بود باز نگرفت و دیگر در حال مرگ تا ایشان را اسلام روزی کرد.(22)
   و محمد بن خُزَیمه گفت: احمد را به خواب دیدم – بعد از وفات – که می لنگیدی. گفتم: این چه رفتار است: گفت: رفتن من به دارالسلام. گفتم: خدای با تو چه کرد؟ گفت: بیامرزید، و تاج بر سر من نهاد، و نعلین در پای من کرد. گفت: یا احمد! این از برای آن است که گفتی: قرآن مخلوق نیست. پس فرمود که مرا بخوان بدان دعاها که به تو رسید. رحمة الله علیه.(22)
   محمد بن سعد کاتب واقدی در کتاب طبقات آورده است: احمد بن محمد بن حنبل، کنیه اش که خدا از او خوشنود باد، ابو عبدالله بود، او محدثی استوار و مورد اعتماد و راست گفتار و پر حدیث بود، در موضوع قدیم یا مخلوق بودن قرآن به زحمت افتاد، و به فرمان معتصم(خلیفه عباسی) او را تازیانه زدند، که بگوید، قرآن مخلوق است، و خوداری کرد، و نگفت، پیش از آن هم او را زندانی کرده بودند، و او بر اعتقاد خود پایدار ماند، و به ایشان پاسخی نداد، سپس او را فراخواندند، تا پیش متوکل ببرند، پس از آن اموالی به او ارزانی داشتند، و او از پذیرش آن خوداری کرد. احمد بن محمد بن حنبل پیش از ظهر جمعه درگذشت، مردمی بسیار از اهل بغداد و جزء ایشان در تشیع جنازه اش حاضر شدند، و پس از نماز عصر او را به خاک سپردند.(10)
    در کتاب مجمع التواریخ والقصص آمده است: مامون به عهد خویش اندر فرموده بود، که قرآن را مخلوق گویند، و همه را بدین کار وسخن آورده بود، مگر امام احمد بن حنبل و چند کس از (قضاة و فقهاء) و مامون به اشخاص ایشان فرموده بود، که بمرد. و معتصم نیز هم برین بود، و آسان تر کرد، و ابن ابی دؤاد(از بزرگان معتزله) واثق را بسر این سخن باز آورد، تا امام احمد را چندانی عذاب کردند، و رنج نمودند، و او از سخن و گفت خویش باز نگشت، و می گفت: (القُرآن کلام الله غیر مَخلُوق.) ترجمه: قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است.(17)
   در دائرة المعارف  اسلامی راجع به دوران محنه در حیات امام احمد بن حنبل آمده است: بر پایه گزارش های تاریخی از ماجرای محنه، مامون در سال 218 هجری قمری مکتوبی از رقه به اسحاق بن ابراهیم صاحب شرطۀ بغداد نوشت، و وی را مامور کرد، تا عقیدۀ قاضیان و محدثان را در مسألۀ خلق قرآن بیازماید، و 7 تن از آنان از جمله یحیی بن معین، ابوخیثمه زهیر بن حرب، احمد بن ابراهیم دورقی و محمد بن سعد کاتب واقدی را به سوی مامون در رقه بفرستد. اینان تهدید شده بودند که اگر به خلق قرآن اذعان نکنند، کشته خواهند شد، و از همین رو اینان همگی عقیده به خلق قرآن را گردن نهادند، مأمون بار دیگر اسحاق بن ابراهیم را مأمور کرد تا از قاضیان و فقیهان در این باره پرسش کند، و آنان را وادارد تا خلق قرآن را بپذیرد. از این رو اسحاق جماعتی از علما و از آن میان احمد بن حنبل را احضار کرد و نامۀ مامون را دوباره بر آنان خواند و از آنان خواست تا بر عقیدۀ خود به خلق قرآن گواهی دهند. وی از حاضران خواست که در این باره به صراحت سخن گویند و آن گاه که نوبت به احمد بن حنبل رسید، جز تصریح بر آن که قرآن کلام الله است، کلامی بیش نگفت. هم آواز با احمد جمعی دیگر از کسانی که احضار شده بودند، نیز تنها تصریح بر آن داشتند که قرآن کلام الله است و مخلوق بودن آن را گواهی ندادند. اسحاق صورت ماجرا را به اطلاع مامون رسانید و خلیفه نیز نامه أی مطول به اسحاق نوشت که در آن احمد را به جهل و نادانی متصف کرد، و تاکید نمود که اگر اینان از گفتۀ خود باز نگردند، آنان را نزد وی بفرستد. در نهایت جز احمد بن حنبل و محمد بن نوح(جندیشابورِي) همگی بر خلق قرآن شهادت دادند و این دو را در حالی که در بند بودند به سوی اقامتگاه خلیفه در طرسوس گسیل داشتند، اما مأمون پیش از آن که آن دو نزد وی برسند، درگذشت. محمد بن نوح را نیز در بازگشت به بغداد در عانات مرگ در رسید و احمد تنها و دربند به بغداد باز گردانیده شد.(25)
   هنگامی که معتصم به خلافت رسید، احمد در حبس بود. وی پس از بازگشت مدتی در یاسریه در نزدیکیهای بغداد سپس در خانه أی نزدیک دارالعماره و از آن پس در محبس عمومی درب الموصلیه زندانی بود. در رمضان سال 219 هجری قمری به خانۀ اسحاق بن ابراهیم منتقل شد، و در آنجا بود که با اسحاق و دیگران مناظره می کرد. پس به محضر معتصم فراخوانده شد و احمد در حضور خلیفه و احمد بن أبِي دواد و دیگران با اینکه او را به تازیانه تهدید کرده بودند با شجاعت و مقاومت تحسین آمیزی که از او در میان عامۀ مردم یک قهرمان ساخت با عقیدۀ خلق قرآن مبارزه کرد، و بر عدم خلق آن از کتاب و سنت حجت آورد. آورده اند که وی را از همین رو به ضربات تازیانه سپردند و پیگرش به همین جهت زخمی برداشت که آثار آن تا هنگام مرگ باقی بود. دربارۀ تاریخ حضور او نزد معتصم و تازیانه خوردنش عبارات منابع با هم سازگاری ندارد، اما احتمال می رود که این واقعه در همان رمضان سال 219 هجری قمری اتفاق افتاده باشد. گفته اند که احمد از آن هنگام که در بغداد در اواخر عهد مامون در بند شد و به طرسوس فرستاده شد، تا زمانی که از محبس معتصم رهائی یافت، در مجموع 28 ماه دربند بود. با اینکه به ادعای منابع برخی قتل احمد را به خلیفه پیشنهاد می کردند، اما پس از آنکه سرسختی وی در روی تافتن از اعتقاد به خلق قرآن آشکار شد، از زندان آزادش کردند. احمد پس از رهائی گویا از سوی خلیفه از تحدیث و تدریس علنی ممنوع شد، و تنها پس از مرگ معتصم در سال 227 هجری قمری مدت کوتاهی مجلس حدیثی آشکار داشت که خیلی زود تعطیل شد. در دورۀ واثق گرچه در خصوص عقیدۀ خلق قرآن متعرض احمد نشدند. اما به اشارۀ خلیفه تا زمان مرگ او به طور پنهانی زندگی کرد.(25)
   زهرا روح اللهی امیری در مجله تاریخ اسلام ضمن مقاله أی تحت عنوان زندگی و زمانه احمد بن حنبل به نقل از امام ذهبی، حافظ ابن عساکر دمشقی، خطیب ابوبکر بغدادی، ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزی، و احمد بن عبدالله عجلی درباره مصائب و زحمات امام احمد بن حنبل در دوران محنت و ریشه یابی آنها می نویسد: مقارن با عصر ترجمه و ورود فرهنگ های مختلف ایرانی، سریانی، عبری، مسیحی و یونانی به دنیای اسلام دائره بحث ها از موضوعات فقهی به مسایل پیچیدۀ فلسفی کشیده شد، و اذهان مردم با گذر از مراحل ابتدائی تفقه و تحصیل مبادی فقه اسلامی برای پذیرش مباحث استدلالی عقلی عقاید اسلامی آماده شد. از سوی دیگر دهری ها و زندیق ها با استدلال های عقلی به بنیان های اسلامی حمله می کردند، و پس از آن علمای اسلام در صدد برآمدند، تا به همان شیوه به آنها پاسخ گویند. معتزله برجسته ترین نماینده این واکنش بود. آنها ابتدا در دفاع از شالوده های اندیشه و فرهنگ اسلامی گام های مثبتی برداشتند. اما پس از مدتی با کاهش تنش های فکری نتوانستند خود را با واقعیت های موجود تطبیق دهند و در دام بحث های نظری و ذهنی بی حاصل گرفتار شدند. علاوه بر آن ورود به عرصه سیاست و حکومت از یک سو و تحمیل عقاید کلامی و فلسفی که معمولا به مذاق عامه مردم خوش نمی آمد از سوی دیگر سبب شد تا از آن اهداف اولیه خود باز بمانند. آنها بر تحمیل عقاید خود بر محدثان و فقیهان که نماینده گروه سنت گرای جامعه بودند زمینه ساز رویداد های اسفباری در جهان اسلام شدند. تفتیش عقاید در دوران اوج تمدن اسلامی و شکوفائی خرد و اندیشه دینی راه هرگونه آزاد اندیشی و عقل گرائی را که می توانست مهم ترین نتجۀ مکتب اعتزال باشد را بست، و چراغ آن را برای قرن ها به خاموشی فروبرد. گرایش حکومت بنی عباس به اعتزال در زمان مامون به اوج خود رسید. اگرچه  (احمد بن عبدالله) عجلی اعتقاد دارد که در دوران هارون نیز گرایش های اعتزالی وجود داشت. اما به دلیل عدم اعتنای او به این مکتب نتوانست تاثیر زیادی بگذارد. چرا که وقتی به هارون خبر دادند که بشر (بن غیاث) المریسی به خلق قرآن اعتقاد دارد، دستور داد تا گردنش را بزنند.(و او تا زمان مرگ هارون فراری بود) عصر امین هم به همین منوال گذشت و کسانی چون اسماعیل بن علیه که گرایش های اعتزالی داشتند انکار شدند. اما مامون با تاثیرپذیری از بزرگان مکتب اعتزال نظریه خلق قرآن را پذیرفت. او در سال 212 یا 213 هجری قمری تصمیم داشت آن نظریه را ترویج کند، اما به دلائلی موفق به این کار نشد. او در مدت اقامتش در طرطوس نامه أی به اسحاق بن ابراهیم(طاهرِي فوشنجِي برادرزاده طاهر ذوالیمینین) نائب خود در بغداد نوشت، و دستور داد تا هفت تن از پیشوایان حدیث یعنی محمد بن سعد کاتب واقدی، ابومسلم مستملی، یزید بن هارون، یحیی بن معین، ابوخیثمه زهیر بن حرب، اسماعیل بن أبِي مسعود و احمد دورقی را نزد وی بفرستد. به نقل از منابعی این افراد نزد مامون به خلق قرآن اعتراف کردند. مامون در نامه أی دیگر به اسحاق از او درخواست کرد تا قضات و فقیهان را برای امتحان دعوت کند، بنابراین شمار بسیاری از عالمان که احمد نیز در میان آنها بود فراخوانده شدند. این افراد با تائید تلویحی نظر مامون قرآن را کلام خدا دانستند. اما مامون در نامه بعدی فقیهان و محدثان را وامدار مجوس و نصاری خواند، و گفت: همان طوری که نصاری معتقدند عیسی مخلوق خدا نیست بلکه کلمه خداست، فقها نیز قرآن را کلام خدا می دانند او در این نامه عالمان را به دروغ گوئی متهم و ادعا کرد، آنها بهره أی از ایمان و محلی در ثقه و امانات ندارند، همچنین آنها عادل نیستند پس شهادت آنها صادق نیست و نمی توانند امور قضاوت و شهادت مردم را بر عهده گیرند. او از اسحاق خواست که همه این افراد را حاضر کند، و از آنها بخواهد، تا به طور صریح به خلق قرآن اعتراف کنند و تاکید کرد که در غیر این صورت شهادت آنان باطل می شود و از قضاوت برکنار خواهند شد. در این نامه مواردی را که عالمان باید به آن اعتراف می کردند ذکر شده بود، از این رو اسحاق عالمان را فراخواند و طبق بندهای نامه آن ها را امتحان کرد. چون نوبت به احمد رسید، او در جواب گفت: قرآن کلام خداست نه کم نه زیاد. او به بقیه موارد مندرج در نامه هم امتحان شد، و بعد از گفتگوهای فراوانی که رد و بدل شد در پایان تنها چند نفر قول به خلق قرآن را پذیرفتند و بقیه قرآن را کلام خدا دانستند. گزارش این جلسه برای مامون فرستاده شد. او در پاسخ، آن را قانع کننده ندانست و دستور داد تا همۀ این افراد از حدیث و فتوی در نهان و آشکار منع شوند. او برای ادامه کار سندی(ابن شاهک، که شاهک مادرش بوده، و سندی مذکور یکی از نظامیان بزرگ دوران هارون الرشید بوده است) و عباس بن عنبسه را نزد اسحاق فرستاد تا او را در انجام تفتیش عقیده یاری دهند. در دستور جدید مامون تاکید شده بود که هر کدام از این افراد که از این قول سرباز زدند گردن شان را بزند. تهدید جدی مامون سبب شد تا گروهی از عالمان قول او را بپذیرند، اما در این میان احمد و محمد بن نوح هم چنان بر گفتۀ خویش استوار ماندند. اسحاق بنا بر دستور مامون آن ها را در غل و زنجیر کرد، و با بند های آهنین به طرسوس فرستاد. اما وقتی به آنجا رسیدند که مامون مرده بود. والی رقه آن ها را به بغداد برگرداند. محمد بن نوح در راه بازگشت در شهر عانات جان سپرد و احمد بر او نماز خواند و او را دفن کرد. عجلی در توصیف این سال ها می نویسد: عالمان و محدثان از ترس عذاب، قتل و آزار در زندان اقرار کردند. اما احمد بر خلاف همقطارانش در مقابل سیاست مامون مقاومت نمود. ایستادگی او تحسین هم عصرانش را به همراه داشت. گفته شده است که برخی از سر دلسوزی به نزد او در زندان رقه رفتند، و گفتند: تقیه کن. اما او پاسخ داد: اگر کسی قبل از من این کار را می کرد، و او را با اره نصف می کردند، خللی در اراده ام پدید نمی آمد، از زندان ترسی ندارم، خانه و زندان برای من یکی است، نه از کشته شدن باکی دارم، نه از شلاق. با خلافت معتصم، احمد را تحت الحفظ به بغداد منتقل و در دار اکتریت نزدیک دارالعماره زندانی کردند. این زندان اصطبل امیر محمد بن ابراهیم(طاهری فوشنجی) برادر نائب بغداد بود، چهارده ماه اقامت در این زندان کوچک در حالی که با غل و زنجیر بسته شده بود، احمد را به شدت بیمار و رنجور ساخت، و در ماه رمضان سال 219 هجری قمری او را به زندان موصلیه بردند. وی در آن جا کتاب الارجاء را نوشت. ماموران خلیفه هر روز به سراغش می آمدند و از او بازجوئی می کردند. بعد از مدتی او را نزد معتصم فرستادند. معتصم به همراه احمد بن ابی رواد در مجلسی که از پیش ترتیب داده شده بود، حاضر شدند. احمد را با قیود سنگینی که بر دست و پایش بود به مجلس آوردند. احمد بن ابی رواد به همراه یارانش بر اداره جلسه نظارت می کرد. معتصم دستور داد که احمد را نزدیک تر بیاورند. احمد رو به معتصم کرد، و گفت: اجازه دارم حرف بزنم. گفت: بگو. پس احمد گفت: شهادت می دهم که خدای جز او نیست و محمد فرستاده خداست. جدت ابن عباس در وفد عبدالقیس بر پیامبر اسلام(ص) وارد شد، و از ایشان پرسید: ایمان چیست؟ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در جواب فرمودند: اقامه نماز، دادن زکات و خمس. با این حرف معتصم منظور احمد را دریافت و گفت: به خدا! هرآینه اگر تو را زندانی کسانی که از قبل تو را حبس کردند، نمی یافتم متعرض تو نمی شدم. پس عبدالرحمن بن اسحاق را صدا زد، و به او گفت: مگر نگفتم سختی محنت را از او دور کنید! احمد با خود گفت که این(معتصم) فرجی برای اسلام است. مناظره بین احمد و علمای معتزله شروع شد و ساعت ها به طول انجامید. هر بار ابن ابی رواد با غضب به احمد نگاه می کرد. وقتی اختلاف بین آنها زیاد شد، ابن ابی رواد رو به معتصم کرد و گفت: به خدا! این مرد گمراه است. در همۀ جلسات احمد بر مواضع خود پافشاری می کرد. اسحاق بن ابراهیم بار ها از احمد خواست تا جواب دهد، تا او را با دستانش آزاد کند، اما احمد او را از خودش راند. محنت و زجر احمد از این پس بیشتر شد، دستور دادند تا پیراهنش را از تن درآورند، اما او نپذیرفت. سپس چوبی آوردند و او را فلک کردند. معتصم با دیدن این صحنه کمی نرم شد. اما به سبب نفوذ بیش از حد ابن ابی دواد نتوانست کاری کند. ابن ابی دواد با غضب به او نگاه کرد، و گفت: اگر او را رها کنی مذهب مامون را ترک و قولش را سخط کرده أی. پس جلاد ها یکی پس از دیگری می آمدند، و می رفتند، و هر کدام ضربه أی به او می زدند. تردید معتصم از یک طرف و اصرار اطرافیان از طرف دیگر ادامه داشت، او گاهی به سراغ احمد می آمد، و می گفت: چه می گوئی؟ ولی او همچنان پا برجا بود. ابوبکر شهرزوری می گوید: در آن شب به امر معتصم یکصد و پنجاه جلاد احمد را شکنجه می کردند، و هرکدام تا صبح ضربه أی به او می زدند. هنگامی که احمد زیر ضربه های تازیانه از هوش می رفت، جلادها دست می کشیدند، و چون به هوش می آمد به شکنجه ادامه می دادند. در منابع آمده است که معتصم با دیدن این حالت احساس گناه کرد، اما نفوذ سران معتزله به خصوص ابن ابی رواد جرات دخالت به او نمی داد، چرا که هر بار به خلیفه می گفت: به خدا! او مشرک است، زجرش کم نمی شود، تا هرچه ما می خواهیم انجام دهد اگر این کار را کرد او را نمی زنیم.(29)
   علامه دهخدا در لغت نامه اش آورده است: در شمائل امام احمد گویند: که نیکو روی و میانه بالا بود، و به حنای تنک خضاب می کرد و در محاسن وی چند موی سیاه بود، جماعتی از اماثل وقت از وی اخذ حدیث و علم کرده اند از جمله محمد بن اسماعیل بخاری و مسلم بن حجاج نیشابوری. و در آخر عصر خویش او در علم و ورع یگانه بود، و در چاشتگاه روز جمعه دوازده شب از شهر ربیع الاول گذشته به بغداد وفات کرد، و بعضی شب سیزدهم از شهر مذکور را گفته اند و برخی دیگر وفات او را در ربیع الآخر سنه 241 هجری قمری آورده اند. امام احمد را در مقبره باب حرب(شهدای) بغداد به خاک سپردند، و قبر او بدان جا مشهور و مزار است. کسی که در جنازه او حاضر بوده، می نویسد: در تشیع وی هشتصد هزار مرد و شصت هزار زن گرد آمدند، و باز گویند: بروز وفات وی بیست هزار تن از نصاری، یهود و مجوس به دین اسلام در آمدند.(11)
   بعضی از تصانیف امام احمد:
 1 – کتاب تفسیر قرآن کریم.
 2 – کتاب طاعة الرسول.
 3 - کتاب الأشربة الصغیر، این کتاب در سال 1396 هجری قمری به کوشش صبحی جاسم در بغداد به چاپ رسیده است.
4 - کتاب الإیمان.
5- کتاب الرد علی الجهمیه، این کتاب بار ها به چاپ رسیده از جمله به کوشش علی سامی و عمار طالبی در ضمن عقاید السلف در سال 1971 میلادی در اسکندریه به چاپ رسیده است.
6- کتاب الزهد، این کتاب  به کوشش محمد جلال شرف در سال 1357 هجری قمری در مکه و در دو مجلد به کوشش محمد سعید بسیونی زغلول در سال 1406 هجری قمری مطابق سال 1986 میلادی در بیروت به چاپ رسیده است.
7- کتاب العلل و معرفة الرجال به روایت عبدالله پسر امام، این کتاب در سال 1963 میلادی در انکارا به کوشش طلعت قوچ بیکیت و اسماعیل جراح او غلی و همچنین در بیروت و ریاض در سال 1408 هجری قمری مطابق سال 1988 میلادی در 4 مجلد به کوشش وصی الله بن محمد عباس به چاپ رسیده است. و سه کتاب العلل و معرفة الرجال دیگر هم به روایت مروروذِي شاگرد امام احمد، صالح بن احمد پسر دیگر امام احمد و میمونی موجود است، که در سال 1408 هجری قمری مطابق سال 1988 میلادی به کوشش وصی الله بن محمد عباس در هند به چاپ رسیده است.
8- کتاب الفرائض.
9- کتاب فضائل الصحابة، این کتاب در مکه در سال 1403 هجری قمری در 2 مجلد به کوشش وصی الله بن محمد عباس به چاپ رسیده است.
10- کتاب مسائل إمام احمد، اولی به روایت عبدالله پسرش ، و آن در مدینه به سال 1406 هجری قمری مطابق سال 1986 میلادی در 3 مجلد به کوشش علی سلیمان مهنا و در بیروت به سال 1408 هجری قمری مطابق سال 1988 میلادی به کوشش زهیر شاویش به چاپ رسیده است. دومی به روایت أبِي الفضل صالح پسر دیگر امام احمد.  سومی به روایت أبِي داود سجستانِي، که کتاب مسائل امام احمد به روایت از أبِي داود سجستانی به کوشش سید محمد رشید رضا در سال 1353 هجری قمری در قاهره به چاپ رسیده است. چهارمی به روایت از إسحاق بن إبراهیم بن هانی نیشابوری که در سال 1400 هجری قمری در بیروت به کوشش زهیر شاویس به چاپ رسیده است.
11- کتاب المناسک.
12- کتاب مناقب امام علی بن ابی طالب کرم الله وجهه.
13- کتاب الناسخ والمنسوخ.
14– کتاب التاریخ.
15– کتاب الرد علی الزنادقه.
16– کتاب الاسامی والکنی، این کتاب به کوشش عبدالله بن یوسف جدیع در کویت به سال 1406 هجری قمری مطابق سال 1985 میلادی به چاپ رسیده است.
17– کتاب سوالات أبِي داود.
18– کتاب اصول السنة.
19– کتاب العقیدة، به روایت أبِي بکر خلال، و نیز عقیده نامه های به روایات از دیگران موجود است، که بخشی از آنها به صورت های مختلف چاپ گردیده، از جمله عبدالعزیز سیروان ضمن کتاب العقیده امام احمد بخشی از آنها را در سال 1408 هجری قمری مطابق سال 1988 میلادی در دمشق به چاپ رسانیده است.
20– کتاب الورع به روایت مروزِي این کتاب در قاهره به سال 1340 هجری قمری و در بیروت به سال 1403 هجری قمری مطابق سال 1983 میلادی به کوشش زینب ابراهیم قاروط و باز در بیروت به سال 1406  هجری قمری مطابق سال 1986 میلادی به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول به چاپ رسیده است.
21- کتاب سوالات أثرم از احمد بن حنبل.
22– کتاب احکام النساء، به کوشش عبدالقادر عطاء در بیروت در سال 1406 هجری قمری مطابق سال 1986 میلادی به چاپ رسیده است.
23– کتاب الصلاة، که بارها به چاپ رسیده از جمله در سال 1409 هجری قمری مطابق سال 1989 میلادی در دوحه پایتخت قطر به کوشش عبدالعزیز عزالدین سیروان.
24– کتاب حدیث شعبه.
25– کتاب المقدم والمؤخر فِي القرآن.
26– کتاب جوابات القرآن.
27-  کتاب بزرگ و معروف مسند، که در شش مجلد و حاوی چهل هزار و اندی حدیث می باشد، و به گفته امام احمد از میان 750 هزار حدیث جمع آوری شده، انتخاب و گزنیش گردیده است، این کتاب به روایت عبدالله بن احمد و افزوده های از وی باقیمانده، و چند بار در قاهره، بیروت و مراکزی دیگر به چاپ رسیده است. (12، 19، 20 و25)
منابع و مآخد:
1– تهذیب الکمال – جلد اول – از صفحه 437 الی صفحه 470 – به شماره 96 – تالیف حافظ جمال الدین مزی – عربی.
2- تهذیب التهذیب - جلد اول - صفحه 113 ، 114 و 115 – به شماره  126 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی – عربی.
3– سیر أعلام النبلاء – جلد دوم – از صفحه 1202 الی صفحه 1275 – به شماره 1881 – طبقه دوازدهم – تالیف امام ذهبی – عربی.
4– الکاشف - جزء اول - صفحه 28 – به شماره 77 – تالیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
5– الجرح والتعدیل – جلد دوم – صفحه 24 و 25 – به شماره 126 – تالیف ابومحمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي – عربی.
6- تقریب الثقات - صفحه 192 – به شماره 874 – تالیف امام ابوحاتم محمد بن حبان بستی – عربی.
7– تاریخ کبیر – جلد دوم – صفحه 5 – به شماره 1505 – تالیف امام محمد بن اسماعیل بخاری – عربی.
8– تاریخ بغداد – جلد ششم – از صفحه 90 الی صفحه 104 – به شماره 2586 – تالیف ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی – عربی.
9– تاریخ دمشق – جلد پنجم – از صفحه 252 الی صفحه 341 – به شماره 136 – تالیف حافظ ابن عساکر دمشقِي – عربی.
10- طبقات ابن سعد -  جلد هفتم - صفحه 365 – تالیف محمد بن سعد کاتب واقدی – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – فارسی.
11- لغت نامه دهخدا - جلد اول - صفحه   1304  - حرف الف – تالیف علامه علی اکبر دهخدا – فارسی.
12- کشف الظنون - جلد پنجم - صفحه  42 – تالیف  مصطفی بن عبدالله رومی حنفی مشهور به حاجی خلیفه – عربی.
13- البدایه والنهایه - جلد دهم -  از صفحه 346 الی صفحه 365 – حوادث سال 241 هجری – تالیف حافظ ابن کثیر دمشقی – عربی.
14-  النجوم الزاهرة – جلد دوم صفحه 305 و 306 – حوادث سال 241 هجری  – تالیف جمال الدین أبِي المحاسن  بردی اتابکی – عربی.
15– الوافی بالوفیات – جلد ششم – از صفحه 225 الی صفحه 228 – به شماره 515 – تالیف صلاح الدین خلیل بن ایبک صفدِي – عربی.
16– وفیات الاعیان – جلد اول – صفحه 87، 88 و 89 – به شماره 20 – تالیف أبِي العباس ابن خلکان – عربی.
17– مجمل التواریخ والقصص – صفحه 349 – مولف نامعلوم – به تحقیق و تصحیح ملک الشعرای بهار - فارسی.
18- شذرات الذهب - جلد دوم - صفحه 224 ، 225 ، 226 و 227 – حوادث سال  241 هجری – تالیف امام ابن عماد حنبلی – عربی.
19– الفهرست – صفحه 417 و 418 – مقاله ششم – تالیف محمد بن اسحاق بن ندیم – ترجمه محمد رضا تجدد – فارسی.
20– مناقب امام احمد بن حنبل – تالیف حافظ أبِي الفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد بن جوزِي – عربی.
21- حلیة الأولیاء - جلد سوم - از صفحه 135 الی صفحه 170 – به شماره 445 – تالیف حافظ أبِي نُعَیم اصفهانِي – عربی.
22– تذکرة الاولیاء – از صفحه 257 الی صفحه 262 – به شماره 20 – تالیف شیخ فریدالدین عطار نیشابوری – فارسی.
23– ابن حنبل – حیاته و عصره، آرائه و فقهه – تالیف امام محمد ابوزهره – عربی.
24– اعلام زرکلِي – جلد اول – صفحه 203 – حرف الف – تالف خیرالدین زرکلی – عربی.
25– دائرة المعارف بزرگ اسلامی – جلد ششم – از صفحه 718 الی صفحه 730 – مقاله احمد بن حنبل بقلم احمد پاکتچی – فارسی.
26 - آشنائی با تحولات مذاهب اسلامی - از صفحه 149 الی صفحه 151 – تالیف محمد سعید ابراهیمی محمدی – فارسی.
27 – ویکیبیدیا الموسوعة الحرة – مقاله احمد بن حنبل – آخرین تعدیل 15 سبتمبر 2019 – ساعت 25/ 13 دقیقه – عربی.
28 – سایت موسوعة الحدیث – معلومات عن الراوِي – أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي – عربی.
29 – مجله تاریخ اسلام – هفتم مهرماه سال 1384 هجری شمسی – شماره بیست و سوم – مقاله زندگی و زمانه احمد بن حنبل – بقلم زهرا روح اللهی امیری – فارسی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

إبراهیم بن عبدالله هروی:

  -     حافظ استاد أبوإسحاق إبراهیم بن عبدالله بن حاتم هروِي ساکن بغداد شخصیتی متکلم، قارِي، صدوق و یکی از مشاهیر محدثین بوده، و اصل او از ه...