۱۳۹۸ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

مالک بن أنس أصبحِي حِمیرِي مَدَنِي تیمِي قرشِي

شیخ الإسلام، إمام دارالهجرت، مفتی حجاز، حجة الأمه، فقییه الأمه، سیدالأمه أبوعبدالله مالک بن انس بن مالک أصبحِي حِمیرِي مدنِي تیمِي قرشِي یکی از بزرگان اسلام، فقیه برجسته، امام اهل مدینه، پیشوای مذهب مالکی، و دومین امام از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنت و جماعت می باشد، که فعلاً بخش های از مردمان کشورهای خلیج و غالب مردم شمال افریقا پیرو مذهب او هستند. موصوف در سال 95 هجری قمری در قریه ذوالمروه بین قریه های تیماء و خیبر در شمال مدینه منوره که در حدود 32 فرسخ از مدینه فاصله دارد در یک خانواده از اهل دانش زاده شد. اما صاحب کتاب النجوم الزاهره می گوید: امام مالک در سال 92 هجری قمری متولد گردیده است، و تعدادی دیگر از جمله ابوالحسن علی بن عمر دارقطنِي تولد او را در سال 93 هجری قمری مطابق سال 711 میلادی در زمان خلافت ولید بن عبدالملک خلیفه اموی یعنی همان سالی که انس بن مالک صحابی جلیل القدر و خادم رسول الله(ص) وفات یافت آورده اند. مالک در یک خانواده متمول متولد گردید و در  رفاه و آسایش بزرگ شد، او در کودکی قرآن کریم را حفظ کرد، و ابتداء به مدت هفت سال شاگرد و ملازم فقیه مدینه منوره ابوبکر بن عبدالله بن یزید بن هرمز أصم  معروف به ابن هرمز بود و بعد در نزد فقهای چون ابوعبدالله نافع مولای ابن عمر، سعید بن أبوسعید مقبری، عامر بن عبدالله بن زبیر قرشِي أسدِي، محمد بن منکدر بن عبدالله قرشی تیمی مدنی، یحیی بن سعید انصاری، ربیعة بن أبِي عبدالرحمن فروخ تیمِي مدنِي مشهور به ربیعة الرأی، جعفر بن محمد بن علی بن حسین مشهور به إمام جعفر صادق و ابوبکر محمد بن شهاب زهرِي مدنِي درس خواند، و در سن بیست و یک سالگی در مقام افتاء قرار گرفت، و در بیست و پنج سالگی به دنبال وفات اصلی ترین استادش نافع حلقه أی درسی را تشکیل داد، و از اواخر خلافت أبوجعفر منصور خلیفه عباسِي مورد توجه طالب علمان قرار گرفت، و در دوره هارون الرشید یکی از مهم ترین فقیهان بود، و اعتبار مکتبش به اوج خود رسید. امام مالک بن انس تقریباً نیمی از عمرش را در عهد خلافت اموی گذرانید، و با نه تن از خلفای اموی به ترتیب ذیل معاصر بود: 1 – ولید بن عبدالملک. 2 – سلیمان بن عبدالملک. 3 – عمر بن عبدالعزیز. 4 – یزید بن عبدالملک – 5 - هشام بن عبدالملک. 6 – ولید بن یزید. 7 – یزید بن ولید بن عبدالملک. 8 – ابراهیم بن ولید بن عبدالملک. 9 – مروان بن محمد معروف به مروان حمار.
   إمام مالک بر رفتار حکام در دوران خلفای بنی امیه اعتراض داشت و از مظالم حجاج بن یوسف ثقفِي بر سعید بن جبیر اسدِي والبِي و طلق بن حبیب عنزِي بصرِي و چگونگی کشته شدن آنها و بازگوئی ضرب و شتم عمال بنی امیه نسبت به دو استادش ربیعة بن أبِي عبدالرحمن و محمد بن منکدر از بزرگان علمای مدینه یادآوری نموده، و او عبدالله بن زبیر را بر مروان بن حکم در مقام خلافت اولی می دانست. امام مالک درست در نیمه عمر خود بود که بساط خلافت اموی در تمام سرزمین های اسلامی به جز اندلس برچیده شد، و خلافت عباسی جایگزین آن گردید، و امام موصوف نیمه دوم عمر خود را در عهد خلافت عباسی گذرانید و با پنج تن از خلفای بنی عباس به ترتیب ذیل معاصر بود: 1 – أبوالعباس سفاح. 2 – أبوجعفر منصور. 3 – أبوعبدالله محمد مهدی. 4 – أبومحمد موسی هادی. 5 – ابوجعفرهارون الرشید. اما در سال 145 هجری قمری محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب ملقب به نفس زکیه در مدینه دعوی خلافت کرد، و با بی اعتبار خواندن خلافت بنی عباس مردم را به بیعت خود فراخواند، در موقع این قیام گروهی از عالمان و اقشار مردم به جریان قیام پیوستند، اما مالک به طور مستقیم به دفاع از قیام نفس زکیه نپرداخت و در قیام شرکت نکرد، و سکوت نمود، بازهم تعدادی از هواداران خلافت عباسی سکوت او را تعبیر به حمایت وی از قیام کنندگان نموده، و گفتند: فتوی وی که گفته است: (لیس لمستکرة یمین) یعنی بیعت از روی اکراه و اجبار صورت نمی گیرد، نشانۀ حمایت وی از قیام کنندگان است، چنان که وقتی منصور خلیفه عباسی پسر عمویش جعفر بن سلیمان هاشمِي را بحیث والی مدینه منصوب ساخت، تعدادی از مردم پیش وی سعایت امام مالک را نموده، و از او بدگوئی کرده، و گفتند: مالک بیعت شما را قبول ندارد. جعفر بن سلیمان نیز مالک را دستیگر نموده، 70 ضربه شلاق زد، سرش را تراشید، و او را در شهر بگرداند، در این ماجرا دو کتف مالک نیز شکست. اما این عمل دستگاه حاکم عامل هرچه بیشتر محبوبیت مالک در نزد مردم شد، و باعث نفوذ روز افزون وی در شهر مدینه گردید. باتوجه به محبوبیت و نفوذ امام مالک وقتی در اواخر سال 147 هجری قمری ابوجعفر منصور به حج آمد، برای دلجوئی از مردم وارد مدینه شد، و کوشش کرد از موقعیت معنوی امام مالک در مدینه برای جلب حمایت مردم استفاده کند، او از ضرب و شتم امام مالک اظهار بی اطلاعی کرد، و اعلام نمود که می خواهد امیر مدینه را به علت این سوء رفتارش تنبیه کند، اما امام مالک از او خواست از این تلافی چشم پوشی نماید. و باز هم امام مالک در مقام حق گوئی ثابت قدم بود، زمانی که خلیفه منصور از شخص او پرسید: مرا از پیشوانان عدل می دانید یا جور؟  وی با پناه بردن به خدا و شفاعت گرفتن از رسول الله(ص) از خلیفه خواست، او را از پاسخ معاف دارد. ماجرای بعدی مربوط به ملاقات خصوصی  امام مالک با خلیفه است، زمانی که  امام مالک به ملاقات خلیفه می رفت نگران دستگیری بود، اما خلیفه از در دلجوئی وارد شد، و از وقایع رخ داده برای مالک ابراز تاسف کرد، و بالآخره منصور خلیفه عباسی در سال 150 هجری قمری جعفر بن سلیمان هاشمی را از ولایت مدینه منوره برطرف کرد. در این حال نیز می گویند: امام مالک همشیه عمل کرد منصور را نقد می کرده، و تنها کسی از حاضران در محفل خلیفه بوده که دست او را نبوسید. بعد از منصور زمانی که در سال 158 میلادی مهدی عباسی خلیفه شد، و به سفر حج آمد، با ارسال هدایای از مالک دعوت کرد، که همسفر او به بغداد باشد، مالک هدایا را پذیرفت، اما از سفر به بغداد سرباز زد، و وقتی مهدی عباسی از وی خواست، فرزندانش موسی و هارون در مدینه در نزد او علم آموزند، و او را دعوت به اقامتگاهش کرد، مالک از رفتن ابا کرد، و تذکر داد: علم را حرمتی است، و آن کس که به دنبال علم است، او باید به دنبال علم بیاید. پس فرزندان خلیفه نزد مالک آمدند، و از او درس گرفتند. و در ملاقات های مهدی عباسی در حجاز نیز مالک محترم ترین فرد در مجلس خلیفه بود. بخش پایانی زندگی امام مالک مدتی کوتاه در دوره موسی بن محمد ملقب به هادی یعنی بین سال 169 و 170 هجری قمری بوده است و بعد از سال 170 هجری قمری باقی تا زمان وفات در خلافت هارون الرشید گذشته است، دو خلیفه ای که به شاگردی امام مالک فخر می کردند، و هارون ارشید در سفر حجی که در سال 174 هجری قمری به مدینه داشت شخصاً کتاب الموطَّا امام مالک را استماع کرد. امام مالک در برخورد های حضوری با هارون الرشید از موضوع اقتدار با وی برخورد می کرد، و گاه سخنان درشتی به وی می گفت، و گاه در پذیرش او تاخیر می کرد. امام مالک افزون بر نصایحی که به مناسبت های مختلف به هارون الرشید داشت، رساله مستقلی نیز در پند و اندرز به وی نوشت و او را از خصالی چون کبر، ظلم و تجاوز برحذر داشت. امام مالک با شان و هیبت در نزد خلفاء حاضر می شده، و از خلفای اموی و عباسی تعبیر به پادشاه می کرده است، چنانکه می گوید: در نزد هیچ پادشاهی از پادشاهان حاضر نشده مگر آنکه خداوند هیبت آن پادشاه را از سینه او برداشته است. و بالآخره امام مالک رحمة الله علیه در زمان خلافت هارون الرشید خلیفه عباسی در روز یکشنبه در اواخر ماه صفر مریض شد، و مریضی اش مدت بیست و دو روز دوام نمود، و در بامداد روز یکشنه چهاردهم ماه ربیع الاول سال 179 هجری قمری مطابق سال 795 میلادی به سن هشتاد و چهار سالگی در گذشت، و ابن زَنبر، ابن کنانه و پسرش یحیی او را غسل دادند، و کاتبش حبیب بر پیکرش آب ریخت، و او را در پارچۀ سفیدی کفن کردند، و عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمِي مشهور به پسر زینب والی مدینه در جایگاه جنازه ها بر جنازه او نماز گزارد، و جماعتی به قبر او داخل شدند، و پیکر او را در قبرستان بقیع در جوار مرقد ابراهیم فرزند رسول الله(ص) به خاک سپردند.(1، 2، 5، 7، 10، 11،  14، 15، 16، 19، 21، 25، 27 و 28)
نسب إمام مالک
    نسب إمام مالک رحمة الله علیه را چنین آورده اند: مالک بن أنس بن مالک بن أبِي عامر(نافع) بن عمرو بن حارث بن غَیمَان بن خُثَیل(جنیل) بن عمرو بن حارث(ذوأصبَح) بن عوف بن مالک بن زید بن قیس بن صیفِي بن زرعه(حمیر اصغر) بن سبأ الأصغر بن کعب کهف الظالم بن زید بن سهل بن عمرو بن قیس بن معاویه بن جشم بن عبدشمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن أیمن بن همیسع بن حمیر بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان(یقطن) بن عابر بن شالخ بن إرفخشذ بن سام بن نوح علیه السلام.  و او را در شمار خاندان تیم بن مره قریشی می شمارند، زیرا جد امام مالک از هم پیمانان عبدالرحمن بن عثمان بن عبیدالله تیمی نواسه برادر طلحه بن عبیدالله یکی از عشره مبشره بوده است، و نسبت وی به أصبحِي به ذی الأصبح حمیرِي یکی از شاهان حمیر در یمن داده شده است.(7، 23، 24 و 25)
   انس پدر امام مالک را گرچه در شمار روایان حدیث آورده اند، اما نقش وی در روایت حدیث ضعیف بوده، و نامبرده بیشتر به شغل تجارت اشتغال داشته است، و مالک بن أبِي عامر أصبحِي حمیرِي متوفی سال 94 هجری قمری جد امام مالک از بزرگان و علمای تابعین بوده، و از حضرات عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، طلحه بن عبیدالله، ام المومنین عائشه، أبِي هریره، حسان بن ثابت و عقیل بن أبِي طالب رضی الله تعالی عنهم اجمعین حدیث روایت نموده، و او یکی از جمله چهار نفری بوده که در هنگام شهادت حضرت عثمان(رض) او را شبانگاه به قبرستان برده، غسل داده و دفن کرده اند. عبدالله بن مصعب می گوید: مالک بن أبِي عامر پدر بزرگ مالک در حالی از یمن به مدینه نقل مکان نمود، که از جور بعضی از والیان یمن شاکی بود، و با بعضی از اعضای خاندان تمیم بن مره پیمان بست و با آنها یکجا شد. روایت است که موصوف را حضرت عثمان به افریقا فرستاد و نامبرده سرزمین های را  در آنجا فتح نموده است، و او در گروهی که حضرت عثمان(رض) برای جمع آوری مصاحف مبارکه موظف ساخته بود شرکت داشت، و خلیفه عادل عمر بن عبدالعزیز نیز همیشه او را مورد مشورت قرار می داد. أبِي عامر نافع بن عمرو أصبحِي پدر جد امام مالک را یکی از اصحاب بزرگوار رسول الله(ص) گفته اند. قاضی بکر بن علاء قشیرِي می گوید: أبوعامر جد پدر مالک رحمة الله علیه از جمله اصحاب رسول الله(ص) بوده و در تمامی غزوات بدون از غزوه بدر در کنار آن حضرت(ص) حضور داشته است.(7 ، 24و 27)
    عموی های امام مالک عبارت اند از:
 1- أبوسهیل نافع بن مالک مدنی که از عبدالله ابن عمر و انس حدیث روایت نموده، از او برادرزاده اش امام مالک، محمد بن شهاب زهرِي، إسماعیل و محمد پسران جعفر بن أبِي کثیر و دراوردِي روایت نموده اند، موصوف را أبوحاتم و دیگران موثق دانسته و بخاری تعدادی حدیث از او را آورده است. واقدی وفات او را در زمان امارت أبِي العباس گفته است.(7، 23 و 24)
 2 – أویس بن مالک که او را ابن حبان در طبقه سوم از ثقات ذکر کرده است. موصوف از پدرش حدیث روایت نموده، و از او مصعب بن محمد بن شرحبیل روایت کرده است، وی پدر إسماعیل بن أویس است.(7، 23 و 24)
 3 – ربیع بن مالک از او سلیمان بن بلال حدیث روایت نموده است.(7، 23 و 24)
 4 - نضر بن مالک او از پدرش مالک حدیث روایت کرده است.(7، 23، 24 و 27)
   امام مالک را برادری بنام نضر بوده، و سه خواهر هم داشته است که اولی مادر أبِي بکر عبدالحمید بن عبدالله أعشِي بوده، و دومی مادر اسماعیل بن عبدالله بن أبِي أویس که زیاد از امام مالک روایت دارد و سومی نیز با امام مالک زندگی می کرده است.(7، 23 و 24)
    فرزندان امام مالک عبارت اند از:
 1 – یحیی بن مالک، او از پدرش نسخه أی از موطَّا را روایت کرده است. ابن حزم یحیی بن مالک را ضعیف شمرده، و عقیلی می گوید: احادیثی منکر از پدرش روایت نموده، اما ابن حبان او را در شمار ثقات آورده است. از برای یحیی موصوف پسری به اسم محمد بوده، که به مصر ساکن گردیده است.(7، 23، 24، 25 و 27)
 2 – محمد بن مالک، او را ابن حزم ضعیف گفته است. موصوف در مجالس پدرش حاضر می شده، و از برای وی پسری بوده به اسم احمد که او را أبوعبدالله بن مفرِّج قرطبِي در شمار روات امام مالک آورده، و حافظ أبوبکر خوارزمی برقانی او در شمار ضعفاء ذکر کرده است. احمد موصوف در سال 256 هجری قمری وفات یافت.(7، 23، 24، 25 و 27)
 3 – حَمَّاد بن مالک، از وی گزارشی در دست نیست، جز این که او را در شمار فرزندان امام مالک ذکر کرده اند.(7، 23، 24، 25و 27)
 4 -  فاطمه دختر امام مالک نیز مشهور است، که موصوفه حافظ موطا بوده است.(7، 23، 24، 25 و 27)
   مادر مالک بن انس عالیه دختر شریک بن عبدالرحمن بن شریک ازدیه أسدیه بوده، که أزد یکی از قبائل مشهور عرب حمیرِي قحطانِي می باشد، و موصوفه یکی از زنان فاضله روزگارش بوده است.(15 ، 24و 16)
شمائل إمام مالک
    درباره شمائل امام مالک گفته اند: موصوف مردی بلند قامت، جسیم، سخت با هیبت، زیبا روی، بلند بالا، جلو سرش کم موی، چشمانی سیاه و درشت و روشن، سفید چهره و صورتی مایل به سرخی داشت. عیسی بن عمر می گوید: من چهره زیباتر از روی سرخی و سفیدی از چهره مالک بن انس ندیده ام. مطرف بن عبدالله یساری خواهرزاده امام مالک گفته است: مالک بن انس چهره زیبا، چشمانی روشن و قامتی کشیده داشت، و دارای سری بزرگ بود، و موهای سرش ریخته، و تمام موهای سر و ریش او سفید شده بود. رنگ چهره مالک بسیار سپید و آمیخته با سرخی بود. مصعب زبیری می گوید: امام مالک از زیباترین مردم بود، او چشمانی درشت، صوتی سفید و قدی بلند داشت. قتیبه می گوید: هرباری که با امام مالک ملاقات می کردیم، او را آراسته با چشمانی سرمه کرده و صورتی خوشبوی می یافتیم، و او از بهترین خوشبوئی ها و مشک ها استفاده می کرد. امام مالک در پوشیدن لباس عنایتی کامل داشت، او لباس های مرتب و برتر را شایستۀ شان علم و علماء می پنداشت، و خودش نیز از بهترین لباس های عدنِي، خراسانِي و مصرِي استفاده می کرد. ابن وهب می گوید: امام مالک را دیدم، لباسی بسیار نرم عدنِي که با رنگی بسیار زیبا رنگین شده پوشیده بود. بشر بن حارث می گوید: به نزد امام مالک رفتم، بر بالایش پوستینی را دیدم که پنجصد درهم ارزش داشت، و او آستنش را بر بالای چشمانش پوشیده بود، و مثل پادشاهان معلوم می شد. خالد بن خداش می گوید: امام مالک را دیدم که پوستینی گلدوزی شدۀ، کلاه و لباس زیبای مروی به تن داشت.(1، 2، 12، 15 و 18)
روش و جایگاه إمام مالک
    امام مالک از جمله اتباع تابعین بوده، و مردی متدین، محدثی بسیار امین و مورد اعتماد، استوار، پرهیزگار و فقیه دانشمند و حجت بود،  و با وجودی که نسب خودش به پادشاهان می رسید، از امراء و سلاطین دوری می جست، و به هیچ شهر و کشوری سفر نکرد، جز به مکه معظمه برای مراسم حج، و او در فقه و حدیث تبحر داشت، و در آن زمینه امام و مجتهد بود، و بعنوان امام و پیشوای اصحاب حدیث معروف گردید، و با روح خستگی ناپذیر به جمع آوری احادیث رسول الله(ص) پرداخت. امام مالک دومین فقیه بزرگ اهل سنت و جماعت   است، و مصادر تشریعی در مذهب مالکی قرآن کریم، سنت نبوی، اقوال صحابه، اجماع، عمل اهل مدینه، قیاس، استحسان، مصالح مرسله، عادات و عرف، سد ذرایع و استصحاب می باشند. امام مالک می گفت: من انسان هستم، گاهی خطاء و اشتباه می کنم و گاهی بر صواب هستم، در رای و نظرم نگاه کنید، اگر موافق کتاب خدا و سنت رسول الله(ص) بود آن را بگیرید، و اگر موافق کتاب خدا و سنت رسول الله (ص) نبود، آن را ترک کنید.(3، 25، 27 ، 28 و 32)
أساتیذ و کسانی که أمام مالک از آن ها حدیث روایت نموده است:
   إمام مالک بن انس از أبان بن عثمان بن عفان أموی، أبو إسماعیل إبراهیم بن أبِي عَبله عبدالله مَقدسِي، إبراهیم بن عبدالله هاشمِي، إبراهیم بن عقبه أسدِي، أبوإسحاق إبراهیم بن محمد بن حرث فزارِي، إبراهیم بن یزید بن قیس نخعِي، أسامه بن زید لیثِي، إسحاق بن عبدالله بن أبِي طلحه، إسحاق بن عبدالله بن زید أنصارِي، إسرائیل بن یونس سبیعِي، إسماعیل بن أبِي الحکم قرشِي مدنِي، أبومحمد إسماعیل بن محمد بن سعد بن أبِي وقاص زهرِي، ابوبکر أیوب بن أبِي تَمِيمه سَختِيانِي عنزِي عالم بصره، أفلح بن صفیراء أنصارِي، أنس بن عیاض بن ضمره لیثِي، أنس بن مالک بن أبِي عامر أصبحِي، أیوب بن حَبیب جهنِي مولای سعد بن مالک زُهرِي، أیوب بن کیسان سختیانِي، أبوموسی أیوب بن موسی بن عمرو بن سعید بن عاص کوفِي، بسر بن سعید حضرمِي، بکیر بن عبدالله بن أشج قرشِي، ثابت بن أحنف عدوِي، ثابت بن أسلم بنانِي، ثَور بن زید دَیلِي مدنِي، ثور بن یزید بن زیاد رحبِي، جریر بن حازم بن زید أزدِي، جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن أبِي طالب هاشمِي مدنِي معروف به إمام جعفر صادق، جمیل بن عبدالرحمن مدنِي مؤذن، حسن بن یسار بصرِي، حماد بن سلمه بن دینار بصرِي، أبوعبیده حمید بن أبِي حمید طویل، حمید بن عبدالرحمن، حُمَید بن قَیس مَکِّي قارِي أعرج، حمید بن نافع بن صفوان أنصارِي، حنظله بن قیس بن عمرو أنصارِي، حی بن أبِي عمرو مذحجِي، حیوه بن شریح بن صفوان تجیبِي، أبوالحرث خُبَیب بن عبدالرحمن أنصارِي مدنِي، داود بن حسین، أبوسلیمان داود بن حُصَین قرشِي مدنِي، ابولیلی داود بن عبدالله، داود بن قیس قرشِي، دینار قراظ، ذکوان أبوصالح سمان، ربعِي بن حراش بن جحش عبسِي، ربیع بن صبیح سعدِي، أبوعثمان ربیعه بن أبِي عبدالرحمن مدنِي معروف به ربیعة الرای، ربیعه بن عبدالرحمن بن حصن غنوِي، روح بن قاسم تمیمِي، زر بن حکیم، زیاد بن أبِي زیاد مولای ابن عباس، زیاد بن ریاح قیسِي، زیاد بن سعد بن عبدالرحمن خراسانِي ساکن مکه، زیاد بن مخراق مزنِي، زیاد بن میسره مخزومِي مدنِي، زید بن أسلم مدنِي، أبوأسامه زید بن أبِي أنیسه غنوِي جزرِي، زید بن رباح مدنِي، أبونضر سالم بن أبِي امیه قرشِي مدنِي، سالم أبِي نضر، سرِي بن یحیی بن إیاس شیبانِي، سعد بن إسحاق بن کعب بن عُجره قضاعِي، سعید بن أبِي سعید مَقبُرِي مدنِي، سعید بن عبدالرحمن بن رُقَیش أسدِي مدنِي، سعید بن عمرو بن شُرَحبِيل بن سعید بن سعد بن عُباده أنصارِي، سعید بن عمرو بن سلم زرقِي، سعید بن أبِي عروبه عدوِي، سعید بن مسیب بن حزن قرشِي، سعید بن مقلاص خزاعِي، سعید بن أبِي هند فزارِي، سعید بن یسار، سفیان بن سعید ثورِي، أبِي حازم سلمه بن دِينار مدنِي، سلمه بن صفوان بن سلمه زرقِي مدنِي، سلیمان بن بلال قرشِي، أبومحمد سلیمان بن مهران کاهلِي کوفِي معروف به أعمش، أبوعبدالله سُمَيّ مدنِي مولای أبوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام مخزومِي، أبِي صالح سُهَیل بن ذکوان سمان، أبوعبدالله شریک بن عبدالله بن أبِي نَمِر لیثِي مدنِي، شعبه بن حجاج بن ورد عتکِي، صالح بن کَیسان دوسِي، صدقه بن یسار جزرِي مکِي، صَفوان بن سُلَیم قرشِي، صلت بن زبید کندِي قاضی مدینه برادرزاده کثیر بن صلت، صیفِي بن زیاد أنصارِي، صَیفِي مولای أبِي أیوب، ضًمره بن سعید أنصارِي مازنِي، طلحه بن عبدالملک أیلِي، عاصم بن أبِي النجود أسدِي، عامر بن سعد بن مالک قرشِي، أبوالحرث عامر بن عبدالله بن زبیر بن عوام قرشِي اسدِي، عباد بن ذکوان سمان، عبدالجلیل بن حمید یحصبِي، عبدالحمید بن سهیل بن عبدالرحمن بن عوف زهرِي، أبومحمد عبدالله بن أبِي بکر بن محمد بن عمرو بن حزم أنصارِي مدنِي، عبدالله بن أبِي حبیبه مدنِي، عبدالله بن بریده بن حصیب أسلمِي، عبدالله بن حنین بن أسد قرشِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن دینار قرشِي عدوِي، أبِي زناد عبدالله بن ذکوان قرشِي، عبدالله بن ربیع بن خثیم ثورِي، عبدالله بن سائب أنصارِي، عبدالله بن سلمان جهنِي، عبدالله بن طریف مرادِي، عبدالله بن عبدالله بن جابر بن عتیک أنصارِي، عبدالله بن عبدالرحمن بن أبِي حسین نوفلِي، عبدالله بن عبدالرحمن بن حارث دوسِي، أبولیلی عبدالله بن عبدالرحمن بن سهل أنصارِي مدنِي، أبوسلمه عبدالله بن عبدالرحمن بن عوف زهرِي، أبِي طواله عبدالله بن عبدالرحمن بن مَعمَر أنصاري بخارِي قاضِي، عبدالله بن عبدالرحمن بن یعلی طائفِي، عبدالله بن عبدالرحمن معروف به ابن أبِي ذُباب، عبدالله بن عمر بن خطاب عدوِي، عبدالله بن فَضل بن عباس هاشمِي مدنِي، عبدالله بن فضل بن عباس بن علی بغدادِي، عبدالله بن محمد بن علی بن أبِي طالب هاشمِي، عبدالله بن مسلمه بن قعنب حارثِي، عبدالله بن مغیره بن أبِي برده کنانِي، عبدالله بن نیار بن مکرم أسلمِي، عبدالله بن واقد بن عبدالله عدوِي، عبدالله بن ولید جعفِي، عبدالله بن وهب بن زمعه قرشِي، عبدالله بن یزید بن عبدالله لیثِي، عبدالله بن یزید بن هُرمُز لیثِي، عبدالله بن یزید مولای أسود بن سُفیان، عبدالله بن یزید عدوِي، عبدالله بن یزید قرشِي، عبدالله بن یزید معافرِي، عبدرَبَّه بن سعید أنصارِي بخارِي، عبدالرحمن بن بجید بن وهب أنصارِي، عبدالرحمن بن حباب بن عمرو أنصارِي، أبوحرمله عبدالرحمن بن حَرمَله أسلمِي مدنِي، عبدالرحمن بن خالد بن مسافر فهمِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدالرحمن بن أبِي صَعصَعه مازنِي أنصارِي، عبدالرحمن بن عمرو اوزاعِي، عبدالرحمن بن ابی عمره أنصارِي بخارِي مدنِي، أبومحمد عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن أبِي بکر صدیق تیمِي مدنِي، عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن عبید قارِي، عبدالرحمن بن هرمز أعرج، عبدالرحمن بن أبِي الزناد قرشِي، عبدالرحمن بن أبِي الرجال أنصارِي،عبدالکریم بن مالک جَزَرِي، أبِي أمَیَّه عبدالکریم بن أبِي مُخارق قیس بَصرِي، عبدالمجید بن سُهَیل بن عبدالرحمن بن عَوف زهرِي، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج أموِي مکِي، عبدالملک بن قریر عبدِي بصرِي، عبدالملک بن میسره عامرِي، عبیدالله بن سلمان جهنِي،عبیدالله بن عبدالله أغَر، عبیدالله بن عبدالله بن جابر بن جبر بن عتیک مدنِي، عبیدالله بن عبدالله بن عتبه بن مسعود هزلِي، عبیدالله بن عبدالرحمن بن سائب قارِي، عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر عدوِي، عبیدالله بن عبدالرحمن، عثمان بن حفص بن عمر بن عبدالرحمن انصارِي، عثمان بن حفص بن عمرو بن خلده أنصارِي درقِي قاضی مدینه، عروه بن أذینه لیثِي، عروه بن زبیر بن عوام أسدِي، عَطاء بن أبِي مسلم خراسانِي، عطاء بن یزید جندعِي، عطاء بن یسار هلالِي، عفیف بن عمرو سهمِي أسدِي، علاء بن عبدالرحمن بن یعقوب حرقِي جهنِي، عَلقَمَه بن أبِي عَلقَمَه مدنِي، علی بن عبدالرحمن معاوِي، أبوایوب عماره بن عبدالله بن صیاد أنصارِي مدنِي، عمر بن حسین بن عبدالله مکِي مولای عایشه دختر قدامه، عمر بن عبدالرحمن بن عطیه بن دلاف مزنِي مدنِي، عمر بن محمد بن زید بن عبدالله بن عمر عمرِي مدنِي عسقلانِي، عمر بن رماح بلخِي، عمرو بن حارث بن یعقوب أنصارِي، عمرو بن أبِي عمرو مدنِي مولای مُطَلِب بن عبدالله بن حنطب قرشِي، عمرو بن دینار جمحِي، عمرو بن شعیب بن محمد قرشِي، أبوإسحاق عمرو بن عبدالله بن عبید سبیعِي، عمرو بن مسلم بن عُماره بن أکیمه لیثِي، عمرو بن مسلم یمامِي، عمرو بن یحیی بن عُماره مازنِي، عیاض بن عبدالله بن عبدالرحمن قرشِي، فُضَیل بن أبِي عبدالله معمرِي، أبوالحسن قَطَن بن وَهب بن عویمر بن أجدع لیثِي مدنِي، قیس بن ربیع أسدِي، کثیر بن زید أسلمِي، کثیر بن فَرقَد مدنِي مصرِي، لیث بن سعد بن عبدالرحمن فهمِي، مالک بن أبِي حمزه همدانِي، مبارک بن فضاله بن عبدالرحمن قرشِي، محل بن خلیفه طائِي، محمد بن أبِي بکر بن عوف ثَقَفِي حجازِي، أبوعبدالملک محمد بن أبِي بکر بن محمد بن عمر بن حزم أنصارِي قاضی مدینه، محمد بن إبراهیم بن حارث قرشِي، محمد بن أسعد بن سهل بن حنیف أنصارِي، أبوعبدالله محمد بن حرمله مدنِي، محمد بن زید بن مُهاجر بن قُنفُذ تمیمِي مدنِي، محمد بن سیرین أنصارِي، محمد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن أبِي صَعصَعَه أنصارِي، محمد بن عبدالله بن أبِي مریم، أبِي الأسود محمد بن عبدالرحمن بن نَوفَل بن أسود اسدِي قرشِي معروف به یتیم عروه، أبِي الرجال محمد بن عبدالرحمن أنصارِي، محمد بن عبدالرحمن بن سعد بن زراره انصارِي قاضی مدینه، محمد بن عبدالرحمن بن عبدالله بن حارثه انصارِي، أبوالحرث محمد بن عبدالرحمن بن مغیره قرشِي عامرِي معروف به ابن ذئب، أبوعبدالله محمد بن عجلان قرشِي مدنِي، محمد بن عقبه برادر موسی بن عقبه، محمد بن عُماره بن عَمرو بن حَزم أنصارِي، محمد بن عمرو بن حَلحَلَه أیلِي، أبوعبدالله محمد بن عمرو بن علقمه لیثِي مدنِي، أبوزبیر محمد بن مسلم بن تدرس قرشِي مکِي، محمد بن مسلم بن عبیدالله بن شهاب زُهرِي، أبوعبدالله محمد بن مُنکِدر بن عبدالله قرشِي، أبوعبدالله محمد بن یحیی بن حَبَّان أنصارِي مازنِي مدنِي، محمد بن یوسف کندِي مدنِي أعرج خواهرزاده نمر، مخرمه بن بکیر بن عبدالله بن أشج قرشِي، مَخرَمه بن سلیمان أسدِي والبِي، مُسلم بن أبِي مریم سلولِي مدنِي، مسلم بن یسار سلولِي، أبوحازم مسلمه بن دینار مدنِي، مِسوَر بن رِفاعه بن أبِي مالک قُرظِي، مصعب بن محمد بن عبدالرحمن قرشِي، معاویه بن صالح حضرمِي، معمر بن راشد أزدِي، موسی بن أبِي تَمِيم مدنِي، موسی بن عُقبه بن أبِي عیاش قرشِي مدنِي، أبوعروه موسی بن مَیسَره دیلِي مولای بنی دَیل، موسی بن میسره عبدِي، میمون بن میسره، نافع بن أبِي نافع مدنِي،  نافع بن جبیر بن مطعم نوفلِي، عمویش أبِي سهیل نافع بن مالک بن أبِي عامر تیمِي، نافع مولای ابن عمر، أبوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی تیمِي، نُعَیم بن عبدالله مدنِي ملقب به مُجمِر، هاشم بن هاشم بن عُتبه بن أبِي وَقَّاص وقاصِي زهرِي، أبومنذر هشام بن عروه بن زبیر قرشِي أسدِي، هشیم بن بشیر بن قاسم سلمِي، هلال بن علی بن اسامه  عامرِي مدنِي، هلال بن أبِي مَیمونه قرشِي، ولید بن عبدالله بن صیاد مدنِي، أبونعیم وَهب بن کَیسان قرشِي مدنِي، یحیی بن أبِي کثیر طائِي، یحیی بن ایوب غافقِي، یحیی بن سعید بن عاص بن سعید اموِي، یحیی بن سعید بن فروخ قطان، یحیی بن سعید أنصارِي مفتی و قاضی مدینه، یحیی بن عبدالله بن سالم عمرِي، أبوروح یزید بن رُومان أسدِي مدنِي، یزید بن زیاد بن أبِي زیاد مولای ابن عَیَّاش، یزید بن زیاد قرظِي مدنِي، أبوعبدالله یزید بن عبدالله بن اسامه بن هاد لیثِي مدنِي، یزید بن عبدالله بن خُصَیفه کندِي مدنِي، یزید بن عبدالله قُیسِي، أبوعبدالله یزید بن عبدالله بن قسیط لیثِي مدنِي معروف به أعرج، أبوجعفر یزید بن قعقاع قاری، یزید بن مهاجر، أبویوسف یعقوب بن ابراهیم بن حبیب قاضِي، أبویوسف یعقوب بن زید بن طلحه تمیمِي قرشِي، یعقوب بن عبدالله بن أشج مخزومِي، یعلی بن عطاء عامرِي، یونس بن یزید بن مشکان أیلِي، یونس بن یوسف بن حِماس لیثِي مدنِي، أبِي بکر بن عبیدالله بن عبدالله بن عمر عدوِي، أبِي بکر بن عثمان بن سهل أنصارِي، أبِي بکر بن عُمر بن عبدالرحمن بن عبدالله بن عمر بن خطاب عمرِي عدوِي مدنِي، أبِي بکر بن محمد بن عمرو بن حزم أنصارِي، أبِي بکر بن نافع قرشِي عدوِي مولای ابن عمر، أبِي عُبید مذحجِي حاجب سلیمان بن عبدالملک، أبِي لَیلَی بن عبدالله بن عبدالرحمن بن سهل أنصارِي، عائشه دختر سعد بن أبِي وَقَّاص قرشِي زهرِي، فاطمه دختر قیس بن خالد فهری و خلقی کثیری دیگر حدیث روایت نموده است.(1، 2، 13، 15، 17، 28 ، 29و 30)
شاگردان و کسانی که از إمام مالک حدیث روایت کرده اند:
   از إمام مالک عده أی کثیری حدیث روایت کرده اند. زرقانِي می گوید: به شمار کسانی که از امام مالک حدیث روایت کرده اند، راویان هیچ یکی از ائمه نبوده است. خطیب کتابی دربارۀ راویان حدیث از امام مالک تالیف نموده، که شمار شان به هزار و سیصد کس می رسد. ما برخی از کسانی را که از امام مالک حدیث روایت نموده اند، اسامی شان را در زیر آورده ایم، که چنین است: آدم بن أبِي إیاس مَروذِي بغدادِي عسقلانِي، إبراهیم بن إسحاق بن إبراهیم بن مهران ثقفِي، إبراهیم بن رستم بن مهران خراسانِي، إبراهیم بن طهمان بن شعبه هروِي که قبل از وی وفات یافت، إبراهیم بن سعید جوهرِي، أبراهیم بن سلیمان زَیَّات بلخِي، إبراهیم بن عبدالله بن قُرَیم قاضِي مدینه، إبراهیم بن عبدالله بن مسلم کجِي، إبراهیم بن عمر بن أبِي وزیر هاشمِي، أبوإسحاق إبراهیم بن محمد بن حارث فزارِي، إبراهیم بن محمد زهرِي، إبراهیم بن مختار تمیمِي، إبراهیم بن موسی مروزِي، إبراهیم بن یوسف بن میمون باهلِي، إبراهیم بن یوسف بلخِي ماکیانِي، أحمد بن إبراهیم بن خالد موصلِي، أبوحُذافه أحمد بن إسماعیل سَهمِي مدنِي، أبومُصعب أحمد بن أبِي بکر قاسم بن حرث بن زراره بن مصعب بن عبدالرحمن بن عوف زُهرِي قاضی مدینه، أحمد بن حاتم بن زید طویل، أحمد بن عبدالله بن یونس تمیمِي، أحمد بن عمرو بن عبدالله قرشِي، أحمد بن عبید بن ناصر نحوِي، أحمد بن عمیر بن یوسف دمشقِي معروف به ابن جوصا، أحمد بن عیسی بن سلیمان دارمِي، أحمد بن قاسم بن حارث بن زراره قرشِي، أحمد بن محمد بن ولید أزرقِي غسانِي، أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي، أحمد بن محمد بن إسماعیل بن یونس مرادِي، أحمد بن محمد بن زیاد عنزِي، أحمد بن محمد بن عبدوس طرائفِي، أحمد بن منصور بن سیار رمادِي، أحمد بن منصور حرانِي، أحمد بن نضر خزاعِي شهید، أحمد بن یحیی بن إسحاق حلوانِي، أحمد بن یحیی بن منذر أحول، أحمد بن یونس یربوعِي، أبویعقوب إسحاق بن إبراهیم حُنَینِي مدنِي ساکن طرطوس، إسحاق بن سُلَیمان رازِي، أبویعقوب إسحاق بن  عیسی بن نجیح بغدادِي معروف به ابن الطَبَّاع برادر محمد، إسحاق بن فرات بن أحمد تجیبِي، إسحاق بن محمد بن إسماعیل فَروِي، إسحاق بن موسی موصلِي مخزومِي، أسد بن فرات مغربِي قیروانِي، أسد بن موسی، أبوعبدالله إسماعیل بن عبدالله بن عبیدالله بن أویس بن مالک بن أبِي عامر أصبحِي مدنِي معروف به ابن أبِي أُوَیس خواهرزاده امام مالک، إسماعیل بن جعفر بن أبِي کثیر أنصارِي، أبوبشرإسماعیل بن إبراهیم أسدِي بصرِي معروف به ابن عُلَیَّه، إسماعیل بن عمر واسطِي، إسماعیل بن مسلمه بن قعنب حارثِي، إسماعیل بن موسی فَزَارِي، إسماعیل بن یحیی بن إسماعیل مزنِي، أبوعمر أشهَب بن عبدالعزیز قیسِي عامرِي مصرِي، أمیه بن خالد بن أسود أزدِي، أمیه بن عبدالله بن عمرو أموِي، أمیه بن عثمان دمشقِي، أنس بن عیاض بن ضمره لیثِي، أیوب بن صالح مدنِي رملِي، أیوب بن محمد بن أیوب هاشمِي، بربر مغنِي بغدادِي، بشر بن حارث بن عبدالرحمن حافِي، بشر بن سَرِي أفوه، بِشر بن عمر بن حکم زَهرانِي، بشر بن ولید کندِي، بقیه بن ولید بن صائد کلاعِي، بکار بن عبدالله بن مصعب زبیرِي برادر مصعب، بکر بن شرود صنعانِي، جریر بن عبدالحمید بن جریر ضبِي،  جعفر بن عون بن جعفر بن عمرو قرشِي، جُوَیرِيه بن أسماء بن عبید ضبعِي بصرِي، حارث بن مسکین بن محمد أموِي، حباب بن جبله دقاق، حبیب بن أبِي حبیب مصرِي کاتب إمام مالک، حجاج بن محمد، حجاج بن منهال أنماطِي، حسان بن عبدالسلام أندلسِي مغربی برادر حفص بن عبدالسلام، حسن بن أبِي الحکم غفارِي، حسن بن سوار بغوِي هروِي، حسن بن  عمرو سدوسِي، حسین بن أبِي کبشه بصرِي، حسین بن إسماعیل بن محمد محاملِي، حسین بن رستم أیلِي، حسین بن عروه بصرِي، حسین بن علی جعفِي، حسین بن ولید نیشابورِي، حفص بن عبدالله بن راشد سلمِي، حفص بن عبدالسلام أندلسِي مغربِي، حفص بن عمر بن عبید طنافسِي، حکم بن مبارک خاشتِي باهلِي، حماد بن أسامه بن زید قرشِي، حماد بن خالد خیاط، أبوإسماعیل حماد بن زید بن درهم أزدِي بصرِي، أبوسلمه حماد بن سلمه بن دینار ربعِي بصرِي، حَمَّاد بن مَسعَده تمیمِي، حمید بن عبدالرحمن بن حمید رؤاسِي، حمید بن مسعده بن مبارک سامِي، خالد بن حمید بن خالد مهرِي، خالد بن خداش بن عجلان مهلبِي، خالد بن نزار إیلِي دمشقِي غسانِي، خالد بن عبدالرحمن خراسانِي، خالد بن مَخلَد قَطَوانِي، خلف بن جریر بن فضاله مغربِي قیروانِي، خلف بن خلیفه بن صاعد أشجعِي، خلف بن موسی بن خلف عمی، خلف بن هشام بن ثعلب بَزَّار، داود بن عبدالله بن أبِي الکَرَم جَعفَرِي، داود بن أبونبز، ذوالنون مصرِي، ذَؤَیب بن غمامه سَهمِي، ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار مرادِي، ربیعه بن فروخ معروف به ربیعة الراي، رَوح بن عُباده بن علاء قیسِي، روح بن قاسم تمیمِي، زافِر بن سلیمان إیادِي، زهیر بن حرب بن شداد حرشِي، زهیر بن عباد رؤاسِي، زیاد بن عبدالرحمن أندلسِي ملقب به شَبَطُون، زیاد بن یونس بن سعید حضرمِي، زید بن أبِي انیسه جزرِي، زید بن حُباب بن ریان تمیمِي، زید بن حسن قرشِي، زید بن أبِي زَرقاء، زید بن یحیی بن عبید خزاعِي دَمشقِي، أبونضر سالم بن أبِي أمیه، أبومعاذ سعد بن عبدالحمید بن جعفر بن عبدالله أنصارِي مدنِي بغدادِي، سعید بن أبِي هند مغربِي أندلسِي، سعید بن حکم بن محمد جمحِي مصرِي معروف به ابن أبِي مریم، أبوعثمان سعید بن داود بن سعید زَنبَرِي مدنِي، سعید بن عبدالجبار بن یزید قرشِي، سعید بن عبدالحکم مغربِي أندلسِي، سعید بن عبدالرحمن بن عبدالله قرشِي، سعید بن أبِي عروبه عدوِي، سعید بن عبدوس مغربِي أندلسِي، سعید بن عفیر أنصارِي مصرِي، سعید بن عمرو بن زبیر بن عمرو بن عمرو بن زبیر زُبیرِي، أبوعثمان سعید بن کثیر بن عُفَیر أنصارِي مصرِي، سعید بن مسلم مدنِي، سعید بن منصور بن شعبه خراسانِي، أبوعبدالله سفیان بن سعید بن مسروق ثورِي کوفِي که او قبل از مالک وفات یافته است، أبومحمد سفیان بن عُیَینه بن میمون هلالِي، أبوقُتَیبَه سَلم بن قُتَیبه شعیرِي، سَلَمَه بن عَیَّار فزارِي، سلیمان بن برد بن نجیح، سلیمان بن بلال قرشِي، أبوربیع سلیمان بن داود زهرانِي، أبوداود سلیمان بن داود بن جارود طیالسِي، سلیمان بن عیسی بن موسی بن طلحه، سلیمان بن مهران کاهلِي معروف به أعمش، سنه بن مسلم بطین، سهل بن إسماعیل جوهرِي، أبومحمد سُوَید بن سعید بن سهل بن شهریار هروِي أنبارِي، شبابه بن سوار فزارِي، شبطون بن عبدالله مغربِي أندلسِي طلیطلِي، أبوعبدالله شریک بن عبدالله کوفِي قاضی کوفه و أهواز، أبوبسطام شُعبه بن حجاج بن ورد عتکِي واسطِي بصرِي که او نیز قبل از مالک وفات یافته است، شُعَیب بن حرب مدائنِي، صالح بن عبدالله ترمذِي، صالح بن مالک خوارزمِي، أبوعاصم ضَحاک بن مَخلَد بن ضحاک شیبانِي بصرِي معروف به نبیل، ضمره بن ربیعه، عاصم بن علی بن عاصم واسطِي، عاصم بن مهجع أسدِي، عباس بن صالح مغربِي أندلسِي، عباس بن ولید نرسِي، عبدالله بن إدریس بن یزید بن عبدالرحمن أودِي، عبدالله بن بجیر بن ریسان مرادِي، عبدالله بن جَرَّاح قُهُستانِي، عبدالله بن خازم بن خالد رملِي، عبدالله بن داود بن عامر بن ربیع خریبِي، عبدالله بن رَجاء مکِي، عبدالله بن زبیر بن عیسی بن عبیدالله حمیدِي، عبدالله بن صالح بن محمد جهنِي، أبومحمد عبدالله بن عبدالحکم بن أعین بن لیث مالکِي مصرِي که کتاب السنة فی الفقه مالک را روایت کرده است، عبدالله بن عبدالله بن أویس بن مالک أصبحِي، عبدالله بن عبدالوهاب حَجَبِي، عبدالله بن عثمان مروزِي معروف به عبدان، عبدالله بن عمرو بن میمون سعدِي، عبدالله بن عون بن عبدالملک بن یزید هلالِي، عبدالله بن عون بن أرطبان مزنِي، أبوعبدالرحمن عبدالله بن لهیعه مصرِي قاضی مصر، أبوعبدالرحمن عبدالله بن مُبارک بن واضح حنظلِي مروزِي، عبدالله بن محمد بن عبدالله بن أبِي فروة قرشِي، عبدالله بن محمد بن علی قضاعِي، عبدالله بن محمد بن عماره أنصارِي، عبدالله بن محمد نُفَیلِي، ابوعبدالرحمن عبدالله بن مَسلَمه بن قعنب قَعنَبِي مدنِي ساکن بصره که فقه و اصول را در نزد مالک آموخت و موطا را از مالک روایت نموده است، أبوبکر عبدالله بن نافع بن ثابت بن عبدالله زُبَیرِي أسدِي مدنِي، عبدالله بن نافع جمحِي، أبومحمد عبدالله بن نافع  بن صائغ مدنِي، عبدالله بن نمیر همدانِي، أبومحمد عبدالله بن وهب بن مسلم قرشِي که کتاب ها، سنن و موطا را از مالک روایت نموده است، أبومحمد عبدالله بن یوسف کلاعِي تِنِّيسِي دمشقِي مصرِي، عبدالأعلَی بن حَمَّاد نَرسِي، أبومُسهِر عبدالأعلی بن مُسهِر غَسَّانِي دمشقِي، عبدالرحمن بن إبراهیم بن عمرو بن میمون قرشِي، عبدالرحمن بن خالد إیلِي، عبدالرحمن بن زیاد رصاصِي، أبوسفیان عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدربه شیبانِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عبید جردقه بصرِي، عبدالرحمن بن عبدالله مغربِي أندلسِي، عبدالرحمن بن عَمرو بن یحمد أوزاعِي شامِي که او هم از مالک بزرگتر بوده است، عبدالرحمن بن عمرو بجلِي حرانِي، عبدالرحمن بن غَزوان ضبِي معروف به أبِي نُوح بقراد، عبدالرحمن بن قاسم بن  خالد بن جناده عتقِي، عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن عبدالله تیمِي، أبوعبدالله عبدالرحمن بن قاسم عتیقِي مِصرِي، عبدالرحمن بن محمد بن زیاد محاربِي، عبدالرحمن بن مغیره بن عبدالرحمن قرشِي، أبوسعید عبدالرحمن بن مهدِي بن حسان عنبرِي بصرِي، عبدالرحمن بن هند مغربِي أندلسِي طلیطلِي، عبدالرحیم بن سلیمان کنانِي، عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیرِي، أبوبکرعبدالحمید بن عبدالله بن عبیدالله بن أویس أصبحِي مدنِي خواهرزاده إمام مالک و برادر إسماعیل بن أبِي أویس أصبحِي، عبدالسلام بن صالح بن سلیمان هروِي، عبدالعزیز بن أبِي حازم مخزومِي، أبوالقاسم عبدالعزیز بن عبدالله بن یحیی أوَیسِي قرشِي مدنِي، عبدالعزیز بن محمد بن عبید دراوردِي، عبدالعزیز بن یحیی  مدنِي، عبدالکبیر بن عبدالمجید بصرِي، عبدالکریم بن هیثم بن زیاد بن عمران دیرعاقولِي، عبدالملک بن أبِي کریمه أنصارِي، عبدالملک بن زیاد نصیبِي، عبدالملک بن عبدالعزیز تمار، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُرَیج مکِي که او هم از مالک بزرگتر بوده است، عبدالملک بن عبدالعزیز بن ابوسلمه ملقب به ماجِشون (یعنی جامه رنگین ماه گون و ماهتابی رنگ) که از بزرگان اصحاب مالک بوده است، أبوعامر عبدالملک بن عمرو قیسِي عقدِي بصرِي، عبدالوهاب بن عطاء خفاف، عبدالوهاب بن همام بن نافع حمیرِي، عبید بن حبان شامِي دمشقِي، أبونعیم عبید بن هشام حلبِي، عبیدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله قرشِي، عبیدالله بن عبدالمجید حنفِي، عبیدالله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر عدوِي، أبوعبدالرحمن عبیدالله بن محمد عیشِي بصرِي معروف به ابن عایشه، عبیدالله بن محمد بن حفص بن عمر بن موسی تیمِي، أبوخلید عتبه بن حماد بن خلید حکمِي دمشقِي امام جامع دمشق، عُتبه بن عبدالله بن عتبه یَحمَدِي مَروزِي، عتیق بن یعقوب بن صدیق زبیرِي، عثمان بن خالد بن عمر بن عبدالله أموِي، عثمان بن سعید بن خالد بن سعید دارمِي، عثمان بن سعید بن عثمان بن سعید دانِي، عثمان بن سعید بن کثیر بن دینار قرشِي، عثمان بن عمر بن فارس بن لقیط عبدِي، عثمان بن عمر بن موسی تیمِي، عثمان بن عمر بن هیثم عبدِي، عُقبه بن خالد بن عقبه سَکُونِي، علی بن جَعد بن عبید جوهرِي، علی بن حرب بن محمد طائِي، علی بن حسین موصلِي، علی بن زناد اسکندرانِي، علی بن زیاد مغربِي تونسِي، علی بن عبدالحمید مَعنِي، علی بن عبدالعزیز بن مرزبان بغوِي هروِي، علی بن مهران رازِي، علی بن یونس بلخِي، عمر بن سعد بن عبید حفرِي، عمر بن شبه بن عبیده نمیرِي، عمر بن عثمان بن عمر بن موسی قرشِي، عمر بن علی بن عطاء مقدمِي، عمر بن محمد بن زید عمرِي، عمرو بن أبِي سلمه تنیسِي، عمرو بن حارث بن یعقوب أنصارِي، عمرو بن خالد حرانِي، عمرو بن علی بن بحر بن کثیر فلاس، عمرو بن محمد عنقزِي، عمرو بن مرزوق باهلِي، عمرو بن هیثم بن قطن زبیدِي، عیسی بن خالد قرشِي، عیسی بن شجره مغربِي تونسِي، عیسی بن عمر بن موسی قرشِي، عیسی بن یونس بن عمرو سبیعِي، غاز بن قیس مغزلِي أندلسِي، فاطمه دختر إمام مالک بن أنس أصبحِي مدنِي، أبونُعیم فَضل بن دُکین ملائِي کوفِي، فضیل بن عیاض بن مسعود تمیمِي، أبوعبید قاسم بن سلام هروِي، قاسم بن نافع سوارقِي، قاسم بن یزید جَرمِي، أبورجاء قُتَیبَه بن سعید بن جمیل بغلانِي بلخِي، قدامه بن شهاب مازنِي، قُرعَوس بن عباس، کامل بن طلحه جَحدَرِي، لیث بن خالد بلخِي، لیث بن سعد بن عبدالرحمن فهمِي، أبومسعود ماضِي بن محمد بن مسعود غافقِي مصرِي، مالک بن سعیر بن خمس تمیمِي، مالک بن سلیمان هروِي، مجاهد بن موسی بن فروخ ختلِي، مُحرِز بن سلمه بن یزداد عدنِي، مُحرز بن عون بن عبدالملک هلالِي، محمد بن إبراهیم بن أبِي سکینه، محمد بن إبراهیم بن سعید بن موسی عبدِي، محمد بن إبراهیم بن یحیی حلبِي، محمد بن إدریس شافعِي، محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بخارِي، محمد بن إسماعیل بن مسلم دیلِي، محمد بن بزیغ، محمد بن بشیر منافرِي ناحِي، محمد بن جعفر هذلِي، محمد بن جعفر بن زیاد ورکانِي، محمد بن حرب خولانِي، محمد بن حسن شیبانِي فقیه و از شاگردان برجسته إمام أبوحنیفه، أبوالأحوص محمد بن حیان بغوِي هروِي، محمد بن خالد بن عَثمه بصرِي، محمد بن زیاد جزرِي، محمد بن سابق تمیمِي، محمد بن سلمه بن عبدالله مرادِي، محمد بن سُلیمان بن أبِي داود حَرَّانِي، محمد بن سلیمان بن حبیب بن جبیر أسدِي، محمد بن سلیمان لوین، محمد بن شراس صنعانِي، محمد بن صدقه جیلانِي، محمد بن عبدالله بن زبیر زبیرِي، محمد بن عبدالله بن عمار موصلِي، محمد بن عبدالله بن عیسی بن محمد قرطبِي معروف به أبِي زمنین، محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالملک رقاشِي، محمد بن عبدالرحمن بن زداد بن عبدالله قرشِي، محمد بن عبدالرحمن صنعانِي، أبوالأسود محمد بن عبدالرحمن مشهور به یتیم عروه، محمد بن عبدالرحمن بن أبِي ذئب مدنِي، محمد بن عجلان قرشِي، محمد بن علی بن داود بن عبدالله بغدادِي، محمد بن عمر بن مطرف قرشِي، محمد بن عمر واقدِي، محمد بن عمرو بن جراح غزِي، محمد بن عیسی بن طباع، محمد بن غالب بن حرب تمار، أبولبید محمد بن غیاث سَرجِسِي، محمد بن کثیر بن أبِي عطاء ثقفِي، محمد بن کثیر عبدِي، محمد بن مبارک بن یعلی قرشِي، محمد بن مبارک صورِي فلانسِي قرشِي ساکن دمشق، محمد بن محمد بن نعمان بن شبل باهلِي مصرِي، محمد بن مزاحم مروزِي، محمد بن مسلم بن شهاب زُهرِي که از شیوخ وی بوده، محمد بن مسلمه بن هشام مخزومِي، محمد بن مصعب بن صدقه قرقسانِي، محمد بن مظفر بن موسی بن عیسی بزاز، محمد بن معاویه حضرمِي، محمد بن معاویه نیشابورِي، أبوعمرو محمد بن یحیی بن قیس سبائِي عدنِي یمانِي، أبوغَسَّان محمد بن یحیی بن علی کِنانِي، محمد بن یزید حرانِي، محرز بن عون هلالِي بغدادِي، محرز بن هارون هدیرِي قرشِي تیمِي مدنِي، مروان بن محمد بن حسان أسدِي دمشقِي طاطرِي، مسدد بن مسرهد أسدِي، مسعر بن کدام بن ظهیر عامرِي، مسکین بن بکیر حرانِي، مسلم بن خالد بن سعید زنجِي، أبوعبدالله مُصعَب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت زُبَیرِي مدنِي، مصعب بن مقدام خثعمِي، أبومصعب مُطَرِّف بن عبدالله بن مطرف هلالِي یَسارِي مدنِي خواهرزاده امام مالک، أبوکامل مُظَفَّر بن مُدرِک، معافی بن عمران بن نفیل أزدِي، معاویه بن عبدالله لیثِي، معاویه بن هشام قَصَّار، مُعَلَّی بن منصور رازِي، أبویحیی مَعن بن عیسی بن یحیی أشجعِي مدنِي معروف به قَزَّار که از بزرگان اصحاب مالک می باشد و از وی آموخته و کتاب ها و تصنیفاتش را روایت کرده است، مغیره بن عبدالرحمن بن حارث مخزومِي، مغیره بن عبدالرحمن حرسی، مَکِي بن إبراهیم بلخِي، منصور بن أبِي مُزاحم أزدِي، منصور بن سلمه خزاعِي، منیع بن ماجد بن مطر یمنِي، موسی بن إبراهیم بن کثیر أنصارِي، موسی بن أعین جَزَرِي، موسی بن داود ضبِي، آبو قُرَّه موسی بن طارق سکسکِي یمانِي، موسی بن عقبه بن أبِي عیاش قرشِي، مؤمل بن  إهاب بن عبدالعزیز عجلِي، نافع بن ثابت بن عبدالله بن زبیر أسدِي، نافع بن عبدالرحمن قارِي، نضر بن شبل، نضر بن محمد بصرِي، أبوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی تیمِي کوفِي، نعمان بن شبل باهلِي، نعمان بن عبدالسلام اصفهانِي، نعیم بن حماد خزاعِي، نوح بن میمون بن عبدالحمید عجلِي، هارون الرشید بن محمد بن عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس خلیفه عباسِي، أبوالولید هشام بن عبدالملک باهلِي طیالسِي، هشام بن عروه بن زبیر أسدِي، هشام بن عبیدالله رازِي، هشام بن عَمَّار دمشقِي، هیثم بن جمیل أنطاکِي، هیثم بن خارجه خراسانِي، وَرقاء بن عمر بن کلیب یَشکُرِي که قبل از مالک وفات یافته است، وکیع بن جراح رؤاسِي، ولید بن سائب قرشِي، أبوالعباس ولید بن مسلم أموِي قرشِي دمشقِي، وهب بن جریر بن حازم أزدِي، وُهَیَّب بن خالد بن عجلان باهلِي که از همقطاران مالک بوده، یحیی بن إبراهیم بن عثمان بن داود سلمِي، یحیی بن إبراهیم بن أبِي قُتَیلَه، یحیی بن أیوب مصرِي، یحیی بن بکیر، یحیی بن حسان بن حیان بکرِي، یحیی بن زکریا بن أبِي زائده، یحیی بن سعید أنصارِي و او از شیوخ مالک بوده است، یحیی بن سعید بن فروخ قَطَّان، یحیی بن سلام بن أبِي ثعلبه تمیمِي، یحیی بن سلیمان بن نضله مدنِي، یحیی بن صالح حمصِي وحاظِي، أبوزکریا یحیی بن عبدالله بن بُکَیر مخزومِي قرشِي مصرِي، یحیی بن أبِي عمر عَدَنِي، یحیی بن قَزَعه قرشِي مکِي، یحیی بن مالک بن أنس أصبحِي مدنِي پسر امام مالک، یحیی بن محمد بن یحیی بن عبدالله ذهلِي، یحیی بن مضر قیسِي، یحیی بن معین، أبومحمد یحیی بن یحیی بن کثیر بن وسلاس لیثِي قرظِي، یحیی بن یحیی أندلسِي، أبوزکریا یحیی بن یحیی بن بکر بن عبدالرحمن تمیمِي نیشابورِي، یزید بن أبِي حکیم بن یزید کنانِي، یزید بن سعید بن یزید صباحِي، یزید بن صالح نیشابوری فراء، یزید بن عبدالله بن أسامه بن هاد لیثِي که او هم از شیوخ مالک بوده است، یزید بن مغلس بن عبدالله باهلِي، یزید بن هارون بن زاذِي واسطِي، أبویوسف یعقوب بن إبراهیم بن حبیب قاضِي، یعیش بن جهم حدیثِي، یوسف بن عدِي بن زریق تمیمِي، یوسف بن عمرو بن یزید فارسِي، یوسف بن یونس أفطس، یونس بن عبدالأعلی بن میسره صدفِي، یونس بن  بکیر بن واصل شیبانِي، یونس بن عبیدالله عُمَیرِي، یونس بن محمد بن مسلم مؤدب، أبونُباته یونس بن یحیی مدنِي، یونس بن یزید بن مشکان أیلِي، أبوإسحاق فزارِي، ابوبکر بن ابواویس، أبوبکر بن سعید، أبوبکر بن شعیب بن حبحاب أزدِي، أبوعامر عَقَدِي، أبوعلِي حَنَفِي، أبوالولید طَیَالِسِي و تعداد زیادی دیگر.(1، 2، 13، 15، 17 ، 28، 29و 30)
توصیف بزرگان از إمام مالک
   إمام مالک شخصیتی صبور، ذکی، باهیبت، باوقار و دارای اخلاق حسنه و حافظه قوی بود. تعداد زیادی از علماء و دانشمندان إمام مالک را توصیف نموده اند، که شماری از آن ها قرار ذیل می باشند.
   إمام محمد بن إدریس شافعِي می گوید: وقتی که از علماء یاد می شود مالک مثل ستاره می درخشد، او پس از تابعین برای مردم حجت خدا بود و من از او دانش فراگرفتم.(1، 2 و 15)
   إمام أبوبکر أحمد بن حسین بیهقِي می گوید: إمام مالک در روایت حدیث ثقه است.(29)
   إمام أبوجعفر أحمد بن محمد طحاوِي می گوید: أمام مالک از حفاظ حدیث بوده، و در روایت حدیث ثابت است.(29)
   إمام أبوداود سلیمان بن أشعث سجستانِي می گوید: در دنیا کسی در روایت حدیث از او بهتر نیست.(29)
   إمام أبوعبدالله حاکم نیشابورِي می گوید: او در جمع و تدوین حدیث امام است.(29)
   إمام أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي می گوید: مالک ثابت ترین کس در همۀ چیزهاست.(29)
   إمام أبوعبدالرحمن أحمد بن شعیب نسائِي می گوید: در نزد من بعد از تابعین إمام مالک هوشیار ترین، بزرگ ترین، موثق ترین و آگاه ترین کس در حدیث بوده، و کمتر از ضعفاء روایت کرده است.(29)
   إمام أبوالفضل شهاب الدین ابن حجر عسقلانِي إمام مالک را رأس المتقنین و کبیر المتثبتین خوانده است.(29)
   إمام أبوالحسن علی بن عمر دارقطنِي او را در کتاب السنن در شمار ثقات آورده است.(29)
   حافظ أبومحمد سعید بن أبِي مریم مصرِي می گوید: هیبت و وقار إمام مالک از هیبت و وقار سلطان بیشتر بود.(1، 2 و 15)
   إمام ابوعبدالله شمس الدین ذهبِي او را امام دارالهجرت و یکی از اعلام اسلام خوانده، و می گوید: در مدینه عالمی بعد از تابعین نبوده، که در علم، فقه، جلالت و حفظ مشابهت به إمام مالک داشته باشد.(1، 2، 15 و 29)
   محدث مشهور أبومحمد سفیان بن عیینه هلالِي می گوید: إمام مالک عالم اهل حجاز بوده، و او حجت روزگارش می باشد.(1 ، 2 و15)
   حافظ أبوبسطام شعبه بن حجاج عتکِي می گوید: یک سال بعد از فوت نافع به مدینه رفتم، امام مالک را دیدم که در آنجا حلقۀ درسی داشت.(29)
   حافظ عبدالرحمن بن مهدی عنبرِي می گوید: ائمه مردم چهار کس هستند، سفیان ثورِي در کوفه، امام مالک بن انس در حجاز، حماد بن زید در بصره و اوزاعِي در شام.(1، 2 و 15)
   حافظ أبوالحسن علی بن مدینِي سعدِي می گوید: إمام مالک امیرالمومنین در حدیث است.(29)
    حافظ أبوحفص عمرو بن علی فلاس می گوید: امام مالک ثابت ترین کس در روایت حدیث از زهری است، و در آن هیچ گونه اختلافی نیست.(29)
     حافظ أبوعبدالرحمن محمد بن عبدالله بن نمیر همدانِي می گوید: إمام مالک از آنچه در نزدش ثابت نبود حرف نمی زد، و از کسی هم که او را بدرستی نمی شناخت روایت نمی کرد.(29)
   حافظ أبوبکر وهیب بن خالد بصرِي می گوید: در نزد من کسی با امام مالک برابر نیست.(29)
   حافظ أبوسعید یحیی بن سعید قطان بصرِي می گوید: در بین مردم إمام مالک اصلح الحدیث می باشد.(29)
   حافظ أبوسفیان وکیع بن جراح رؤاسِي او را ثابت الحدیث گفته است.(29)
    إمام أبوزکریا یحیی بن معین غطفانِي می گوید: موثق ترین کسی که از زهری حدیث روایت نموده، امام مالک است.(29)
   إمام أبوعبدالله سفیان بن سعید ثورِي می گوید: کسی از امام مالک نسبت به راویان حدیث سخت گیر تر نبود.(1، 2 و 15)
 علماء و دانشمندانی که در مناقب امام مالک کتب و رسالاتی نوشته اند:
   در مناقب امام مالک اشخاص زیادی کتب و رسالاتی نگاشته اند، که اسامی برخی از نویسندگان را مؤرخ معروف قاضِي أبوالفضل عیاض بن موسی یحصبِي اندلسِي مالکِي متوفی سال 544 هجری قمری چنین آورده است:
1 – قاضِي أبوعبدالله محمد بن أحمد بن محمد بن عمرو تسترِي بصرِي مالکِي متوفی سال345 هجری قمری که کتابی در بیست جزء و در سه مجلد در مناقب إمام مالک نوشته است.(15و 31)
2 - إمام أبوالحسن علی بن حسن بن محمد بن عباس بن فِهر فهرِي مالکِي مصرِي که تا سال 304 هجری قمری زنده بوده، و کتابی در فضائل إمام مالک تالیف نموده است.(15)
3 - قاضِي أبوبکر جعفر بن محمد بن حسن فریابِي متوفی سال 301 هجری قمری مولف کتاب مناقب مالک.(15 و 31)
4 -  حافظ ابوبشر محمد بن أحمد بن حماد دولابِي متوفی سال 320 هجری قمری.(15 و 31)
5 - أبوعبدالله زبیر بن بکار أسدِي متوفی سال 256 هجری قمری.(15 و 31)
6 - أبوعُلاثَه محمد بن أبِي غسان فرائضِي.(15)
7 - أبومروان عبدالملک بن حبیب بن سلیمان سلمِي أندلسِي قرطبِي مالکِي متوفی سال 238 هجری قمری.(15 و 31)
8 - أبومحمد عبدالله بن علی بن جارود نیشابورِي متوفی سال 307 هجری قمری.(15)
9 - أبوجعفر أحمد بن محمد بن حجاج بن رشدین مصرِي متوفی سال 292 هجری قمری.(15)
10 – أبوعمر یوسف بن یحیی مُغامِي أندلسِي متوفی سال 288 هجری قمری.(15 و 31)
11 - أبِي محمد حسن بن اسماعیل بن محمد مصرِي معروف به ضراب متوفی سال 362 هجری قمری و مولف کتاب الرواة عن مالک.(15 و 31)
 12 - أبوالحسن عبیدالله بن منتاب بن فضل بن أیوب مالکِي کرابیسِي بغدادِي معروف به أبوالحسن منتاب قاضی مدینه.(15)
 13 - أبوإسحاق محمد بن قاسم بن شعبان بن محمد بن ربیعه عمارِي مصرِي معروف به ابن قرطِي متوفی سال 355 هجری قمری از شیوخ مالکیه و مولف کتاب مناقب مالک و شیوخه والرواة عنه.(15 و 31)
 14 - أبوبکر أحمد بن محمد یقطِينِي.(15)
 15- حافظ أبونَصر بن جَبَّان.(15)
16 - أبوبکر بن رَوزبَه دمشقِي.(15)
 17 - قاضِي أبوعبدالله زَنکانِي.(15)
18- أبوالحسن بن عبیدالله زبیرِي.(15)
19 - أبوبکر أحمد بن مروان دینَورِي مصرِي مالکِي متوفی سال 298 هجرِي قمری قاضی مصر.(15 و 31)
20 - قاضِي أبوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن صالح تمیمِي أبهرِي بغدادِي فقیه مالکی متوفی سال 395 هجری قمری.(15 و 31)
21 - قاضِي أبوالفضل بکر بن محمد بن علاء قُشَیرِي مصرِي فقیه و قاضی مالکی در مصر متوفی سال 344 هجری قمری.(15 و 31)
22 – أبوبکر محمد بن محمد بن وشاخ بن لباد لخمِي معروف به أبوبکر بن لَبَّاد متوفی سال 333 هجری قمری فقیه مالکی.(15 و 31)
23 - أبومحمد عبدالله بن أبِي زید عبدالرحمن قیروانِي متوفی سال 386 هجری قمری از اعلام مذهب مالکی.(15 و 31)
24 - حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابورِي متوفی سال 405 هجری قمری.(15 و 31)
25 - أبوذر عبد بن أحمد بن محمد هروِي متوفی سال 434 هجری قمری از اعلام مذهب مالکی.(15 و 31)
26 - ابوعمر أحمد بن محمد بن عبدالله معافرِي اندلسِي طَلَمَنکِي مالکِي متوفی سال 429 هجری قمری.(15 و 31)
27 - أبوعمر أحمد بن سعید بن حزم صدفِي قرطبِي أندلسِي متوفی سال 405 هجری قمری.( 15 و 31)
28 - أبوعمر یوسف بن عبدالله نمرِي معروف به ابن عبدالبر قرطبِي فقیه و محدث مالکِي متوفی سال 463 هجری قمری مولف کتاب الانتفاء در مناقب مالک.(15 و 31)
29 - قاضِي أبومحمد عبدالوهاب بن نصر فقیه مالکِي متوفی سال 422 هجری قمری.(15)
30 - ابن الإمام تُطَیلِي.(15)
 31 - أبوعبدالله محمد بن  حارث بن أسد قروِي خشنِي أندلسِي از علمای مذهب مالکِي متوفی سال 330 هجری قمری.(15)
 32 - قاضِي أبوالولید سلیمان بن خلف باجِي أندلسِي فقیه مالکِي متوفی سال 474 هجری قمری.(15 و 31)
33 - أبومروان بن أصبغ.(5)
34 – حسن بن عبدالله بن مذحج زبیدِي متوفی سال 318 هجری قمری صاحب کتاب فضائل مالک.(31)
35 – أبوالعرب محمد بن أحمد بن تمیم متوفی سال 303 هجری قمری صاحب کتاب فضائل مالک.(31)
36 – قاضِي أبوالفضل عیاض بن موسی یحصبِي أندلسِي مالکِي متوفی سال 544 هجری قمری صاحب کتاب ترتیب المدارک.(31)
علاوتاً تعدادی نیز بعد از گزارش قاضی أبوالفضل عیاض بن موسی اندلسِي در مناقب إمام مالگ کتاب نوشته اند، که از اشخاص ذیل می توان نام برد:
37 – حافظ جلال الدین سیوطِي متوفی سال 911 هجری قمری مولف کتاب تزئین الممالک بمناقب مالک.(31)
38 – عیسی بن مسعود زواوِي مولف کتاب مناقب مالک.(31)
39 – إمام علامه شیخ حسن مشاط متوفی سال 1399 هجری قمری مولف کتاب بقیة المسترشدین.(31)
40 – شیخ محمد أبوزهره مولف کتاب مالک، حیاته و عصره و آراؤه و فقهه.(31)
41 – شیخ أمین الخولِي مولف کتاب مالک بن أنس.(31)
42 – علامه محمد المنتصر الکتَّانِي مولف کتاب الإمام مالک.(31)
43 – دکتور أحمد شرباصِي مولف کتاب إمام دارالهجرة.(31)
شرح حال امام مالک در کتب بزرگان:
   محمد بن سعد در کتاب طبقات می نویسد: محمد بن عمر واقدی ما را خبر داد، و گفت: از مالک بن انس شنیدم، که می گفت: گاهی ممکن است، مدت بارداری سه سال باشد، و می گفت: کسی هست، که مادرش سه سال به او باردار بوده است، و مقصود او خودش بوده است. محمد بن سعد می گوید: از تنی چند شنیدم، که می گفتند: بارداری مادر مالک بن انس به مالک سه سال بوده است.(4)
   مطرف بن عبدالله یساری ما را خبر داد، و گفت: مالک بن انس کشیده قامت و دارای سری بزرگ بود، موهای جلو سرش ریخته، و تمام موهای سر و ریش او سپید بود. رنگ چهره اش بسیار سپید بود و آمیخته با سرخی، جامه هایش از پارچه های خوب عدنی بود، تراشیدن سبیل خود را خوش نمی داشت، و بر آن کار خرده می گرفت، و عقیده داشت، که نوعی مثله کردن است، و می پنداشت، کسی که سبیل خود را بتراشد، خویشتن را مثله کرده است.(4)
   إسماعیل بن عبدالله بن أبِي أویس ما را خبر داد، و گفت: انگشتری مالک بن انس که به هنگام مرگ هم همان را در دست داشت، دارای نگین سیاه برجسته بود، و در دو سطر بر آن آیه زیر نقش بسته بود: (حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیلُ.) ترجمه: خداوند جل جلاله ما را بس است، و او بهترین سرپرست و حمایت گری است. سوره آل عمران آیه یکصد و هفتاد و سوم. و آن را بر دست چپ می داشت، و بسیار وقت آن را بر دست راستش می دیدم، ولی در آن شک ندارم، که آن را به هنگام قضای حاجت و طهارت از دست چپ بیرون می آورد، و به دست راست می کرد. مالک در بارۀ خود کارهائی را که مردم انجام نمی دهند، و مقید به آن نیستند، انجام می داد، و می گفت: عالم فقیه، عالم نخواهد بود، مگر چیز های را که برای مردم به واجب بودنش فتوا نمی دهد، خود به آن عمل کند، و در باره خودش احتیاط کند، و کار هائی را که در عمل نکردن به آن ها برای او گناهی نیست –مستحبات- رها نکند.(4)
   گوید: معن بن عیسی ما را خبر داد، و گفت: خودم مالک را دیدم، که انگشتریش را بر دست چپ می داشت، و محمد بن عمر واقدی ما را خبر داد که مالک موهای سپید خود را خضاب نمی بست.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله یساری(خواهرزاده مالک بن انس) ما را خبر داد، و گفت: روزی به مالک بن انس گفتم: نقش نگین انگشتری تو چست؟ گفت: (حَسبِيَ الله وَ نِعمَ الوَکِيل.) ترجمه: خداوند مرا کافی است و او بهترین حامی می باشد. گفتم: چرا از میان همۀ نقش ها که مردم بر نگین انگشتری نقش می کنند، این عبارت را برگزیده أی؟ گفت: شنیدم که خداوند تبارک و تعالی نسبت به قومی در قرآن فرموده است، که آنان گفتند: (حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِيلُ، فَأنقَلَبُوا بِنِعمَةٍ مِّنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَّم یَمسَسهُم سُوءٌ وَاتَّبَعُوا رِضوَانَ اللهِ، وَاللهُ ذُو فَضلٍ عَظِيمٍ.) ترجمه: خداوند ما را بس است، و او بهترین حامی و نگهبان است، سپس آنان با نعمت بزرگ و فضل و مرحمت سترگ خداوند برگشتند، و حال آن که هیچ گونه آسیبی به ایشان نرسید، و رضائیت خداوند را خواستند، و خداوند دارای فضل و کرم سترگ است. سوره آل عمران آیات یکصد و هفتاد و سوم و یکصد و هفتاد چهارم. مطرف می گفت: من نقش نگین انگشتری خود را زدودم و همان (حَسبِيَ الله وَ نِعمَ الوَکِيل.) را بر آن نقش کردم.(4)
   مطرف بن عبدالله  ما را خبر داد، و گفت: مالک بن انس می گفت: نیمروز در سختی گرما و در حالی که هیچ سایبانی مرا از تابش خورشید نگه نمی داشت، به خانۀ نافع آزاد کرده و وابستۀ ابن عمر می رفتم، خانه اش در صوران بقیع بود، و نافع خشمگین و تند و تیز بود. من منتظر می ماندم، تا از خانه بیرون آید. نخست او را به حال خود می گذاشتم، و چنان وانمود می کردم، که با او کاری ندارم، سپس جلو می رفتم، و سلام می دادم، و باز او را به حال خود رها می کردم، تا آن که میان بازار و مسجد مدینه می رسید، آن گاه به او می گفتم: رای ابن عمر در این مسأله چه بود؟ و می گفت: ابن عمر چنین و چنان گفت، و من از او فاصله می گرفتم.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله یساری ما را خبر داد، و گفت: مالک می گفت: صبح زود به خانۀ ابن هرمز که از فقیهان بود، می رفتم، و از خانه اش بیرون نمی آمدم.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را خبر داد، و گفت: زید بن داود که از یاران برگزیدۀ ما بود، برایم نقل کرد، و گفت: در خواب دیدم مرقد مطهر پیامبر اسلام(ص) گشوده شد، و رسول خدا(ص) در آنجا نشسته بودند، و مردم پراکنده بودند، ناگاه فریاد زننده أی فریاد برداشت، مالک بن انس کجاست؟ مالک بن انس را دیدم جلو آمد، و به محضر پیامبر اسلام(ص) رسید، و آن حضرت(ص) چیزی به او دادند، و فرمودند: این را میان مردم پخش کن. مالک آن را آورد، و میان مردم پخش کرد، و متوجه شدم مُشکی ناب به مردم می دهد.(4)
   مطرف بن عبدالله ما را خبر داد، و گفت: مردی از یاران ما گفت: در خواب چنان دیدم، که مردی از من پرسید: مالک بن انس در این مسأله چه می گوید؟ گفتم: نمی دانم، ولی کم اتفاق می افتد که چون از او مسأله أی بپرسند پیش از پاسخ ماشاء الله نگوید. گفت: اگر ماشاء الله را در کاری باریک تر از مو بگوید از برکت این کلمه به پاسخ صحیح رهنمون می شود.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را خبر داد، و گفت: مالک بن انس هرگاه می خواست به خانۀ خویش برود همین که پایش را درون خانۀ می نهاد، این کلمات را می گفت: (مَاشَاءَ اللهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ.) ترجمه: هرچه خدای خواهد، و نیروی جز به یاری خدای نیست. سوره کهف بخشی از آیه سی و نهم. او را گفتند: چگونه است، که چون می خواهی به خانۀ خویش درآئی، این سخن را می گوئی؟ گفت: از آن روی که شنیده ام خداوند در کتاب خویش فرموده است: (وَ لَو لَا إِذ دَخَلتَ جَنَّتَکَ قُلتَ مَاشَاءَ اللهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ.) ترجمه: چرا هنگامی که به تاکستان خویش درآمدی نگفتی هرچه خدای خواهد، و نیرو و توانی جز به یاری خدا نیست. سوره کهف آیه سی و نهم. و تاکستان او خانه اش بود.(4)
   گوید: اسماعیل بن عبدالله بن أبِي اُوَیس ما را گفت که: از مالک بن انس دربارۀ چگونگی عرضه داشتن احادیث او پرسیدند که آیا همۀ آنها را خود از راویان شنیده است؟ گفت: بخشی از آن به روش شنیدن است، و بخشی به عرضه داشتن به خبرگان، و در نظر ما عرضه داشتن کم ارزش تر از شنیدن نیست.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را خبر داد، و گفت: خود حاضر بودم، و شنیدم مالک بن انس با کسی دربارۀ عرضه داشتن حدیث با او ستیز می کرد، و می گفت: فقط حدیثی درست است که رویاروی و از دهان راوی شنیده شود، به تندی ایستادگی کرد، و به آن شخص پاسخ داد، و بدین گونه دلیل آورد، که اگر قرآن را پیش قاری بخوانی و به او بگوئی چه کسی با این قرائت قرآن را به تو تعلیم داده است، او خواهد گفت فلان کس. بدیهی است که آن شخص بر تو هیچ بیش و کمی از قرآن را تعلیم نداده است و همان خواندن قرآن پیش قاری بدون این که از استاد او شنیده باشی تو را بسنده است که قرآن خواهد بود. اینک با آنکه قرآن بسیار مهمتر از حدیث است آن را می پذیری و بسنده می کنی و دربارۀ حدیث تردید روا می داری که بسنده نیست.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را گفت که حدود بیست سال با مالک بن انس همنشینی داشتم و هیچ کس را ندیدم که مالک کتاب هایش یعنی مُوَطَّا را بر او بخواند.(4)
   گوید: محمد بن عمر واقدی ما را گفت: که از مالک بن انس شنیدم، که می گفت: جای شگفتی است که کسی بخواهد محدث و راوی حدیث را رویاروی و از دهان خود برای او بگوید. او غافل است که خود آن محدث هم حدیث را از راه عرضه داشتن به خبرگان فراگرفته است. چگونه ممکن است که این کار برای محدث روا باشد و برای مستمع روا نباشد که حدیث را بر او عرضه دارد، همان گونه که محدث هم به همین روش آموخته است.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را گفت که: مردی به مالک گفت: آیا صد هزار حدیث شنیده أی؟ مالک به شگفتی گفت: صد هزار حدیث! گوئی تو جمع کننده هیمه در شبی و هیمه جمع می کنی. آن مرد پرسید: هیمه چیست؟ مالک گفت: خاربن هائی که آدمی در تاریکی شب از زمین بیرون کشد، چه بسا که نادانسته همراه آن افعی بگیرد و افعی او را بگزد.(4)
   گوید: اسماعیل بن عبدالله بن ابی اویس ما را گفت که: از مالک بن انس دربارۀ ایمان پرسیده شد که آیا فزونی و کاستی می پذیرد. گفت: آری، فزونی  می پذیرد و این موضوع در کتاب خدا آمده است. پرسیدند: ای اباعبدالله! کاستی چگونه؟ گفت: هرگز نمی خواهم به آن برسم، یا نمی خواهم آن را ابلاغ کنم. گوید: اسماعیل بن عبدالله ما را گفت که: از مالک پرسیدند: کنیۀ پسرش محمد چیست؟ گفت: کنیه اش ابوالقاسم است. گویا در این موضوع اشکالی نمی دید.(4)
   گوید: محمد بن عمر واقدی ما را گفت که: چون محمد بن عبدالله بن حسن(بن حسن بن علی ملقب به نفس زکیه) در مدینه خروج کرد، مالک بن انس در خانه نشست و تا هنگامی که محمد کشته شد از خانه اش بیرون نیامد.(4)
   محمد بن عمر واقدی ما را گفت، که از مالک بن انس شنیدم، می گفت: هنگامی که ابوجعفر منصور حج گزارد، مرا فراخواند، پیش او رفتم و با او گفتگو کردم، پرسش هائی کرد که پاسخ دادم، منصور گفت: تصمیم دارم فرمان دهم این کتاب هائی را که تو فراهم ساخته أی – یعنی موطأ – نسخه هائی بنویسند و به هر شهری از شهرهای مسلمانان بفرستم و فرمانشان دهم که فقط به آنچه در آن است عمل کنند و به کتاب دیگری توجه نکنند و این علوم و احادیث تازه پدید آمده از راه حدیث را کنار نهند که من ریشه علم را همان علم و روایت مردم مدینه می دانم. مالک می گفت: ای امیرالمومنین! این کار را مکن، که پیش از این برای مردم گفته های گفته شده، و احادیثی را شنیده اند، و روایاتی را روایت کرده اند، و هر قوم همان چیزی را که پیش از این به آنان رسیده گرفته اند و به کار بسته اند و به همان شیوه با توجه به اختلاف ها تن داده اند، و اینک اگر بخواهی ایشان را از اعتقاد شان برگردانی کاری بسیار دشوار است، مردم را به آنچه هستند واگذار، و مردم هر شهری را به آنچه بهر خویش برگزیده اند رها ساز. ابوجعفر منصور گفت: به جان خودم سوگند! اگر تو در این باره فرمان مرا می پذیرفتی به آن فرمان می دادم.(4)
   محمد بن سعد می گوید: واقدی ما را گفت که: مالک بن انس از سوی منصور فراخوانده شد، و با او رایزنی شد، و منصور سخن او را شنید و گفتارش را پذیرفت، مردم سخت بر او رشگ بردند و کینه ورزیدند، و در همه چیز بر او ستم کردند، و چون جعفر بن سلیمان(بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب هاشمی پسرعموی ابوجعفر منصور خلیفه عباسی) حاکم مدینه شد، پیش او به زیان مالک سخن چینی کردند، و این کار را همگان و بسیار انجام دادند، و به او گفتند: مالک بن انس به عهد و بیعت شما اعتقادی ندارد، و آن را چیزی نمی شمرد، وانگهی به حدیثی که از ثابت بن احنف روایت می کند استناد جسته و طلاق کسی را که به اجبار همسر خود را طلاق دهد جایز و درست نمی داند. جعفر بن سلیمان خشمگین شد و مالک را فراخواند و دربارۀ کارهائی که از او گزارش داده بودند با او احتجاج کرد، سپس جامه از تن او بیرون کشید و او را بر زمین انداخت و تازیانه زد و دست های او را چنان کشید که استخوان شانه اش از جای در رفت و کارهای بس ناهنجار نسبت به او انجام داد، و به خدا سوگند که پس از این تازیانه خوردن، مالک همواره مورد احترام مردم و بزرگداشت ایشان بود، و کار او برتری می یافت، گوئی تازیانه هائی که بر او زده شد، زیوری بود که به آن آراسته گردید.(4)
   محمد بن سعد گوید: مالک بن انس به مسجد می آمد و در نماز های پنج گانه و نماز جمعه حاضر می شد، در تشیع جنازه ها شرکت و از بیماران دیدار می کرد، و حقوق اجتماعی را انجام می داد، و در مسجد می نشست، و یارانش آهنگ او می کردند، پس از آن داستان، نشستن در مسجد را رها کرد، نماز می گزارد و به خانه اش بر می گشت، سپس حضور در تشیع جنازه ها را رها کرد و فقط پیش صاحبان عزا می رفت و آنان را تسلیت می گفت، اندک اندک همۀ این امور را رها کرد، نه در نماز جماعت و نه در نماز جمعه شرکت می کرد و به تسلیت کسی هم نمی رفت، و این گونه روابط اجتماعی را رها کرد، و با این همه مردم به پاس او همه چیز را تحمل می کردند، و بسیار نسبت به او مهرورزی می کردند و در بزرگداشت او کوشش بیشتر داشتند و مالک بر همین موقعیت اجتماعی درگذشت، گاهی با او دربارۀ گوشه گیری او گفتگو می کردند، و او پاسخ می داد که همگان یارای بیان عذر خود را ندارند، مرا از بیان سبب آن معذور دارید.(4)
   محمد بن سعد می گوید: مالک بن انس در خانۀ خویش بر تشکچه آکنده از لیف خرما می نشست، و تشکچه های پاکیزه خوب بر چپ و راست گسترده بود، و برای کسانی از قریش و انصار و دیگر مردم که به دیدار او می آمدند، اختصاص داشت. مجلس و انجمن مالک مجلس وقار و خرد بود، خود مالک هم مردی سخت خردمند و با هیبت بود، در مجلس او هیچ گونه ستیز و درشت گفتاری نبود، و صدای بلند شنیده نمی شد، اشخاص غریب از مالک دربارۀ حدیث می پرسیدند، و او فقط در این باره و حدیثی را پس از حدیث دیگر پاسخ می داد، گاهی به برخی از ایشان اجازه می داد احادیث خود را بر او بخوانند. مالک بن انس دبیری بنام حبیب داشت که کتاب هایش را می نوشت، و همو از کتاب برای حاضران مطالبی را می خواند و هیچ کس از حاضران به او نزدیک نمی شد و به کتاب او نظر نمی انداخت و به پاس هیبت و بزرگداشت مالک نمی گفت نفهمیدم دوباره بخوان، گاه کم اتفاق می افتاد حبیب چیزی را اشتباه می خواند و مالک آن را اصلاح می کرد.(4)
   گوید: مطرف بن عبدالله ما را خبر داد و گفت: ندیدم که مالک بن انس جز روز چهار شنبه و شنبه خون بگیرد، گویا روایتی را که حاکی از کراهیت خون گرفتن در آن دو روز بود صحیح نمی دانست.(4)
   محمد بن سعد گوید: اسماعیل بن عبدالله بن أبِي اُوَیس ما را خبر داد، و گفت: مالک بن انس چند روزی بیمار شد و درگذشت. از یکی از خویشاوندان خود پرسیدم: مالک به هنگام مرگ چه گفت؟ گفت: نخست شهادتین بر زبان آورد و سپس این آیه را تلاوت کرد: (للهِ الأمرُ مِن قَبلُ وَ مِن بَعدُ.) ترجمه: کلیه امور عالم از قبل از این و بعد از این همه به فرمان خداست. سوره روم بخشی از آیه چهارم. و بامداد روز چهاردهم ماه ربیع الاول سال یکصد و هفتاد و نه هجری قمری به روزگار خلافت هارون الرشید درگذشت و عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بر پیکر او نماز گزارد، این عبدالله پسر زینب دختر سلیمان بن علی است و به نام مادر خویش به عبدالله بن زینب مشهور است، او در آن هنگام حاکم مدینه بود، و همان جا که در مسجد بر همۀ جنازه ها نماز می گزارند بر جنازۀ مالک نماز گزارد، پیکر مالک در بقیع به خاک سپرده شد، و به هنگام مرگ هشتاد و پنج ساله بود.(4)
   عمر بن سعد می گوید: این موضوع را که برای مصعب بن عبدالله زبیری گفتم، گفت: من از همگان تاریخ مرگ مالک را بهتر می دانم، او در ماه صفر سال یکصد و هفتاد و نه هجری قمری درگذشت.(4)
   معن بن عیسی ما را خبر داد، و گفت: من بر گور مالک بن انس خیمه أی دیدم. مالک محدثی بسیار امین، مورد اعتماد، استوار، پارسا، فقیه، دانشمند و حجت بود.(4)
    إمام محمد بن حبان بستِي در کتاب تقریب الثقات نگاشته است: مالک بن أنس بن مالک بن أبِي عامر بن عمرو بن حارث بن عثمان بن خثیل بن عمرو بن ذی اصبح مکنی به أبوعبدالله از جمله اتباع تابعین و از اهالی مدینه بوده، و در سال 179 هجری قمری وفات یافته است.(8)
   إمام  أبِي محمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي در کتاب الجرح والتعدیل می نویسد: از پدرم شنیدم، که می گفت: مالک بن انس ثقه و إمام أهل حجاز است، و از ثابت ترین اصحاب زهرِي و ابن عیینه می باشد، و اگر کسی از اهالی حجاز رای مخالف با مالک داشته باشد، حکم به رای مالک داده می شود، و او از پاکیزه ترین کسان در علم رجال و علم حدیث است، و حدیث او پاکیزه تر از حدیث ثورِي و اوزاعی است و او در روایت حدیث از زهرِي از ابن عیینه قوی تر است و خطایش ازوی کمتر می باشد، همچنین او از معمر و ابن أبِي ذئب قوی تر است.(9)
   محمد بن اسحاق بن ندیم در کتاب الفهرست آورده است: مالک بن أنس بن أبوعامر از حمیر و هم ردیفان شان در بنِي تمیم بن مره بن قریش بود. و سه سال او را بر دوش می بردند، و به اندازۀ سپیدپوست بود که بسرخی می زد، قامتی بلند، و سری بزرگ و اصلع( مردی که پیش رویش بی موی باشد) داشت، جامه های عدنی بسیار خوبی می پوشید، و سبلت را می تراشید، و رنگ و حنا نمی بست، برای اداء نماز به مسجد می آمد، بیماران را عیادت و حق شان را اداء می نمود، پس از چندی نشستن در مسجد را ترک کرده و در خانه نماز می خواند، و به تشیع جنازه نمی رفت، وقتی در این باره از وی گله گذاری کردند، گفت: همه کس نمی تواند عذر خود را بگوید. و چون از وی سعایتی نزد جعفر بن سلیمان والی مدینه کردند، و گفتند که به بیعت با شما عقیده ندارد. جعفر هم وی را خواسته، و امر کرد برهنه اش کرده و خواباندند و تازیانه زدند، که دستش از جا دررفت، و دچار محنت بزرگی شده و از آن به بعد قدر و منزلتش بالا گرفت، و چنان نمود که آن تازیانه ها زیوری بود که بر وی پوشاندند. وی از بندگان پرهیزگار خدا، و فقیه و سرور حجاز در علم آن زمان بود. و در سال یکصد و هفتاد و نه در سن هشتاد و پنج سالگی وفات یافت و در بقیع به خاک سپرده شد.(20)
    امام شهاب الدین ابن عماد حنبلِي در کتاب شذرات الذهب می نویسد: امام مالک تا حدی به رسول الله(ص) محبت می ورزید، تا این که با وجود ضعف و کبر سن در مدینه مرکوبی را سوار نمی شد، و می گفت: من در شهری که جسد پیامبر اسلام(ص) دفن است، مرکوبی را سوار نمی شویم.(22)
   تالیفات إمام مالک:
1 – الموطَّأ: کتاب مذکور بزرگترین تالیف إمام مالک بن أنس می باشد، که واژه موطأ در لغت به معنی موافقت شده است، چنان که خود امام مالک فرموده است: کتاب مذکور را پس از تالیف بر هفتاد تن از فقهای مدینه عرضه کردم، چون همگی در محتوای کتاب با من موافقت داشتند، آن را موطأ نامیدم. کتاب موطأ کهن ترین کتاب روائی تدوین یافته اهل سنت و جماعت می باشد که در قرن دوم هجری نگاشته شده و بدست ما رسیده است، و به خاطر جایگاه علمی و فقهی إمام مالک در میان علمای اهل سنت و جماعت از احترام ویژه أی برخوردار است. إمام شافعِي می گوید: صحیح ترین کتاب ها در زمین پس از قرآن موطأ إمام مالک است، (شیخ ولی الله بن عبدالرحیم) دهلوِي کتاب های الموطأ، صحیح بخارِي و صحیح مسلم را در بالاترین سطح اعتبار می شناسد، و إمام عزالدین أبوالحسن علی بن محمد معروف به أبن اثیر جزرِي آن را به جای سنن ابن ماجه یکی از صحاح سته شمرده است. (شیخ محمود) أبوریه به نقل از قاضی أبوبکر محمد بن عبدالله أبهرِي آورده است: إمام مالک در این کتاب 1720 روایت را آورده، که از میان آن ها 600 حدیث مسند 222 حدیث مرسل 613 حدیث موقوف و 285 حدیث مقطوع است. این کتاب به روایت های مختلفی آمده و نسخه های متعددی را از آن استنساخ کرده اند، که مشهورترین آنها عبارت اند از:
الف: روایت یحیی بن یحیی مصمُودِي لیثِي متوفی سال 234 هجری قمری مطابق سال 848 میلادی در قرطبه أندلس، که بر این روایت شروح متعددی نگاشته شده، و قسمتی از آن شروح قرار ذیل اند:
1 - تفسیر غریب الموطأ، آن را أحمد بن عمران بن سلامه أخفش که قبل از سال 250 هجری قمری مطابق سال 860 میلادی زندگی می کرده، نگاشته است.(7)
2 - شرح که یحیی بن زکریا بن ابراهیم بن مُزَیَّن متوفی سال 259 هجری قمری مطابق 864 میلادی بر آن نگاشته است.(7)
3 - شرحی که خلف بن فرج بن عثمان کِلاعِي متوفی سال 371 هجری قمری مطابق سال 981 میلادی بر آن نوشته است.(7)
4 - شرحی که أبِي مطرف عبدالرحمن بن مروان قَنازِعِي متوفی سال 413 هجری قمری مطابق سال 1022 میلادی بر آن نگاشته است.(7)
5 – کتاب النَّامِي شرحی بر موطأ  می باشد که آن را أحمد بن أبِي نصر داودِي متوفی سال 402 هجری قمری مطابق سال 1011 میلادی بر آن نگاشته است.(7)
6 - کتاب الاستذکار فِي شرح علماء الأمصار مما رسمه الإمام مالک فِي الموطأ من الرأی والآثار، تالیف أبوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر قرطبِي متوفی سال 463 هجری قمری مطابق 1070 میلادی می باشد، که بر آن شرح دیگری بنام التقریب لکتاب التقصِي توسط أبِي عبدالله محمد بن حسین بن أحمد بن محمد ظاهرِي أنصارِي متوفی سال 532 هجری قمری مطابق سال 1137 میلادی نوشته شده است.(7)
7 - کتاب المُنتَقَی شرح الموطأ، تالیف أبِي الولید سلیمان بن خلف باجِي متوفی سال 474 هجری قمری مطابق سال 1081 میلادی که در هفت مجلد در قاهره به طبع رسیده است.(7)
8 - شرح أبِي الولید هشام بن أحمد بن هشام وَقاشِي متوفی سال 489 هجری قمری مطابق سال 1096 میلادی.(7)
9 - کتاب الدُّرة الوسطی فِي مشکل الموطأ، تالیف أبِي عبدالله محمد بن خلف بن موسی انصاری ألبیرِي متوفی سال  537 هجری قمری مطابق سال 1142 میلادی.(7)
10 - کتاب المسالک فِي شرح الموطأ در سه مجلد، تالیف أبِي بکر محمد بن عربِي متوفی سال 543 هجری قمری مطابق سال 1148 میلادی.(7)
11 - کتاب القبس علی موطأ مالک بن أنس، تالیف أبِي بکر محمد بن عربِي متوفی سال 543 هجری قمری مطابق سال 1148 میلادی.(7)
 12- کتاب الأنوار فِي الجمع المنتقی والاستذکار، تالیف محمد بن سعید بن احمد بن زَرقُون متوفی سال 586 هجری قمری مطابق سال 1190 میلادی.(7)
 13- کتاب المختار الجامع بین المنتقی والاستذکار، تالیف أبِي عبدالله محمد بن عبدالحق بن سلیمان یعفُرِي نَدرُومِي تَلمسانِي متوفی سال 625 هجری قمری مطابق سال 1228 میلادی.(7)
14 – العهد الکبیر، تالیف أبِي علِي ابن الزَّهرَاء که مولف نوشتن آن را در سال 703 هجری قمری مطابق سال 1303 میلادی به پایان رسانیده است.(7)
15 - کتاب المُمَهِّد الکبیر الجامع لمعانِي السنن والأخبار،، تالیف أبِي علی عمر بن یوسف بن هادی بن عثمان عثمانی وُریَغلِي.(7) 
16 – کتاب تنویر الحوالک، تالیف جلال الدین سیوطِي متوفی سال 911 هجری قمری مطابق 1505 میلادی که در قاهره به طبع رسیده است.(7)
17 - کتاب أنوار کوکب أنهج المسالک بمزج موطا الإمام مالک، تالیف محمد بن عبدالباقی زرقانِي متوفی سال 1122 هجری قمری مطابق سال 1710 میلادی که در چهار مجلد در قاهره به طبع رسیده است.(7)
 18 - کتاب المُصَفَّی، به زبان فارسی تالیف ولی الله بن عبدالرحیم دهلوِي متوفی سال 1176 هجری قمری مطابق به سال 1762 میلادی که در دهلی به طبع رسیده است.(7)
 19 - شرح أبِي العباس احمد بن حاج مکِي سَدراتِي متوفی سال 1253 هجری قمری مطابق سال 1837 میلادی.(7) 
20 - کتاب کشف الغطاء عن معانِي ألفاظ الموطأ، تالیف عمر بن محمد حَمد.(7)
21 - شرح أبِي عبدالله بن محمد مدنِي بن علی فاسِي متوفی سال 1302 هجری قمری مطابق سال 1885 میلادی.(7)
22 - کتاب المُحَلَّی علی أسرار الموطأ، تالیف سلام الله بن شیخ الاسلام بن فخرالدین.(7)  
23 - کتاب المسالک علی موطأ مالک، تالیف ادریس قابِسِي.(7)
ب: روایت امام محمد بن حسن شیبانی متوفی سال 189 هجری قمری مطابق سال 804 میلادی، از شاگردان إمام أبوحنیفه و از معاصرین إمام مالک، بر این روایت نیز شروحی نوشته شده، که برخی از آنها چنین است:
1 - شرح ملا علی قارِي هروِي متوفی سال 1014 هجری قمری مطابق سال 1605 میلادی در دو مجلد.(7)
2 - شرح ابراهیم بن حسین پیری زاده متوفی سال 1096 هجری قمری مطابق 1685 میلادی.(7)
3 - کتاب المُهَیَّا فِي کشف الموطأ، تالیف عثمان بن یعقوب بن حسین کماخِي متوفی سال 1171 هجری قمری مطابق 1758 میلادی.(7)
4 - کتاب التعلیق المُمَجِّد، تالیف عبدالحي لکهنوِي متوفی سال 1304 هجری قمری مطابق 1877 میلادی که در هند به طبع رسیده است.(7)
ج:  روایت  سُوَید بن سعید بن سهل حَدَثانِي متوفی سال 240 هجری قمری مطابق سال 854 میلادی.(7)
د: روایت یحیی بن عبدالله بن بُکیر قرشِي متوفی سال 231 هجری قمری مطابق سال 845 میلادی که آن را موطأ إمام مهدِي و مَحَاذِي الموطأ نیز گفته اند، این کتاب در سال 1907 میلادی در علیگره هند به چاپ رسیده است.(7)
ها: روایت أبِي عبدالله عبدالرحمن بن قاسم متوفی سال 191 هجری قمری مطابق سال 806 میلادی این روایت در کتاب المخلص تالیف علی بن محمد بن خلف قابسِي متوفی سال 403 هجری قمری مطابق سال 1012 میلادی آمده است.(7)
و: روایت أبِي مصعب احمد بن أبِي بکر زُهرِي متوفی 242 هجری قمری مطابق سال 856 میلادی.(7)
علاوتاً شروح مستقلی نیز بر کتاب الموطأ امام مالک نوشته شده، که برخی از آنها عبارت اند از:
1 - کتاب الملخص لما فِي الموطأ من الحدیث المسند، تالیف علی بن محمد بن خلف قابسِي متوفی سال 403 هجری قمری مطابق سال 1012 میلادی.(7)
2 - کتاب التعریف بمن ذکر فِي موطأ مالک بن أنس من الرجال والنساء، تالیف أبِي عبدالله محمد بن یحیی بن احمد قرطبِي معروف به بن الحَذَّاء متوفی سال 416 هجری قمری مطابق سال 1025 میلادی.(7)
3 - کتاب اسماء الرواة للإمام مالک بن أنس، تالیف أبِي بکر أحمد بن علی خطیب  بغدادِي متوفی سال 463 هجری قمری مطابق سال 1071 میلادی.(7)
4 - کتاب الإیماء الی أطراف أحادیث الإمام مالک، تالیف أبِي العباس احمد بن طاهر بن علی بن عیسی بن عُبَادَه متوفی سال 532 هجری قمری مطابق سال 1137 میلادی.(7)
5 - کتاب کشف المُغَطَّی فِي فضل الموطأ، تالیف أبِي القاسم علی بن حسن بن عساکر متوفی سال 571 هجری قمری مطابق سال 1176 میلادی.(7)
6 - کتاب أسماء شیوخ مالک، تالیف أبِي عبدالله محمد بن إسماعیل بن محمد بن خَلفُون أزدِي متوفی سال 555 هجری قمری مطابق سال 1160 میلادی.(7)
7 - کتاب إسعاف المُبَطَّأ برجال الموطأ، تالیف جلال الدین سیوطِي متوفی سال 911 هجری قمری مطابق سال 1505 میلادی که در سال 1320 هجری قمری در حیدرآباد و در سال 1356 هجری قمری مطابق سال 1936 میلادی در قاهره به طبع رسیده است.(7)
8 - کتاب تجرید أحادیث الموطأ، تالیف أبِي القاسم عبدالرحمن بن یحیی قرشِي که آن را در سال 964 هجری قمری مطابق سال 1557 میلادی به پایه اکمال رسانیده است.(7)
9 - کتاب تلخیص أحادیث الموطأ، تالیف أبِي حامد بیاتِي.(7)
10 - کتاب لوامع الأنوار فِي نظم غریب الموطأ و مسلم، تالیف محمد بن مُصَلِّي.(7)
11 - کتاب المُسَوَّی من أحادیث الموطأ، که تنسیق جدیدی از کتاب الموطأ به روایت یحیی بن یحیی مصمودِي است، و آن را ولی الله بن عبدالرحیم دهلوِي عمرِي متوفی سال 1176 هجری قمری مطابق سال  1762 میلادی تالیف نموده است.(7)
12 - کتاب سلام الله بن شیخ الإسلام دهلوِي.(7)
 13 - تاب المنتفی من الموطأ، که مولف آن مجهول است.(7)
14 - کتاب خلاصة الدلائل فِي تنقیح المسائل، که مولف آن مجهول است.(7)
سائر تالیفات إمام مالک:
   إمام مالک علاوه بر کتاب معروف و ارزشمند الموطأ کتب دیگری نیز تالیف نموده، که شماری از آن ها قرار ذیل اند:
 1 – رسلة الوعظ.(5، 26 و 27)
 2 – رساله أی بر رد قدریه، که آن را بر ابن وهب نگاشته است.( 26 و 27)
 3 – کتاب المسائل و أجوبتها، که به روایت عبدالله بن عبدالحکم متوفی سال 214 هجری مطابق سال 829 میلادی از وی نقل شد است.(6، 7، 26 و 27)
 4 – کتاب فِي النجوم و حساب مدارالزمان و منازل القمر.(5، 26 و 27)
 5 – تفسیر غریب القرآن، که از وی خالد بن عبدالرحمن مخزومِي روایت کرده است.(5، 26 و 27)
 6 – رساله أی که برای تحذیر و نصیحت هارون الرشید خلیفه عباسِي و وزیرش یحیی برمکِي نوشته، و آن را عبدالله بن نافع زبیرِي روایت نموده، هرچند سیوطِي در اصالت نسبت این رساله به امام مالک تردید کرده است.(6، 7، 26 و 27)
 7 – کتاب الاحادیث، در این کتاب احادیثی جمع آوری شده، که در کتاب الموطأ نیست.(6، 7، 26 و 27)
 8 – رسالة فِي الأقضیه، که آن را بر بعضی از قضات نگاشته، و دارای ده جزء بوده، و آن را عبدالله بن عبدالجلیل روایت کرده است.( 26 و 27)
 9 – رسالة فِي الفتوی الی أبِي غسان محمد بن مطرف.( 26 و 27)
10 - کتاب السرور، که به روایت ابن قاسم است.( 26 و 27)
11 - رسالة الی لیث بن سعد، که درباره اجماع اهل مدینه منوره است.( 26و 27)
12- جزء فیه عوالِي أحادیث مالک، به روایت هشام بن عمار متوفی سال 245 هجری قمری مطابق سال 859 میلادی.(7) 
13 – غرائب حدیث الإمام مالک، به روایت محمد بن مُظَفَّر بن موسی بن عیسی بزاز متوفی سال 378 هجری قمری مطابق سال 988 میلادی.(7)
 14 - عوالی الإمام مالک بن أنس، به روایت شریف أبِي القاسم علی بن إبراهیم که آن را سلیم بن أیوب بن سلیم رازِي متوفی سال 447 هجری قمری مطابق سال 1055 میلادی جمع آوری نموده است.(7)
15 – جزء فیه أحادیث مالک، به تخریج خطیب أبِي بکر أحمد بن علی بغدادی متوفی سال 463 هجری قمری مطابق 1071 میلادی.(7)
16 – بغیة الملتمس فِي أحادیث مالک بن أنس، که توسط صلاح الدین خلیل بن محمد بن أحمد علائِي متوفی سال 769 هجری قمری مطابق سال  1368 میلادی جمع آوری شده است.(7)
منابع و مآخذ:
1 – تهذیب الکمال – جلد بیست و هفتم – از صفحه 91 الی صفحه 120 – به شماره 5728 – تالیف حافظ جمال الدین مزی – عربی.
2- تهذیب التهذیب -  جلدپنجم - از صفحه 326 الی صفحه 329 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانِي – عربی.
3- آشنائی با تحولات مذاهب اسلامی -  از صفحه 128 الی صفحه 132 – تالیف محمد سعید ابراهیمی محمدی - فارسی.
4- طبقات  -  جلد ششم - از صفحه 274 الی صفحه 280  - تالیف محمد بن سعد – ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی – فارسی.
5– لغت نامه دهخدا - جلد سیزدهم - صفحه 19995 و  19996 – تالیف علی اکبر دهخدا – فارسی.
6- کشف الظنون -  جلد ششم -  صفحه 3 – تالیف مصطفی بن عبدالله حنفی معروف به حاجی خلیفه – عربی.  
7 - مقدمه کتاب الموطاء -  از صفحه 12 الی صفحه 17 – شرح حال امام مالک بن انس – بقلم خلیل بن مأمون شیحا - عربی.   
8 - تقریب الثقات -  صفحه  - 1021 – به شماره 11877 - تالیف امام محمد بن حبان بستی – عربی.  
9 - الجرح والتعدیل – جلد هشتم ازصفحه 231 الی صفحه 234 به شماره 14209/ 902 – تالیف عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي – عربی.
10 - طبقات خلیفه بن خیاط – صفحه 275 – طبقه هشتم – تالیف خلیفه بن خیاط عُصفُرِي – عربی.
11 – تاریخ خلیفه بن خیاط – صفحه 451 – حوادث سال 179 هجری قمری – تالیف خلیفه بن خیاط عصفری – عربی.
12– حلیة الاولیاء – جلد دوم – از صفحه 351 الی صفحه 360 – به شماره 386 – تالیف ابونعیم اصفهانی – عربی.
13- البدایة والنهایة – جلد دهم – صفحه 182 و 183 – حوادث سال 179 هجری قمری – تالیف حافظ ابن کثیر دمشقی – عربی.
14– تاریخ کبیر – جلد هفتم – صفحه 310 – به شماره 1323 – تالیف امام محمد بن اسماعیل بخاری – عربی.
15– سیر اعلام النبلاء – جلد دوم – از صفجه 514 الی صفحه 546 – به شماره 1184 – طبقه هفتم – تالیف امام ذهبی – عربی.
16– الأنساب – جلد اول – صفحه 174 – حرف الف – تالیف امام ابوسعد عبدالکریم سمعانِي – عربی.
17 – النجوم الزاهرة – جلد دوم – صفحه 96 و 97 – حوادث سال 197 هجری قمری – تالیف یوسف بن تعزی اتابکی – عربی.
18 – وفیات الاعیان – جلد چهارم – صفحه 3، 4 و 5 – به شماره 550 – تالیف أبِي العباس ابن خلکان – عربی.
19– تاریخ کامل – جلد هشتم – صفحه 3670 – حوادث سال 179 هجری – تالیف عزالدین ابن اثیر – ترجمه دکتر سیدحسین روحانی و حمید رضا آژیر – فارسی.
20 – الفهرست – صفحه 368، 369 و 370 – مقاله ششم – تالیف محمد بن اسحاق بن ندیم – ترجمه محمد رضا تجدد – فارسی.
21 – الاعلام – جلد پنجم – صفحه 257 و 258 – حرف میم – تالیف خیرالدین زرکلی – عربی.
22 – شذرات الذهب – جلد اول – از صفحه 465 الی صفحه 469 – حوادث سال 179 هجری قمری – تالیف ابن عماد حنبلی – عربی.
23 – مناقب الأئمة الأربعة – مناقب مالک بن انس – از صفحه 79 الی صفحه 100 – تالیف محمد بن احمد بن عبدالهادی مقدسی – عربی.
24 – إمام مالک بن أنس إمام دارالهجرة – از صفحه 21 الی 23 - تالیف عبدالغنی الدقر – عربی.
25 – ویکیبیدیا الموسوعة الحره – مقاله مالک بن انس – آخرین تعدیل 17 اگوست سال 2019 میلادی – ساعت 28/ 23 دقیقه – عربی.
26 – مجله جامعة الناصر صنعاء- مقاله إمام مالک بن انس الاصبحِي صفحه 110 و 111 – بقلم عبدالرحمن احمد حفظ الدین – عربی.
27 – سایت راسخون – مقاله نگاهی به اندیشه أی سیاسی مالک بن انس – نویسنده احمد پاکتچی – سه شنبه 29 فروردین 1396 – فارسی.
28 – سایت دانشنامه اسلامی – به نقل از کتاب آشنائی با علوم حدیث - مقاله موطا مالک بن انس – نویسنده علی نصیری – تاریخ آخرین ویرایش 13 ژوئیه 2019 ساعت 36/ 7 – فارسی.
29 – سایت الموسوعة الحدیث – معلومات عن الراوِي - عربی.
30 – معجم المصنفین – جزء دوم – از صفحه 197 الی صفحه 239 – تالیف محمود حسن خان تونکِي - عربی.
31 – إمام دارالهجرت مالک بن أنس – صفحه 193، 194 و 195– تالیف محمد بن علوِي حسنِي مالکِي – عربی.
32 – مالک حیاتَ و عصره و آراؤه و فقهه – تالیف شیخ محمد أبوزهره – عربی.

محمد بن إدریس شافعِي هاشمِي قرشِي مطلبِي مکِي غَزِّي

إمام أبوعبدالله محمد بن ادریس شافعی هاشمی مطلبی قرشی مکِي غزِي ملقب به ناصرالحدیث خویشاوند رسول الله(ص) و از قریشیان معروف بوده است. موصوف فقیه بزرگ، مفسر توانا، عالم عصر، بنیانگذار علم اصول فقه، و سومین امام از ائمه چهارگانه اهل سنت و جماعت می باشد، او علاوتا قاضی ذکی و عادل، شاعری برجسته، دانشمندی فصیح الکلام و تیراندازی ماهر بود. مادرش را اکثر مؤرخین فاطمه(ام حبیبه) دختر عبدالله از قبیله ازد یکی از قبائل معروف عرب گفته اند، اما ابن حجرعسقلانی در کتاب تهذیب التهذیب می نویسد: حاکم در مناقب وی آورده است: ابونصر احمد بن حسین از ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه و او از یونس بن عبدالأعلی روایت نموده، که گفته است: مادر امام شافعی فاطمه دختر عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب بوده است. عطار نیشابوری نیز در تذکرةالاولیاء می نویسد: مادرش زاهده أی بود، از بنی هاشم. مولود امام شافعی را در شهر غزه یا عسقلان و بعضی هم یمن گفته اند، که همان شامات یعنی غزه یا عسقلان صحیح تر است. شافعی در ماه رجب سال 150 هجری قمری مطابق سال 767 میلادِي در همان شب وفات امام ابوحنیفه زاده شده است، چنانکه خاقانی گوید:
                                          اول شب بوحنیفه درگذشت                 شافعی آخر شب از مادر بزاد
اما ادریس پدر شافعی که به علت فقر و تنگ دستی از مکه به فلسطین ناحیه رباط، غزه و عسقلان مهاجرت کرده بود، در جوانی و قبل از دو سالگی امام شافعی درگذشت، و او یتیم در آغوش مادر باز ماند، و مادرش وی را بواسطۀ حفظ نسبش دوباره به مکه برگردانید، و در جوار حرم در محلی که به آن شعب الخیف می گفتند ساکن گردید. امام شافعی با آنکه نسبی رفیع و شریف داشت، دوران کودکی را با سختی و دشواری تمام گذرانید، و در جایگاه یتمی فقیر زندگی کرد، و این حالت در حیات و اخلاق وی تاثیر بسزائی داشت. مادرش وقتی او را به مکتب فرستاد، چون از نظر مالی فقیر و قادر به پرداخت اجرت معلم نبود، معلم در تربیت و تعلیم او مسامحه و احمال می ورزید، اما همین بی توجهی استاد سبب بروز حس کنجکاوی و شدت علاقۀ او به کسب علم و دانش گردید، و موجب شد، که همیشه در کلاس درس حاضر و بیش تر به بیانات معلم توجه نماید، و مطالب را به حافظه بسپارد. شافعی در هفت سالگی قرآن را حفظ کرد، و ده ساله بود، که مؤطاء امام مالک را نیز از بر نمود، و در پانزده سالگی یا هژده سالگی مسلم بن خالد بن فروة زنجِي مفتی مکه اجازه افتاء را برای او داد. او علوم قرآنی را در نزد ابو اسحاق إسماعیل بن عبدالله بن قسطنطین مقری مخزومِي و فقه و حدیث را در نزد ابومحمد سفیان بن عیینه بن أبِي عمران هلالِي کوفِي، سعید بن سالم قداح،  داؤود بن عبدالرحمن عطار و عبدالحمید بن عبدالعزیز بن أبِي رواد آموخت، که همگی از شاگردان عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر ، عبدالله بن مسعود، زید بن ثابت و دیگران بوده اند.
   امام شافعی در کودکی تیر اندازی آموخت، چنان که از هر ده تیر نه تیر وی به هدف می خورد، و بعد به آموختن شعر و ادبیات عرب روی آورد، و مدتی در بین قبیله هذیل که در نزد اعراب به فصاحت و بلاغت مشهور بودند بسر برد، و در آن جا در شعر، ادبیات، تاریخ و لغات فصیح عرب متبحر گردید، تا جائی که اصمعی یکی از شعرای بزرگ عرب می گوید: من اشعار هذیل را در نزد جوانی قریشی بنام محمد بن ادریس تصحیح می کردم.
   إمام شافعِي در نوجوانی که هنوز بیست سال و اندی از عمرش می گذشت، به مدینه رفت، و در نزد امام مالک بن انس بن أبِي عامر اصبحِي شتافت، و از او کسب دانش نمود، و باز به اجازۀ امام مالک سفری به عراق کرد، و با امام ابی یوسف و امام محمد شیبانی شاگردان امام ابوحنیفه ملاقات نمود، و دوباره به مدینه باز گشت، و تا هنگام در گذشت امام مالک یعنی سال 179 هجری قمری در آن جا بماند. از دیگر استادان امام شافعی در مدینه ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی الأسلمِي، ابراهیم بن سعد انصاری، عبدالعزیز بن محمد دراوردی، محمد بن سعید بن أبِي فدیک و عبدالله بن نافع صائغ بودند.
    هنگامی که امام شافعی در مدینه بود، والی یمن به مدینه منوره آمد، چون عظمت و مقام علمی او را مشاهده کرد، پیشنهاد نمود، که به همراه او به یمن برود، امام دعوت او را قبول نموده، و به همراه او به صنعاء رفت، و در آن جا حدیث و فقه را از مطرف بن مازن کنانی و ابوعبدالرحمن هشام بن یوسف قاضی صنعاء و عمرو بن ابی سلمه دوست اوزاعِي و یحیی بن حسان دوست لیث بن سعد آموخت، و طبق بعضی از روایات او مدتی نیز وظیفه قضاوت را بعهدۀ داشت، اما دیری نگذشت، که حسد حسودان شعله کشید، و امام را نشانۀ تیر های زهرآلود تهمت قرار دادند، و رفت و آمد او را با إمام یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی از بزرگان زیدیه  بهانه کرده  و به هارون الرشید خلیفه عباسی سعایت نمودند، که شافعی به گروه علویان پیوسته، و برای تخریب خلافت عباسی فعالیت دارد، اگرچه شافعی با علویان خصوصاً ابناء زید بن علی بن حسین همدردی داشت، و همیشه می گفت:
                              إِن کَانَ رَفضاً حُبُ آلِ مُحَمَّدٍ                  فَلیَشهِدَ الثَّقَلَانِ إِنِّي رَافِضِيٌ
ترجمه: اگر دوستی با اولاد رسول الله(ص) رافضی گری است، گواهی دهند، معتمدان و دانشمندان که من رافضی ام. همان بود، که امام شافعی را در سال  184 هجری قمری که هنوز 34 سال سن داشت دست بسته به قصد اعدام به حضور هارون الرشید خلیفه عباسی به بغداد بردند، در آن وقت یک سال و اندی از فوت امام ابویوسف قاضی شاگرد معروف امام ابوحنیفه می گذشت، و در این وقت امور قضاء به امام محمد بن حسن شیبانی شاگرد دیگر امام اعظم(رح) تعلق داشت، و او امام شافعی را قبلاً در مدینه منوره در نزد امام مالک ملاقات کرده بود، و از مقام علمی او آگاهی داشت، و چون این حالت غیر منتظره را مشاهده کرد، و امام شافعی را زیر شکنجه و قید و زنجیر دید، دانست، که این از روی حسد ورزی و بیماردلی دشمنان بوجود آمده، رو به هارون الرشید کرد، و گفت: او دارای مقام بلند علمی است، و این ستم و ظلمی که به او وارد گردیده، سزاوار او نیست. سپس هارون الرشید خطاب به امام شافعی گفت: دلیل و سند شما برای تبرئه از خیانتی که نسبت به ما مرتکب شده اید، و رهبری و ریاست مردم را بر علیه من بعهده داشته اید، چیست؟ امام شافعی این آیه را قرائت نمود: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُم فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوماً بِجَهَالَةٍ فَتُصبِحُوا عَلَی مَا فَعَلتُم نَادِمِینَ.) ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر فرد فاسقی با خبری به نزد تان آمد، پس تحقیق کنید، تا مبادا ندانسته به قومی بی گناه حمله کنید، و بعد از عمل خود پشیمان شوید. سوره حجرات آیه ششم. و بعد از محاوره و مناظره زیاد هارون الرشید از امام خواست، که او را نصیحت نماید، و چون شروع به پند و اندرز نمود، اشک از چشمان هارون الرشید جاری گردید، و مجلس رنگ و شکل دیگری بخود گرفت، و حضار از تأثیر بیانات امام غرق در بهت و حیرت گردیدند. می گویند: بعد از این واقعه هارون الرشید برای امام هزار دینار و طبق گفته بعضی از مؤرخین پنج هزار دینار تحفه داد. و بعد امام شافعی از بغداد به مکه رفت، تا با اقوام و بستگانش دیداری داشته باشد. و باز امام مجدداً  در سال 195 هجری قمری به بغداد برگشت، و به تدریس فقه و حدیث پرداخت، و تعداد زیادی از افراد فاضل و دانشمند نیز در حلقه درس او جمع شدند، که از جملۀ ایشان از امام ابوعبدالله احمد بن حنبل، ابوثور ابراهیم بن خالد، حسین بن علی کرابیسی، حارث بن شریح بقال، ابوعبدالرحمن شافعی، حسن بن محمد صباع زعفرانی را می توان یاد کرد. و بعد امام شافعی در بیست و هشتم ماه شوال سال198 هجری قمری به معیت عباس بن عبدالله بن عباس بن موسی بن عبدالله بن عباس عباسی هاشمی قرشِي که از طرف عبدالله مأمون الرشید خلیفه عباسی والی مصر تعین گردیده بود، از حران سوریه گذشت، و در بحبوحه سال 199 هجری قمری به مصر رسید. بعد از رسیدن امام شافعِي به مصر والی مصر خواست، امام را به عنوان مهمان به خانۀ خود ببرد، اما امام شافعی نپذیرفت، و به منزل اقوام مادری اش رفت، و از سنت رسول الله(ص) که در مدینه به منزل بنی نجار رفتند، پیروی نمود. می گویند: یکی از علل رحلت امام شافعی از بغداد به مصر نزدیکی بیش از حد مامون الرشید به آراء و افکار معتزلیان بوده است. در این سفر جمعی از شاگردان امام شافعی از جمله ربیع بن سلیمان مرادی و عبدالله بن زبیر حمیدی نیز به همراه او وارد مصر گردیدند، و باز بار دیگر به مکه باز گشت، و دوباره در سال 200 هجری بمصر رفت، و این بار به زنده گی علمی خویش ادامه داد، و در مسجد جامع عمرو بن عاص مصروف تدریس گردید. موجودت امام شافعِي در مصر و تاثیر گذاری وی در بین اقشار مختلف مردم نیز مانع از حسد حاسدان نگردید، تا جائی که تعدادی از متحجرین که در راس آنها أبوعمرو أشهب بن عبدالعزیز قیسِي جعدِي مفتی مالکِي مصر قرار داشت، بر طبل مخالفت با امام شافعی کوبیدند، و از حکام می خواستند که او را از مصر اخراج نمایند. اشهب همیشه دعا می کرد، و خواستار مرگ امام شافعی می شد. و در روایتی گفته اند که باری این متحجرین به جان امام شافعی افتیدند، و چنان با چماق بر او کوبیدند، که این ضربات باعت مرگ وی شد، اما امام ذهبِي روایات مذکور را رد نموده، و از جمله اکاذیب می شمارد. و روایت صحیح تر آن است که امام شافعی به سبب مصاب شدن به مرض بواسیر وفات یافته است. (1، 2، 3، 6، 10، 17، 19، 20، 23، 24، 25 و 26)
وفات و محل دفن إمام شافعِي
   امام شافعی بعد از نماز خفتن در شب جمعه آخر ماه رجب سال 204 هجری قمری مطابق سال 820 میلادی در زمان خلافت مامون الرشید خلیفه عباسی در شهرک فسطاط(اولین پایگاه نظامی مسلمانان در مصر که بدست عمرو بن عاص رضی الله تعالی عنه ساخته شد) در حوالی قاهره پایتخت کنونی مصر به عمر 54 سالگی و بقولی یاقوت حموی در 58 سالگی درگذشت، و در روز جمعه که شب آن هلال ماه شعبان دیده می شد، سری بن حکم ضبِي بلخِي امیر مصر بر وی نماز جنازه خواند، و کنار قبور شهداء در پای جبل مقطم در قرافة الصغری در مقبره بنی زهره مدفون گردید، و در سال 574 هجری قمری مطابق سال 1178 میلادی سلطان صلاح الدین قبه أی را در بالای قبر امام شافعی تعمیر نمود، که حالا به تربت امام شافعی مشهور است و مسجدی را نیز در کنار تربت امام شافعی آباد نمود.(1، 6، 11، 19، 20 و 23، 25 و 26)
همسر و فرزندان إمام شافعِي
   إمام شافعی در سال 179 هجری قمری در حالی که سی سال از سن وی می گذشت با  حمیده دختر نافع بن عنسه بن عمرو بن عثمان بن عفان یکی از نوادگان حضرت عثمان ذی النورین معروف به حمیده عثمانیه ازدواج کرد، که از ایشان پسری بنام أبوعثمان محمد متولد گردید. شیخ قاضِي ابوعثمان محمد بن محمد شافعِي در هنگام وفات امام شافعِي جوان بالغِي بود و با امام أحمد بن حنبل مناظراتی داشت، او بعداَ قاضی حلب شد، و باری نیز در جزیزة العرب و نواحی آن قاضی بود، و در سال 240 هجری قمری در جزیرة العرب وفات یافت. از امام شافعی و حمیده عثمانیه نیز دو دختر بنام های فاطمه و زینب زاده شدند. می گویند: امام شافعی پسری دیگری نیز به اسم حسن بن محمد بن إدریس شافعی داشته، که مادرش کنیزی بنام دنانیر بوده، و در ایام طفولیت درگذشته است، و در روایت دیگری آمده است که: نامبرده در ایام طفولیت با پدرش امام شافعی به مصر رفت، و در ماه شعبان سال 231 هجری قمری در آنجا درگذشت.(6، 20، 23 و 26)
روش فقهِي إمام شافعِي
   إمام شافعی در حالی که شاگرد امام مالک بود، و در مکتب اصحاب حدیث درس خواند، و کتابی را در این موضوع بنام کتاب خلاف مالک تالیف نمود، وقتی که وارد بغداد گردید، و با امام محمد بن حسن شیبانِي ارتباط نزدیک برقرار نمود، مکتب اهل رأی را نیز مورد مداقه و بررسی قرار داد، و فقه را به روش عراقیان آموخت، و او جامع علم حدیث و اصحاب رأی گردید، و کتابی را بنام خلاف العراقین تالیف کرد. بناءً در آراء و نظریات امام شافعی دو دورۀ بارز دیده می شود، وی اول در شهر مدینه دیر زمانی در ملازمت امام مالک بود، و فقه و مذهب او را تحصیل کرد، و پس از آن به بغداد رفت، و فقه حنفی را بوسیلۀ اصحاب امام ابوحنیفه بیاموخت. امام شافعی در آغاز از اتباع امام مالک به شمار می رفت، زیرا در نزد وی شاگردی کرده بود، علاوتاً بر این موطا را درس می داد، وی پس از مسافرت به عراق و خواندن کتاب اوسط امام ابوحنیفه و تدریس مذهب او و یارانش و برخورد با مسائلی که در حجاز نبود، آراء نوینی برای خود پیدا کرد، که با نظریات سابقش مخالف بود، از این رو رویه اهل حجاز را با طریقۀ اهل عراق ممزوج کرد، و در مسائل بسیاری با مذهب فقهی استادش امام مالک مخالفت نمود، و در مدت چهار سال استنباطات جدیدی برای او دست داد، و مذهب قدیمش را جرح و تعدیل، خلاصه و تنقیح و مذهب جدیدش را تحریر و مهذب ساخت.(10)
قلمرو فقه شافعِي
    پیروان مذهب امام شافعی امروزه در سرزمین های مصر، شام، حجاز، عربستان جنوبِي، بحرین، یمن، مجمع الجزائر اندونزی، مالزی، برونئی، افریقای شرقِي، داغستان، کردستان و مناطق چندی دیگر اکثریت دارند.(20، 23، 24، 25 و 26)
شمائل إمام شافعِي
   شمایل امام شافعی را چنین تعریف نموده اند: او مردی سفید چهره، بلند قامت، خوب صورت، خوش خلق، فصیح اللسان، کثیرالاحسان، با هیبت و خوش لباس بود، و جامه های نظیف می پوشید و ریش خود را با حنا رنگ می کرد، إمام شافعی بسیار خوش صورت بود، مزنِي می گوید: من زیبا صورت تر از امام شافعی ندیدم. او قرائتی بسیار نکو داشت، تا جائی که هنور به سن سیزده سالگی نرسیده بود، که علماء مکه وقتی جمع می شدند، به او می فرمودند، تا قرائت بخواند، و وقتی او قرآن می خواند همگی به گریه می افتادند. گرچه بعضی از مخالفین امام شافعی او را متهم به تشیع و حتی رافضی گری کردند، اما با شیعه مخالفت داشت، شافعی در تیر اندازی و اسب سواری نیز مهارت داشت، چنان که گفته اند: اگر ده تیر می انداخت، همگی بجا می خورد، و کتابی نیز در باره تیراندازی تصنیف نموده است.(1، 6 و 20)
اصل و نسب إمام شافعِي
   اصل و نسب امام شافعِي را چنین آورده اند: محمد بن إدریس بن عباس بن عثمان بن شافع بن سائب بن عبید بن عبدیزید بن هاشم بن مطلب بن عبدمَناف بن قُصَيّ بن کِلاب بن مره بن کعب بن لؤي بن غالب بن فِهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خُزیمه بن مُدرکه بن الیاس بن مُضر بن نزار بن مَعَد بن عدنان مطلبِي شافعِي، که نسبت وی منسوب به جد وی شافع بن سائب است. از اجداد شافعی سائب بن عبید مطلبِي از بزرگان جاهلیت و در روز غزوه بدر پرچم دار لشکر قریش بود، که اسیر گردید، فدیه داد، و آزاد شد، و بعد اسلام آورد، مردم خطاب به او گفتند: چرا قبل از پرداختن فدیه مسلمان نشدی؟ جواب داد: چون دوست نداشتم امیدی که مسلمانان در فدیه به من داشتند ضایع شود، و آن ها را از این بهره محروم کنم، مادر سائب مطلبی شِفاء دختر أرقم بن نَضله بوده، و نضله نیز برادر عبدالمطلب جد پیامبر اسلام(ص) می باشد. و پسرش شافع بن سائب را از جملۀ صغار صحابه شمرده اند، موصوف به خدمت پیامبر اسلام(ص) رسید، و جوانی شاداب و با طراوت بوده، که امام شافعی لقب خود را منسوب به او کرده است، و عثمان، عباس از اجداد امام شافعی و ادریس پدرش از جمله تابعین بودند، و خود امام شافعی از جملۀ اتباع تابعین می باشد.(18 و 20)
اساتیذ و کسانی که إمام شافعِي از آنها حدیث روایت کرده است
   امام شافعی از إبراهیم بن سعد أنصارِي، إبراهیم بن سعد بن إبراهیم زُهرِي، أبوإسماعیل إبراهیم بن عبدالعزیز بن عبدالملک بن أبِي مَحذُوره جُمَحِي، إبراهیم بن محمد بن أبِي یحیی أسلمِي، إبراهیم بن هرم، أسامه بن زید بن أسلم عدوِي، إسحاق بن یوسف واسطِي معروف به أزرق، إسماعیل بن إبراهیم بن مقسم قرشِي بصرِي، إسماعیل بن عبدالله بن قُسطَنطِين، إسماعیل بن جعفر بن أبِي کثیر مدنِي، إسماعیل بن عُلَیه بصرِي، أبِي ضَمره أنس بن عِیاض لَیثِي، أبومسعود أیوب بن سُوَید رَملِي حمیرِي، جعفر بن إبراهیم طائِي، حاتم بن إسماعیل مدنِي کوفِي، حارث بن إبراهیم مولای بنی أمیه، أبوعمیر حارث بن عمیر بصرِي ساکن مکه، حسین ألثغ، أبِي أسامه  حَمَّاد بن أسامه بن زید کوفِي، حماد بن زید بصرِي، حماد بن ظریف، أبوسلیمان داود بن عبدالرجمن عطار مکِي، أبوعثمان سعید بن سالم خراسانِي ملقب به قَدَّاح، سعید بن سلمه بن أبِي الحسام عدوِي، سعید بن مسلمه أموِي، سفیان بن عُیَینَه هلالی، سلیمان بن عمرو، سماک بن فضل جندِي، أبوعثمان ضحاک بن عثمان حزامِي، أبوسهل عباد بن عوام واسطِي، أبومحمد عبدالله بن إدریس أودِي کوفِي، عبدالله بن حارث مَخزُومِي، أبوصفوان عبدالله بن سعید بن عبدالملک أموِي، عبدالله بن مبارک مروزِي، عبدالله بن موسی تمیمِي، عبدالله بن مُؤمل مَخزُومِي، عبدالله بن نافع مدنِي ملقب به صائغ، عبدالله بن ولید عدنِي، عبدالرحمن بن أبِي بکر مُلَیکِي، عبدالرحمن بن حسن بن قاسم غسانِي معروف به أزرق، عبدالرحمن بن أبِي الزناد بن ذکوان قرشِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عمر عمرِي، عبدالعزیز بن عبدالله بن أبِي سَلَمَه ماجِشُون، عبدالعزیز بن محمد بن عبید بن أبِي عبید دَراوَردِي، عبدالمجید بن عبدالعزیز بن أبِي رَوَّاد أزدِي، عبدالکریم بن محمد جرجانِي، عبدالملک بن ولید بصرِي، عبدالوهاب بن عبدالمجید بن صلت ثقفِي بصرِي، عَطَّاف بن خالد مَخزُومِي مدنِي، عمر بن عبدالرحمن بن محیصن سهمِي، عمر بن یحیی بن عمرو بن سعید أموِي، عمرو بن أبِي سلمه تنِيسِي دوست اوزاعِي، فضیل بن عیاض، قاسم بن عبدالله بن عمر عمرِي، مالک بن أنس أصبحِي مدنِي، محمد بن إسماعیل بن أبِي فُدَیک، محمد بن حسن بن فرقد شیبانِي حنفِي، محمد بن خالد جَنَدِي، محمد بن عباس شافعِي، محمد بن عبدالله أنصارِي، محمد بن عثمان بن صَفوان جُمَحِي، عمویش محمد بن علی بن شافع، محمد بن عمر واقدِي، محمد بن یزید واسطِي، مروان بن معاویه فزارِي، مسلم بن خالد زَنجِي، مُطَرِّف بن مازن صنعانِي قاضِي صَنعاء، معاذ بن موسی جعفرِي، هشام بن یوسف صَنعانِي قاضِي، وکیع بن جراح بن ملیح رؤاسِي کوفِي، یحیی بن حَسان بن حیان تنیسِي بکرِي دوست لیث بن سعد، یحیی بن سعید قطان، یحیی بن سُلَیم طائِفِي، یزید بن عبدالملک نوفلِي، یعقوب بن فصا، یوسف بن خالد سَمتِي، یوسف بن عمرو بن یزید، یوسف ین یعقوب ماجشون و عده أی زیادی دیگر حدیث روایت نموده است.(1، 2، 6 و 27)
کسانی که از إمام شافعِي حدیث روایت کرده اند
 از إمام شافعِي، إبراهیم بن أبِي حیه مکِي، أبوثور إبراهیم بن خالد بن أبِي الیمان کلبِي بغدادِي از شیوخ مسلم و أبِي داود و یکی از فقهاء، إبراهیم بن سراقه، إبراهیم بن عبدالله حجِي مکِي، إبراهیم بن عیسی بن أبِي أیوب، إبراهیم بن محمد بن أیوب بصرِي، إبراهیم بن محمد کوفِي، پسر عمویش إبراهیم بن محمد بن عباس شافعِي از شیوخ ابن ماجه، إبراهیم بن محمد بن هرم مصرِي، إبراهیم بن مُنذر حِزامِي از شیوخ بخارِي، إمام أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل ذهلی، أحمد بن حجاج مروزِي از شیوخ بخارِي، أحمد بن خالد خَلَّال بغدادِي از شیوخ ترمذِي و نسائِي، أحمد بن سعید بن بشیر همدانِي از شیوخ أبِي داود، أحمد بن سنان قَطَّان واسطِي از شیوخ بخارِي و مسلم و أبِي داود، أحمد بن أبِي شُرَیح رازِي، أحمد بن صالح بن أبِي سریج رازِي از شیوخ بخارِي و أبِي داود، أحمد بن عبدالله مکِي معروف به قنبل، أحمد بن عبدالرحمن بن وهب وهبِي مصرِي برادرزاده عبدالله بن وهب از شیوخ مسلم و ابن خزیمه، أبوطاهر أحمد بن عمرو بن سَرح مصرِي از شیوخ مسلم و أبِي داود، أحمد بن محمد بن إدریس پسر امام شافعی، أحمد بن محمد بن قاسم بن أبِي بزه بزِي مقرِي، أحمد بن محمد بن ولید أزرقِي مکِي از شیوخ بخارِي، أحمد بن محمد بن سعید بن جبله صیرفِي بغدادِي، أحمد بن أبِي موسی مصرِي، أبوعبدالرحمن أحمد بن یحیی بن عبدالعزیز بغدادِي شافعِي متکلم، أحمد بن یحیی بن وزیر مصرِي از شیوخ نسائِي، إسحاق بن بهلول تنوخِي، إسحاق بن إبراهیم بن مخلد مروزِي معروف به ابن راهویه، إسحاق بن صغیر عطار، إسحاق بن عیسی بن طباع، أسد بن سعید بن کثیر بن عفیر مصرِي، إسماعیل بن إبراهیم بن طباطبا علوِي مصرِي، أبوإبراهیم إسماعیل بن یحیی بن اسماعیل مُزَنِي مصرِي، أبومحمد إسماعیل حمیرِي، إسماعیل رازِي معروف به طیان، أشهب بن عبدالعزیز مصرِي، أیوب بن سوید رملِي، ابوعبدالله بحر بن نصر بن سابق خَولانِي مصرِي از شیوخ نسائِي، بشر بن غیاث مریسِي،  ابوعمرو حارث بن سُرَیج نَقَّال بغدادِي، أبوعبدالله حارث بن اسد محاسبِي یکی از مشایخ صوفیه، حارث بن سلیمان رملِي از شیوخ أبوزرعه رازِي، حامد بن یحیی بلخِي از شیوخ أبوداود، أبوحفص حرمله بن یحیی بن عبدالله تُجِيبِي مصرِي از شیوخ مسلم، حسن بن إدریس بن یحیی خولانِي مصرِي، حسن بن أبِي ربیع یحیی بن جعد جرجانِي از شیوخ ابن ماجه، حسن بن عبدالعزیز جروِي مصرِي از شیوخ بخارِي، أبو حسان حسن بن عثمان زیادِي أخبارِي مشهور، حسن بن علی حلوانِي مشهور به خلال از شیوخ بخاری و مسلم و أبِي داود و ترمذِي و ابن ماجه، ابوعلی حسن بن محمد بن صَبَّاح زَعفَرانِي بغدادِي از شیوخ بخارِي و أبِي داود و ترمذِي و نسائِي و ابن ماجه،  حسین بن عبدالسلام مصرِي معروف به جمل از شعرای مشهور، حسین بن علی قلاس،  ابوعلی حسین بن علِي کَرابِيسِي بغدادِي،  خالد بن نزار أیلِي مصرِي، داود بن أبِي صالح مدنِي از شیوخ أبِي داود، أبومحمد رَبیع بن سُلیمان بن عبدالجبار مُرادِي مُؤذن و راوی کتاب های امام شافعِي و از شیوخ أبِي داود و ترمذِي و نسائِي و ابن ماجه و ابن خزیمه، رَبیع بن سلیمان بن داود جِیزِي أزدِي از شیوخ أبِي داود و نسائِي، زبیر بن سلیمان قرشِي مکِي، زکریا بن یحیی مصرِي معروف به وقار یکی از فقهای مذهب مالکِي، سرج الغول فقیه مصرِي، سعید بن أسد بن موسی بن إبراهیم بن ولید بن عبدالملک بن مروان أموِي شامِي مصرِي، أبوعثمان سعید بن جهم بن نافع، سعید بن عیسی بن تلید رعینِي مصرِي از شیوخ بخارِي، سعید  بن کثیر بن عفیر مصرِي از شیوخ بخارِي، سفیان بن سعید جباب، أبومحمد سفیان بن عیینه هلالِي کوفِي مکِي، سفیان بن محمد فزارِي، سلمه بن شبیب نیشابورِي از شیوخ مسلم، سلیمان بن داود مهرِي، أبوأیوب سلیمان بن داود بن علِي بن عبدالله بن عباس هاشمِي قرشِي بغدادِي یکی از فقهاء و از شیوخ بخارِي، سلیمان بن داود ساذکونِي، سلیمان بن داود عطار، سلیمان بن عبدالعزیز بن أبِي ثابت، أبوحاتم سهل ین محمد سجستانِي یکی از ائمه زبان عربی و از شیوخ أبِي داود و نسائِي، سوید ین سعید حدثانِي از شیوخ مسلم، صالح بن عبدالله بن صالح مصرِي، عباس بن فرج ریاشِي، عبدالحمید بن ولید بن مغیره بصرِي، عبدالعزیز بن سلیم بن میمون کنانِي، أبوعلی عبدالعزیز بن عمران بن مقلاص خزاعِي مصرِي، ابوالحسن عبدالعزیز بن یحیی بن عبدالعزیز بن مسلم بن میمون کنانِي مکِي وی به همراه إمام شافعِي به یمن رفت، عبدالغنِي بن عبدالعزیز عسال، عبدالغنِي بن أبِي عقیل عسال از شیوخ أبِي داود، عبدالکریم بن محمد جرجانِي قاضِي مکه، إمام أبوبکر عبدالله بن زبیر بن عیسی بن عبیدالله حُمَیدِي أسدِي قرشِي مکِي از شیوخ بخارِي، أبوصالح عبدالله بن صالح بن محمد جهنِي کاتب لیث مصرِي و از شیوخ بخارِي، عبدالله بن عبدالحکم بن أعین مصرِي فقیه مالکِي، عبدالله بن عقیل بغدادِي، عبدالله بن محمد بلوِي، عبدالله بن محمد بن عباس بن عثمان شافعِي پسر عموی امام شافعِي، عبدالرحمن بن إبراهیم زهرِي، عبدالرحمن بن إبراهیم دمشقِي معروف به دحیم از شیوخ بخارِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن سوار عنبرِي بصرِي، عبدالرحمن بن عبدالله بن عبدالحکم مصرِي، عبدالرحمن بن مهدِي بصرِي، عبدالملک بن عبدالعزیز ماجشون فقیه مشهور مالکِي، عبدالملک بن قریب أصمعِي عالم مشهور در علم لغت، عبدالملک بن هشام مصری دانشمند نحوی و صاحب کتاب تهذیب السیرة النبویة، عبدوس عطار، عبیدالله بن عبدالخالق مهرِي مصرِي، عبیدالله بن محمد هارون، علی بن زید بغدادِي، علی بن سلمه لَبَقِي، علی بن سلیمان أخمیمِي، علی بن سهل بن مغیره رملِي، علی بن عبدالله بن جعفر معروف به ابن مدینِي از شیوخ بخارِي، علی بن عبدالرحمن بن مغیره معروف به علان، علی بن مسلم ثقفِي، علی بن معبد بن شداد رقِي، علی الآدم، عمرو بن خالد حرانِي مصرِي از شیوخ بخارِي، عمرو بن أبِي سلمه تنیسِي، عمرو بن سَوَّاد بن أسود عامرِي مصرِي از شیوخ مسلم، أبونعیم فضل بن دکین از شیوخ بخارِي، فضل بن ربیع وزیر مشهور، أبوعبید قاسم بن سلام هروِي، قتیبه بن سعید بغلانِي بلخِي، أبوحنیفه قَحزَم بن عبدالله بن قحزم أسوانِي، أبونهشل کثیر، أبو زراره لبث بن عاصم قتیانِي مصرِي از شیوخ نسائِي، محفوظ بن أبِي توبه، محمد بن أبِي بکر مقدسِي از شیوخ بخارِي و مسلم، محمد بن أبِي یعقوب دینورِي، محمد بن أحمد مصرِي، محمد بن بشر شبِي مکِي، محمد بن خلف عسقلانِي از شیوخ نسائِي و ابن ماجه، أبویحیی محمد بن سعید بن غالب عَطَّار از شیوخ ابن ماجه، محمد بن سعید بن أبِي مریم مصرِي، محمد بن عباس مکِي،  شیخ الاسلام ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن عبدالحَکَم بن أعین مصرِي، محمد بن عبدالله بن محمد بن عباس بن عثمان شافعِي شوهر زینب دختر إمام شافعِي، محمد بن عبدالله مخرمِي قاضِي حلوان از شیوخ بخارِي، محمد بن عبدالرحیم بن سروش صنعانِي، محمد بن عبدالعزیز واسطِي از شیوخ بخارِي، محمد بن أبِي عمرو عبدِي، محمد بن قطن، پسرش أبوعثمان محمد بن محمد بن إدریس شافعِي قاضی  حلب و جزیره، محمد بن مهاجر، محمد بن موسی قطان، محمد بن یحیی بن حسان تِنِيسِي، محمد بن یحیی بن محمد وزیر، محمد بن یحیی بن أبِي عمرو عدنِي از شیوخ مسلم، مسعود بن سهل مصرِي، مسلم بن خالد زنجِي مکِي، مصعب بن عبدالله زبیرِي، أبوالولید موسی بن أبِي الجارود مکِي که از امام شافعِي کتاب الأمالِي و غیره را روایت کرده و از شیوخ ترمذِي بوده است، نصر مکِي، نمیر بن سعید، هارون بن سعید أیلِي از شیوخ مسلم، هارون بن عبدالله زهرِي قاضِي، ولید بن مسلم، وهب الله بن رزق الله، وهب الله بن راشد، یاسین بن عبدالاحد بن أبِي زراره مصرِي از شیوخ نسائِي، یحیی بن أکثم قاضِي از شیوخ ترمذِي و أبِي حاتم، یحیی بن زکریاء أموِي، یحیی بن سعید قطان بصرِي، یحیی بن عبدالله خثعمِي، علامه أبویعقوب یوسف بن یحیی قرشِي بُوَیطِي مصرِي، یوسف بن یزید قراطیِي از شیوخ نسائِي، یوسف بن یعقوب قاضِي مکه، أبویوسف یونُس بن عبدالأعلی صدقِي از شیوخ مسلم، أبوشعیب مصرِي، أبومروان بن أبِي الخطیب نوفلِي مکِي و تعدادی زیادی دیگر حدیث روایت کرده اند. و از فقهای بزرگ مذهب شافعی ابواسحاق فیروزآبادی متوفی سال 476 هجری قمری مولف کتاب المهذب، حجة الإسلام إمام ابوحامد محمد غزالی متوفی سال 505 هجری قمری و خواجه نظام الملک طوسی متوفی سال 485 هجری قمری می باشند.(1، 2 ، 6 و 27)
توصیف علماء و دانشمندان از إمام شافعِي
   بزرگان، علماء و عرفاء هریک به نحوی از امام شافعی تحسین و تمجید نموده اند، که عده أی از آنها قرار ذیل می باشند:
 إمام أبوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي ذهلِي می گوید: حدیثی را أبوداود از طریق عبدالله بن وهب و او از سعید بن أبِي أیوب و او از شراحیل بن یزید و او از أبِي علقمه و او از أبِي هریره روایت کرده، که رسول الله(ص) فرمودند: (إِنَّ الله یَبعَثُ لَهَذِهِ الأُمَّةِ عَلَی رَأسِ کُلُ مِائَةِ سَنَةٍ مَن یُجَدِّدُ لَهَا أَمرَ دِينِهَا.) ترجمه: خداوند(ج) در سر هر صد سال مجددی را می فرستد، تا سنت رسول خدا را نگهدارد، و در استواری پایه های دین خدا و استحکام آن تلاش نماید. إمام أحمد می گوید: وقتی که نگاه کردم، در سده اول عمر بن عبدالعزیز را فرستاد، و در سده دوم امام شافعی را. عبدالله بن أحمد بن حنبل می گوید: برای پدرم گفتم: إمام شافعی چگونه مردی است، که شما از او این قدر تعریف و توصیف می کنید؟  پدرم گفت: پسرم! امام شافعی مانند خورشید است برای جهان و مردم او را بمنزله عافیت بدن می پندارند، آیا با این منزلت کسی برای او خلف و جانشینی پیدا کرده می تواند؟
   أبویعقوب إسحاق بن إبراهیم تمیمِي حنظلِي مروزِي معروف به ابن راهوَیه می گوید: أحمد بن حنبل را در مکه ملاقات کردم، برایم گفت: بیا که برای تو مردی را نشان دهم، که هنوز چشم تو به مثل آن نیفتاده باشد، و مرا به نزد شافعی برد.
   أحمد بن شعیب نسائی می گوید: شافعی در نزد ما یکی از علمای ثقه و قابل اعتماد است.
   أبوعبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابورِي می گوید: زبیر بن عبدالواحد به نقل از  عباس بن فضل در أرسُوف( شهری در ساحل بحیره مدیترانه بین شهرهای قیساریه و یافا) و او از محمد بن عوف و او از احمد بن حنبل آورده است: شافعی در چهار علم فیلسوف بود: در علم لغت، در علم رسیدگی به چگونگی اختلافات مردم، در علم معانی و در علم فقه.
   أبوثور إبراهیم بن خالد بن أبِي الیمان کلبِي بغدادِي می گوید: عبدالرحمن بن مهدی برای شافعی نوشت، که برای او کتابی دربارۀ معانی قرآن، اخبار درست، حجت اجماع و بیان ناسخ و منسوخ از قرآن و سنت تالیف نماید، و او رساله أی را برای او نوشت، در صورتی که هنوز جوان کم سن و سالی بود. عبدالرحمن بن مهدی می گوید: وقتی کتاب الرساله امام شافعی را دیدم، از خود بیخود شدم، چرا که در حقیقت من کلام مردی دانا، فصیح و خیرخواه را دیده بودم، بدین خاطر در حق إمام شافعی زیاد دعا می کنم.
   (أبو العباس محمد بن یزید أزدِي بصرِي معروف به) مُبَرَّد می گوید: إمام شافعی واردترین و دانسته ترین مردم در علم قرائت بود.
   ابوبکر عبدالله بن زبیر أسدی مکِي حمیدِي گفته است: محمد بن إدریس شافعِي سردار فقهاء بوده است. 
   از محمد بن محمد شافعِي روایت است که در مکه حلقۀ درسی از برای جوانان در مسجدالحرام بود، که در رأس آن عبدالله بن عباس قرار داشت، و بعد از ابن عباس، عطاء بن أبِي رباح در رأس آن حلقه قرار گرفت، و بعد از او عبدالملک بن عبدالعزیز بن جریج و بعد از او مسلم بن خالد زنجِي و بعد از او أبوعثمان سعید بن سالم قداح (خراسانِي ساکن مکه) و بعد از او محمد بن إدریس شافعِي قرار گرفتند.
   أبوموسی یونس بن عبدالأعلی(صدقي مصرِي) می گوید: إمام شافعِي همیشه به اندازه فهم ما با ما صحبت می کرد، و اگر به اندازه فهم خود صحبت می کرد، عقل ما از درک آن عاجز بود.
   أبوعبید قاسم بن سلام هروِي می گوید: من فصیح تر، عاقل تر و پرهیزگار تر از امام شافعِي ندیدم.
   ابوزکریا یحیی بن أبِي طاهر أزدِي سُلماسِي درباره دانش امام شافعِي گفته است: امام شافعِي إمام الائمه، مفتی امت و چراغی درخشندۀ در میان تاریکی ها بود، او تفسیر ابن عباس، حدیث ابن عمر، فقه معاذ، قضاء علی، فرائض زید، قرائت ابی و شعر حسان را می دانست و کلامش تفریق کنندۀ بین حق و باطل بود.
   إبراهیم بن محمد بن عرفة أبِي عبدالله عتکِي واسطِي معروف به نقطویه نحوِي می گوید: مثال شافعِي در بین علماء مثل بدر در بین ستارگان است.
   داود بن علی ظاهرِي در کتابی که در مناقب امام شافعی جمع آوری نموده، آورده است: آنچه برای شافعی جمع گردیده، برای دیگران نیست، و آن شرف در نسب، درستی در دین و اعتقاد، سخاوت در نفس، شناخت درست حدیث از روی صحت و سقم، ناسخ و منسوخ و حفظ کتابت، سنت و سیرۀ خلفای راشدین و نیکوئی تصنیف آن و بودن دوستان و شاگردان برجسته می باشد.
   یحیی بن سعید قطان می گوید: فردی را داناتر و فقیه تر از شافعِي ندیدم، و من نیز در هر نماز وی را فراموش نمی کنم، و او را مشمول دعای خیر خویش قرار می دهم.
   أبِي عبدالله محمد بن إبراهیم فوشنجِي شعری در توصیف امام شافعِي سروده، که ابیاتی از آن چنین است:
          وَ مِن شُعَبِ الإِیمانِ حُبُّ ابنِ شافع     وَ فرضٌ أکیدٌ حُبُّهُ لَا تَطَوُّعُ   وَ إِنِّي حیاتِي شافعِيُّ فإن أَمُت    فَتَوصِيَتِي بعدِي بِأَن یتشَفَّعُوا
   ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار مرادِي می گوید: از إمام شافعِي شنیدم، که می گفت: بهترین مردم بعد از رسول الله(ص) ابوبکر و بعد عمر و بعد عثمان و بعد علی بوده اند. ربیع بن سلیمان می گوید: به همراه إمام شافعِي از مکه به قصد رفتن به منی برآمدیم، او در هر منزلی که می رسید، و هر جماعتی را که ملاقات می کرد، این شعر را زمزمه می نمود:
               یَا راکباً قِف بالمحصَّب من مِنَی       وأهتِف بقاعِدِ خَیفِهَا وَالناهِض       سَحراً إذا سار الحجِيجُ إلی منی
               فیضاً  کمُلتطم  الفرات   الفائضِ       إن کانَ رَفضاً حُبُّ  أل محمدٍ       فلیشهدِ الثَقَّلا ن     أنِّي رافضِي
   ترجمه: ای سواره در ریگزار منی ایساده شو، و همه أی حجاج را به شمول آنانی که در خیف نشسته و یا در حال نماز گزاردن هستند را صدا بزن، وبه هنگام سحر که حجاج سیل آسا به سوی منی می آیند و مثل رود فرات مواج و پر تلاطم می باشند، به آنها بگو: اگر دوست داشتن خاندان پیامبر اسلام(ص) رافضی گری است، همگی انسان ها و جنیات شهادت دهند که من رافضی می باشم.
   إمام أبوعبدالله محمد بن محمد بن غانم در کتاب مناقب شافعِي می نویسد: إمام شافعِي إمام در علم لغت بوده است.
   مصعب بن عبدالله زبیري می گوید: من کسی را دانسته تر از إمام شافعِي در دانستن ایام الناس ندیدم.
   إمام  أبوالعباس أحمد بن عمر بن سُرَیج بغدادِي می گوید: إمام شافعی از دانسته ترین مردم در علم أنساب بود، و او در دانستن انساب زنان و مردان آگاهی کامل داشت.
   محمد زهري النجار از علمای ازهر مصر در مقدمه کتاب الام می نویسد: امام شافعی در علوم فلک، نجوم و طب نیز آگاهی داشته است.(1، 2، 6، 13، 14 و 20)
توصیف إمام شافعِي در کتب بزرگان
   إمام محمد بن حبان بستی در کتاب تقریب الثقات إمام شافعِي را در شمار ثقات آورده، و می نگارد: إمام أبوعبدالله محمد بن إدریس شافعِي رحمة الله علیه و رضوانه از جمله تبع الاتباع بوده و تولد او در مکه در سال 150 هجری قمری همان سالی که إمام أبوحنیفه در آن وفات یافت می باشد، نامبرده در سال 204 هجری قمری در فسطاط(موضعی در مصر) وفات یافت.(9)
   إمام أبومحمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي در کتاب الجرح والتعدیل آورده است: إمام شافعی مکِي الاصل و مصرِي الدار بوده، و در سرزمین مصر وفات یافته است. ابن ابی حاتم به نقل از ؤبوزرعه رازِي گفته است: إمام احمد بن حنبل کتاب های إمام شافعِي را مطالعه نمود، و کتابی را در مناقب وی نگاشته است.(4)
   إمام شهاب الدین أبِي الفلاح عبدالحي بن أحمد بن محمد بن عماد حنبلِي در کتاب شذرات الذهب می نویسد: شافعِي در سال 150 هجری قمری در غزه یا عسقلان یا یمن یا منی متولد گردید، و در مکه نشوء و نما کرد، و در هفت سالگی قرآن را حفظ نمود، و در ده سالگی مؤطاء را به خاطر سپرد، وفقه را در نزد مسلم بن خالد زنجِي فراگرفت، و در پانزده سالگی اجازۀ فتوی یافت، و بعد به نزد إمام مالک به مدینه رفت، و باز در سال 195 هجری قمری به بغداد رفت، و علماء به گرد او جمع شدند، و از او علم فراگرفتند، و دو سال در بغداد باقی ماند، و در آن جا کتاب قدیمش را تصنیف نمود، و باز به مکه مراجعت کرد، و باز در سال 198 هجری به بغداد رفت، و یک ماه در آن شهر بود، و باز دوباره رهسپار مصر شد، و در آن جا کتاب جدیدش موسوم به ام و امالی الکبری و املاءالصغیر و مختصرالبیوطِي ومختصرالمزنِي ومختصرالربیع والرساله وسنن را تصنیف نمود. إمام شافعِي شاعری برجسته بود، و او را اشعار زیادی است، اشعار إمام شافعِي در جهت توصیف و تقرب به صاحبان مال، جاه و سلاطین نبوده، بلکه اغلب در باب علم، حکمت، مناجات، دعاء، استغفار و ندامت بر ارتکاب معاصی بوده است. اشعاری چند از او را ابن عماد حنبلِي در کتاب شذرت الذهب آورده، که یکی از آن ها شعری خطاب به ابن أرزق می باشد، و چنین است.
       إِنَّ الَّذِي رُزِقَ الیَسار وَ لَم یُصب      حَمداً وَ لَا أجراً لَغَیرُ موَفَّقِ      الجد    یُدنِي   کل  أمر  شاسع    والجد یفتح کل باب مغلق
       وَ إذا سمعت بأن مجدوداً   حوی       عوداً فأثمر فِي یدیه فَصَدق     وَ إذا سمعت بأن محروماً  أتی     ماء لیشربه فغاض فحقِّق
       لَو کانَ  بِالحیل الغنی   لوجدتنِي         بنجومِ أقطارِ السماءِ  تَعَلُّقِي     لکن من رِزق الحجا حُرمَ الغنی    ضِدّانِ مفترقانِ أیُّ تفرُّق
       وَ أحق    خلق الله   بالهم   امرؤ         ذو همة یبلی برزق ضیق    وَمِنَ الدلیلِ علی القضاءِ وَکونِهِ       بؤسُ اللبیبِ وطیبُ عیشِ الأحمق (5)
   حافظ ابن کثیر دمشقِي راجع به مشکلات و محنت های که إمام شافعِي کشیده است در کتاب البدایة والنهایة می نویسد: ابن أبِي حاتم از أبِي بشر دولابِي و او از محمد بن إدریس وراق حمیدِي و او از حمیدِي و او از شافعِي روایت نموده، که وی متولی قضای نجران قسمتی از اراضی یمن گردید، عده أی بر وی تعصب ورزیده و از او در نزد خلیفه هارون الرشید سخن چینی کردند، و خلیفه را واداشتند تا در سال 184 هجری قمری که إمام شافعِي 48 ساله بود، او را سوار بر قاطری در غل و زنجیر به بغداد بخواهد. امام شافعی را در نزد هارون الرشید بردند، در حالی که امام محمد بن حسن (شیبانی شاگرد امام ابوحنیفه) نیز در مجلس حضور داشت، هارون الرشید با إمام شافعِي به مناظره پرداخت، اما امام محمد به علم و تقوی او اقرار کرده، از او تعریف و تمجید نمود، و برائتش را تصدیق کرد، و گفت که اتهامات وارده بر وی بی اساس است، و او را در نزد خود نشاند، احترام کرد، و در منزلش جای داد. و این در حالی بود  که امام ابویوسف یک سال یا دو سال قبل از آن وفات یافته بود. هارون الرشید نیز مبلغ یک هزار و به روایتی پنج هزار دینار برای امام شافعی بطور تحفه اعطا نمود. در کتاب البدایه والنهایه آمده است:  بُوَیطِي می گوید: از إمام شافعی شنیدم، که می گفت: شما را به اصحاب حدیث سفارش می کنم، چون آن ها درست کار ترین مردم هستند. امام شافعِي می گفت: من وقتی شخصی از اصحاب حدیث را می بینم، مثلی اینکه شخصی از اصحاب رسول الله(ص) را دیده باشم، خداوند به آنها جزای خیر دهد که بر ما اصل را محفوظ نگهداشتند، بدین جهت آن ها را بر ما برتری است، و از اشعار إمام شافعِي در این باره می باشد:
       کُلُّ العُلُومِ سِوَی القُرآنِ مَشغَلَةً    إلاَّ الحَدِيثٌ وَ إِلاَّ الفِقهُ فِي الدِّینِ    العِلمُ مَا کَانَ فِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا    وَ مَا سِوَی ذَاکَ وَسوَاسُ الشِّیَاطِينِ
ترجمه: هر علمی به غیر از قرآن مشغله است، مگر حدیث و فقه در دین، وعلم آن است که در آن از حدیث گفته شود، و غیر از این وسواس شیاطین است.(3)
   إمام حافظ  ابوعبدالله محمد بن عثمان ذهبِي در کتب الکاشف و سیر اعلام النبلاء آورده است: امام، عالم عصر، ناصر الحدیث، فقیه الملة ابوعبدالله محمد بن إدریس شافعِي مطلبِي از خویشاوندان و عموزادگان رسول الله(ص) بوده، زیرا مطلب برادر هاشم پدر عبدالمطلب پدر بزرگ پیامبر اسلام(ص) می باشد. اکثریب مؤرخین ولادت او را در غزه گفته اند، و می گویند: پدرش ادریس در جوانی وفات یافت، و او یتیم در نزد مادرش باقی ماند، و مادرش در دو سالگی او را به مکه منتقل نمود، او در ابتداء تیراندازی آموخت، و چنان از هم ردیفانش پیشی گرفت، که از هر ده تیر او نه تیرش به هدف می خورد، و باز به آموزش زبان و شعر عربی روی آورد، و در آن نیز سرآمد روزگارش گردید، و بعد به فراگیری فقه پرداخت. امام شافعی در شهرش از مسلم بن خالد زنجی مفتی مکه، داود بن عبدالرحمن عطار، عمویش محمد بن علی بن شافع(او پسر عموی عباس جد شافعی بود)، سفیان بن عیینه، عبدالرحمن بن أبِي بکر مُلَیکِي، سعید بن سالم، فُضَیل بن عیاض و عده أی دیگر علم آموخت، و در بیست و چند سالگی به مدینه رفت، در نزد امام مالک الموطا را فراگرفت، از دیگر اساتیذ امام شافعی در مدینه ابراهیم بن أبِي یحیی، عبدالعزیز دَراوردِي، عَطَّاف بن خالد، إسماعیل بن جعفر، ابراهیم بن سعد و دیگر همردیفان شان بودند. او در یمن از مطرف بن مازن و هشام بن یوسف قاضی و تعدادی دیگر علم آموخت. و در بغداد در نزد محمد بن حسن شیبانِي فقیه عراق، إسماعیل بن علیه، عبدالوهاب ثقفِي و گروهی دیگر شاگردی کرد. احمد بن إبراهیم طائِي اقطع از قول مزنِي می گوید: از امام شافعی شنیدم، که می گفت: من هفت ساله بودم که قرآن را حفظ نمودم، و ده ساله بودم که موطا را حفظ کردم. در مناقب امام شافعی آبرِي آورده است: از زبیر بن عبدالواحد همدانی شنیدم، که می گفت: علی بن محمد بن عیسی به نقل از ربیع بن سلیمان می گوید: امام شافعی در همان روزی متولد گردید، که امام ابوحنیفه در آن روز وفات یافت. امام شافعی ملقب به ناصرالحدیث بوده، و به حدی در نوجوانی به علم فقه مهارت یافت که مسلم بن خالد زنجِي برایش اجازۀ فتوا داد. ذهبِي می نویسد: ربیع به نقل از حمیدِي می گوید: مسلم بن خالد زنجِي برای امام شافعِي می گفت: ای اباعبدالله فتوا دادن را شروع کن، به خداوند سوگند! وقت آن رسیده است، که تو فتوا دهی، و این در حالی بود، که امام شافعی پانزده ساله بود. معمر بن شبیب می گوید: از مامون شنیدم، که می گفت: شافعی را در همه چیز امتحان کردم، و او را کامل یافتم. احمد بن محمد نواسه دختری امام شافعی می گوید: از پدر و عمویم شنیدم، که می گفتند: هرگاه سفیان ابن عیینه در تفسیر آیه أی پرسشی می داشت به نزد امام شافعی می آمد، و از او سوال می کرد. تمیم بن عبدالله می گوید: از سُوَید بن سعید شنیدم، که می گفت: در نزد سفیان بودم، شافعی آمد، سلام کرد و نشست. ابن عیینه حدیثی سوزناک و رقت آوری را روایت نمود، که بر اثر آن شافعِي غش کرد، کسی گفت: یا ابامحمد! محمد بن ادریس مرده است. ابن عیینه گفت: اگر او بمیرد، اهل زمانه اش همگی مرده اند. حاکم به نقل از أباسعید بن أبِي عثمان و او از حسن ابن صاحب الشاشِي و او از ربیع روایت نموده، که گفت: از شافعی شنیدم، که از وی دربارۀ قرآن سوال گردید؟ گفت: اف، اف، قرآن کلام خداوند است، و هر کسی بگوید: قرآن مخلوق است، به تحقیقی که کافر می شود. ربیع بن سلیمان می گوید: از شافعی شنیدم، که می گفت: اگر کسی به اسمی از اسماء خداوند(ج) سوگند یاد کند حانث می شود، و بر او کفاره است، زیرا اسم الله تعالی غیر مخلوق است، و اگر کسی به کعبه و به صفا و مروه سوگند یاد کند بر او کفاره نیست، زیرا آن ها مخلوق اند. ابوحاتم می گوید: حرمله گفت: از شافعی شنیدم، که می گفت: خلفاء پنج کس بوده اند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی و عمر بن عبدالعزیز. حارث بن سریج می گوید: از یحیی قطان شنیدم، که گفت: من  به حضور خداوند شافعی را دعا می کنم، خاصتا او را. ابوبکر بن خلاد می گوید: من در عقب هر نماز خود شافعی را دعا می کنم. حسین بن علی کرابیسِي می گوید: شافعی می گفت: هر متکلمی که از کتاب و سنت صحبت کند، صحبتش جدی است، و غیر از آن هذیان است. زکریا ساجِي از احمد بن مَردَک رازِي روایت نموده، که می گوید: از عبدالله بن صالح دوست لیث شنیدم، که می گفت: ما در مجلس امام شافعی بودیم، او درباره تثبیت حدیث خبر واحد از رسول الله(ص) صحبت نمود، آن را یادداشت کردیم، و به نزد ابراهیم بن علیه رفتیم، و او از شاگردان ابوبکر اصم بود، که در نزدیک باب الصوفی حلقه أی درسی داشت، وقت مطالب امام شافعی را بر وی خواندیم، بر بطلان آن دلیل آورد، و آنچه را او گفت نوشتیم، و باز به نزد امام شافعی برگشتیم، وقتی مطالب ابراهیم بن علیه را بر امام شافعی خواندیم او نظرات وی را نقض و باطل اعلام نمود، و گفت: ابن علیه گمراه است، و در باب الضوال نشسته است، مردم را گمراه می سازد، امام ذهبِي می گوید: ابراهیم موصوف از بزرگان جهمیه بود، برخلاف پدرش اسماعیل که شیخ المحدثین و امام بود. محمد بن إسحاق بن خزیمه می گوید: از ربیع شنیدم، که می گفت: و قتی امام شافعی با حَفص الفَرد(متکلم مشهور معتزلی ساکن مصر) مناظره کرد، حفص گفت: قرآن مخلوق است، شافعی برایش گفت: تو به پروردگار بزرگ کافر شدی. ساجِي به نقل از ابراهیم بن زیاد أبلِي می گوید: از بُوَیطِي شنیدم، که می گفت: از امام شافعی سوال نمودم: آیا می توانم پشت سر رافضِي نماز بخوانم؟ گفت: پشت سر رافضی، قدرِي و مُرجِي نماز نخوان. گفتم: صفت آن ها را برایم بگو. گفت: او کسی که می گوید: ایمان تنها قول است، او مرجی است. و او کسی که می گوید: آن دو حضرت ابوبکر و حضرت عمر امام نیستند(مستحق خلافت نمی باشند)، او رافضی است. و او کسی که می گوید: اختیار در دست خود ماست، او قدری است. أبوعبدالله بن مَندَه می گوید: ربیع گفته است: أشهب بن عبدالعزیز را در حالی دیدم که سجده می کرد و در سجده اش می گفت: بار الها! تو شافعی را بمیران، تا علم مالک از بین نرود. این مطلب برای شافعی رسید، و او این شعر را انشاء نمود:
               تَمَنَّی رجالٌ أن أَمُوتَ وَ إن أَمُت       فَتَلکَ سَبِيلٌ لَستُ فِيهَا بِأوحَدِ       فَقُل للذِي یَبغِي خَلافَ الذِي مَضَی
               تَهَیَّأ   لأخری  مثلِها  فَکَان   قَد       وَ قَد عَلِمُوا لَو یَنفَعُ الِلمُ عندَهُم      لَئِن مِتُّ ما الدَّاعي   عَليَّ   بِمُخَلدِ
   ترجمه: مردانی آرزو می کنند که من بمیرم، و اگر من بمیرم مهم نیست زیرا این راهی است که همگی در این راه خواهند رفت، و من تنها نیستم. برای آن کس که خلاف آنچه را گذشته است آرزو می کند بگوئید: برای خودهم مثل آنچه را رخ داده انتظارش را بکشد. و این را بدانند اگر علم در نزد ایشان ارزشمند است، من هم بیمرم نیست که برای همیشه داعی پیدا نشود. ابن خزیمه و دیگران می گویند: مزنِي گفت: در مریضی که امام شافعی از آن وفات یافت به عیادت او رفتم، برایش گفتم: یا ابا عبدالله! در چه حال هستید؟ سرش را بلند کرد، و گفت: در حالی هستم، که دنیا را ترک می کنم و از برادرانم جدا می گردم، از لغزش هایم پشیمانم، به سوی پروردگارم می روم، نمی دانم آیا به سوی جنت رهسپارم، که خوشحال باشم، یا به طرف دوزخ روانم و عذاب می کشم، و بعد گریه کرد، و این شعر را سرود:
   وَ لما قَسَا  قَلبِي وَ ضَاقَت  مَذاهبِي   جَعَلتُ رَجائِي دُونَ عَفوِکَ سُلَّما   تَعاظَمَنِي ذَنبِي فَلَمَّا    قَرَنتُهُ     بِعَفوِکَ رَبِي کان عَفوُکَ أَعظَما
   فَما زِلتَ ذا عَفوٍ عن الذَّنب لم تَزَل   تَجودُ  وَ تَعفُو  مِنَّةً  وَ    تَکَرُّما    فإن تنتقم منِي فلستُ   بآیسٍ      و لو دخلت نفسِي بجرمِي جهنما
   وَ   لَولاکَ  لم یُغوَ   بإبلیس  عابد    فکیف و قَد أغوی صَفِيَّکَ آدَما    و إنِي لاتي الذنب أعرفُ قَدرَهُ    وَ أَعلَمُ    أنَّ اللهَ   یَعفُو   تَرَحُّما
ترجمه: وقتی که قلبم سیاه شود، و دریچه ها برایم تنگ گشتند، امید را برای عفوت نردبانی قرار دادم. وقتی که گناهانم را بزرگ شمردم و آن ها را با عفو و بخشش تو مقایسه کردم، متوجه شدم، که عفو تو بزرگ تر است. تو مدام گناهان را می بخشائی و همیشه از روی منت و تکریم بخشش و عفو داری. اگر از من انتقام بگیری هرگز مایوس نمی شوم هرچند مرا به خاطر گناهانم به جهنم اندازی. اگر هیچ عابدی به شیطان سرگرم نمی شود، پس چرا منتخب تو یعنی آدم را گمراه کرد. و اگر گناهانم بخشیده شود، من قدر آن را می شناسم و می دانم که خداوند بخشنده و با رحم است.(6 و 7)
   أبِي العباس احمد بن محمد بن ابراهیم بن أبِي بکر بن خلکان در کتاب وفیات الأعیان أورده است: نسب إمام شافعِي در عبدمناف با نسب رسول الله(ص) یکجا می شود. شافع از اجداد وی در آخر حیات پیامبر اسلام(ص) ایشان را دیده است و سائب پدر شافع صاحب پرچم قریش در غزوه بدر بود، به اسارت مسلمانان درآمد، و با دادن فدیه خویشتن را آزاد کرد، و بعد مسلمان شد. ابن خلکان می نویسد: إمام شافعی شخصیتی کثیر المناقب، جامع المفاخر و بی بدیل بود، او به کتاب خدا، سنت رسول الله، کلام و آثار صحابه، اقاویل علماء، و غیر از جمله کلام، لغت و شعر عرب آگاهی کامل داشت، تا جائی که (دانشمند بزرگ أبوسعید عبدالملک بن قریب) اصمعِي با همه عظمتش در دانستن شعر، ادبیات و فرهنگ عرب اشعار خود را در نزد امام شافعی می خواند، و امام احمد بن حنبل می گفت: من ناسخ و منسوخ حدیث را نمی دانستم تا وقتی که با شافعی ننشستم، و ابوعبید قاسم بن سلام هروی می گفت: من مردی کامل تر از امام شافعی سراغ ندارم.(15)
   عارف بزرگ شیخ ابِي حامد محمد بن أبِي بکر إبراهیم فریدالدین عطار نیشابورِي در کتاب تذکرةالاولیاء می نویسد: آن سلطان شریعت و طریقت، آن بُرهان محبت، آن مفتی اسرار الهی، آن مهدی اطوار نامتناهی، آن وارث و ابن عم نبی، وتد عالم شافعی مطلبی رضی الله عنه، شرح او دادن حاجت نیست که همه عالم پرنور از شرح صدر اوست. فضایل و مناقب او وشمایل او بسیار است. وصف او این تمام است که شُعبۀ دوحۀ –درخت تناور پرشاخ و برگ و پرسایه- نبوی است، و میوۀ شجرۀ مصطفوی است، و در فراست و سیاست و کیاست یگانه بود، و در مروت و فتوّت اعجوبه بود. هم کریم جهان بود و هم جواد زمان، و هم افضل عهد و هم اعلم وقت، و هم حجة الائمة من قریش، هم مقدّم قَدِمُوا آلَ قُرَیشٍ. ریاضت و کرامت او نه چندان است که این کتاب حمل آن تواند کرد، در سیزده سالگی در حرم گفت: سَلُونِي مَا شِئتُم، و در پانزده سالگی فتوی می داد. احمد بن حنبل که امام جهان بود و سیصدهزار حدیث حفظ داشت، به شاگردیِ او آمد، و در غاشیه داری سر برهنه کرد. قومی بر وی اعتراض کردند که: مردی بدین درجه در پیش بیست و پنج ساله أی می نشیند، و صحبت مشایخ و استادان عالی ترک می کند. احمد گفت: هرچه ما یاد داریم معانی آن می داند، که اگر او به ما نیفتادی، ما بر درخواستیم ماند – که از حقایق و اخبار و آیات آنچه فهم کرده است- ما حدیث بیش ندانستیم، اما او چون آفتابی است جهان را، و چون عافیتی است خلق را. و هم احمد گفت: درِ فقه بر خلق بسته بود، حق تعالی آن درببست او گشاده کرد. و هم احمد گفت: نمی دانم کسی را که منت او بزرگتر است بر اسلام در عهد شافعی إلا شافعی را. و هم احمد گفت که: شافعی فیلسوف است در چهار علم: در لغت و اختلاف الناس و علم فقه و علم معانی. و هم احمد گفت: در معنی این حدیث که مصطفی علیه السلام فرمود که: بر سر هر صد سال مردی را برانگیزانند تا دین من در خلق آموزاند، و آن شافعی است. و ثوری گفت: اگر عقل شافعی را وزن کردندی با عقل یک نیمۀ خلق، عقل او را جمع آمدی. و بلال خواص گوید که از خضر پرسیدم که در حق شافعی چه گوئی؟ گفت: از اوتاد است. و در ابتدا در هیچ عروسی نرفتی و پیوسته گریان و سوزان بودی، هنوز طفل بود که خلعت هزار ساله در سر او افگندند، پس به سلیم راعی افتاد، و در صحبت او بسی بود، تا در تصرف بر همه سابق شد، چنانکه عبدالله انصاری گوید: من مذهب او ندارم، اما شافعی را دوست می دارم، از آن که در هر مقامی که می نگرم او را در پیش می بینم.(12)
   شافعی گوید که رسول را علیه السلام به خواب دیدم. مرا گفت: ای پسر تو کیستی؟ گفتم: یا رسول الله یکی از گروه تو. گفت: نزدیک آی! نزدیک شدم. آب دهن خود بگرفت تا به دهن من کند. من دهن باز کردم – چنانکه به لب و دهان و زبان من رسید – پس گفت: اکنون برو که خدای یار تو باد. و هم در آن ساعت علی مرتضی را به خواب دیدم که انگشتری خود بیرون کرد و در انگشت من کرد، تا علم علی و نبی بر من سرایت کند. چنانکه شافعی شش ساله بود که به دبیرستان می رفت و مادرش زاهده أی بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو می سپردندی. روزی دو کس بیامدند و جامه دانی بدو سپردند. بعد از آن یکی از آن دو بیامد و جامه دان خواست. به خوی خوش بدو داد. پس از چندی آن دیگری بیامد و جامه دان طلبید. گفت: به یار تو دادم. گفت:(مگر) نه قرار کردیم که تا هر دو حاضر نباشیم باز ندهی؟ گفت: بلی! گفت: اکنون چرا دادی؟ مادر شافعی ملول شد. شافعی درآمد، و گفت: ای مادر! چرا ملول شده أی؟ حال باز گفت. شافعی گفت: هیچ باک نیست. مدعی کجاست تا جواب بگویم! مدعی گفت: منم! شافعی گفت: جامه دان تو برجاست، برو یار خود بیاور و بستان. آن مرد را تعجب آمد و موکل قاضی، که آورده بود، متحیر شد، از سخن او و برفتند. بعد از آن به شاگردی مالک افتاد، و مالک هفتاد و اند ساله بود. بر درِ سرای مالک بنشست و هر فتوی که بیرون آمدی بدیدی و مستفتی را گفتی: باز گرد و بگوی که بهتر از این احتیاط کن. چون بدیدی حق بدست شافعی بود، و مالک بدو می نازیدی و در آن وقت خلیفه هارون الرشید بود.(12)
   نقل است که هارون شبی با زُبَیده مناظره کرد. زبیده هارون را گفت: ای دوزخی! هارون گفت: اگر من دوزخی ام فَأَنت طالِقٌ.  از یکدیگر جدا شدند. و هارون زبیده را عظیم دوست می داشت. نفیر از جان او برآمد. منادی فرمود و علمای بغداد را حاضر کرد، و این مسئله را فتوی کردند. هیچ کس جواب ننوشت. گفتند: خدای داند که هارون دوزخی است یا بهشتی است. کودکی از میان برخاست، و گفت: من جواب دهم! خلق تعجب کردند، و گفتند: مگر دیوانه است؟ جائی که چندین علمای فحول عاجزاند او را چه مجال سخن بُود؟ هارون او را بخواست، و گفت: جواب گوی! گفت: حاجت تو راست به من یا مرا به تو؟ گفت: به تو. شافعی گفت: پس از تخت فرود آی که جای علما بلند است. خلیفه او را بر تخت نشاند. پس شافعی گفت: اول تو مسألۀ مرا جواب ده، تا آنگاه من مسأله تو را پاسخ دهم. هارون گفت: سوال چیست؟ گفت: هرگز بر هیچ معصیتی قادر شده أی و از بیم خدای باز ایستادای؟ گفت: بلی! به خدای که چنین است. گفت: من حکم کردم که تو از اهل بهشتی. علما آواز برآوردند: به چه دلیل و حجت. گفت: به قرآن که حق تعالی می فرماید: (وَ أَمَّا مَن خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفسَ عَنِ الهَوَی، فَإِنَّ الجَنَّة هِیَ المَأوَی.) ترجمه: هر که او قصد معصیت کند و بیم خدای او را از  آن باز داشت، بهشت جای اوست. سوره النازعات آیات چهلم و چهل و یکم. همه فریاد برآوردند، و گفتند: در حال طفولیت چنین بود، در شباب چون بود؟(12)
   نقل است که یک بار در میان درس ده بار برخاست و بنشست. گفتند: چه حال است؟ گفت: علوی زاده أی بر در بازی می کند. هر بار که در برابر من می آید(به) حرمت او را بر می خیزم، که روا نبود فرزند رسول باز آید و بر نخیزی.(12)
   نقل است که وقتی کسی مالی فرستاد، تا بر مجاوران مکه صرف کنند و شافعی آنجا بود، بعضی از آن مال نزدیک او بردند، گفت: خداوند مال چه گفته است: گفت: او وصیت کرده است که این مال به درویشان متقی دهید. شافعی گفت: مرا از این مال نشاید گرفت. من نه متقی ام. و نگرفت.(12)
   نقل است که وقتی از صنعا به مکه آمد و ده هزار دینار با وی، گفتند: ضیاعی باید خرید یا گوسفند. از بیرون مکه خیمه أی بزد، و آن زر فرو ریخت، هرکه می آمد، مشتی به وی می داد،( هنگام) نماز پیشین هیچ نماند.(12)
   نقل است، که از بلاد روم هر سال مال بسیار می فرستادند - به هارون الرشید - یک سال رهبانی چند بفرستادند، تا با دانشمندان بحث کنند، اگر ایشان بدانند مال بدهیم، و الا از ما دیگر مال مطلبید، چهارصد مرد ترسا بیامدند، خلیفه فرمود، تا منادی کردند، و جمله علمای بغداد بر لب دجله حاضر شدند، پس هارون شافعی را طلبید، و گفت: جواب ایشان ترا می باید کرد. چون همه لب دجله حاضر شدند، شافعی سجاده بر دوش انداخت، و برفت، و بر سر آب انداخت، و گفت: هرکه باما بحث کند، این جا آید. ترسایان چون آن بدیدند، جمله مسلمان شدند، و خبر به قیصر روم رسید، که ایشان مسلمان شدند (بردست شافعی) قیصر گفت: الحمدلله که آن مرد این جا نیامد، که این جا آمدی زنارداری نماندی.(12)
    نقل است که جماعتی با هارون گفتند: شافعی قرآن حفظ ندارد – و چنان بود – لیکن قوه حافظۀ او چنان بود که هارون خواست امتحان کند، ماه رمضان امامیش فرمود. شافعی هر روز جزوی قرآن مطالعه می کرد و هر شب در تراویح بر می خواند تا در ماه رمضان همۀ قرآن حفظ شد. و در عهد او زنی بود که دو روی بود. شافعی خواست که او را بیند. به صد دینار او را عقد کرد، و بدید. و پس طلاق داد. و به مذهب احمد حنبل هر که یک نماز عمدا رها کند، کافر شود. و به مذهب شافعی نشود، او را عذابی کنند که کفار را نکنند. شافعی احمد را گفت: چون یکی ترک نماز کند، و کافر شود، چه کند، تا مسلمان شود؟ گفت: نماز کند. شافعی احمد را گفت: نماز چون درست بُود از کافر؟ احمد خاموش شد. از این سخن که اسرار فقه است و سؤال و جواب بسیار است. اما جای این سخن نیست. و گفت: اگر عالمی را بینی که به رُخَص و تأویلات مشغول گردد، بدانکه از او هیچ نیاید. و گفت: من بندۀ کسی ام که مرا یک حرف از آداب تعلیم کرده است. و گفت: هرکه علم در جُهال آموزد چون علم ضایع کرده باشد، و هرکه علم از کسی که شایسته باشد باز دارد ظلم کرده است. وگفت: اگر دنیا را به گردۀ نان به من فروشند نخرم. و گفت: هرکه را همت آن بود که چیزی در شکم او شود، قیمت او آن بود، که از شکم او بیرون آید. وقتی یکی او را گفت مرا پندی ده. گفت: چندان غبطت بر، بر زندگان که بر مردگان می بری. یعنی هرگز نگوئی دریغا که من نیز چندان سیم جمع نکردم که او کرد و بگذاشت به حسرت. بل که غبطت برآن بری که چندان طاعت که او کرد باری من کردمی. دیگر هیچ کس بر مرده حسد نبرد، بر زنده باید که نبرد – که این زنده نیز زود – خواهد مرد.(12)
   نقل است که شافعی روزی وقت خود گم کرد. به همۀ مقام ها بگردید و به خرابات برگذشت و به مسجد و مدرسه و بازار بگذشت، نیافت. و به خانقاهی برگذشت، جمعی صوفیان دید که نشسته بودند. یکی گفت: وقت را عزیز دارید که وقت بیاید. شافعی روی به خادم کرد، و گفت: اینک وقت بازیافتم. بشنو چه می گویند. ابوسعید رحمة الله علیه نقل می کند که شافعی گفت: علم همۀ عالم در علم من نرسید، علم من در علم صوفیان نرسید، و علم ایشان در علم یک سخن پیر ایشان نرسید، که گفت: (الوقتُ سَیفٌ قاطعٌ.) و ربیع گفت: در خواب دیدم پیش از مرگ شافعی که آدم علیه السلام وفات کرده بودی، و خلق می خواستند، که جنازه بیرون آرند، چون بیدار شدم، از معبری پرسیدم. گفت: کسی که عالم ترین زمانه بود، وفات کند، که علم خاصیت آدم است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسمَاءَ کُلَّهَا.) ترجمه: خداوند همۀ اسماء را به آدم یاد داد. سوره بقره آیه سی و یکم. پس در آن نزدیکی شافعی وفات کرد.(12)
   نقل است که وقت وفات وصیت کرد که فلان – شخص را – بگوئید تا مرا بشوید، و آن شخص به مصر بود، چون باز آمد، با وی گفتند: شافعی چنین وصیتی کرد، که فلان را بگوئید تا مرا بشوید. گفت: تذکره(وصیت نامه) او را بیارید. پس تذکره بیاوردند به پیش آن شخص که شافعی وصیت کرده بود. بعد از آن مرد در تذکره نگاه کرد، و در آنجا نوشته بود که هزار درم وام دارم. پس آن مرد وام او بگزارد، و گفت: شستن او را این بود. و ربیع بن سلیمان گفت: شافعی را به خواب دیدم، گفتم: خدای با تو چه کرد؟ گفت: مرا بر کرسی نشاند، زر و مروارید بر من نثار کرد و هفتصد بار چندِ دنیا به من داد، رحمة الله علیه.(12)
و باز ربیع می گوید: در حلقه درس شاگردان امام شافعی بعد از وفات او نشسته بودم، مردی بر ما گذشت، سلام کرد، و برای ما گفت: خورشید این جلسه کجاست؟ گفتم: وفات یافته است، و خداوند او را رحمت کند. مرد شدیداً گریست، و می گفت: خداوند او را رحمت کند، و بیامرزد، که او با سخنانش بسیاری از دروازه های بسته را بر ما می گشود.(10)
   در کتاب الفهرست تالیف أبوالفرج محمد بن اسحاق بن ندیم وراق بغدادِي آمده است: محمد بن اسحاق گوید: به خط ابوالقاسم حجازی در کتاب اخبار الداخلة فِي التاریخ خواندم که ابوعبدالله محمد بن ادریس از فرزندان شافع بن سائب بن عبید بن عبدزید بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف است. و باز به خط وی خواندم، که گوید: مردی از بنی لهب(احتمالا قاسم بن عباس بن معمر بن معتب بن ابی لهب بود که در دوره کوتاء حکومت نفس زکیه از طرف وی به عنوان والی یمن تعین شد، و بعد از سرکوب قیام نفس زکیه به مغرب فراری گردید. و) در ناحیه مغرب سر برداشت، او را دستگیر و به نزد هارون الرشید روانه کردند، و شافعی با او بود، رشید به آن لهبی گفت: هوای نفس تو را به این بلند پروازی ها درآورده، بگو ببینم، کدام یک بزرگوارتر و بالاتر بودند جد تو یا جد من، تو می دانی که جدت چه حکایت ها داشت، و سر انجام کارش چه بود، و سخنان زنندۀ بوی گفته، و چون درخواست عفو کرده بود، امر کرد، وی را به زندان اندازند، سپس به شافعی رو کرده و گفت: تو را چه واداشت که با او همراهی کنی؟ شافعی گفت: من در تنگنای فقر و درویشی بودم، و به شهر ها می رفتم، تا از احسان مردم بهره مند گردم، و از این جهت به مصاحبت با او درآمدم. فضل بن ربیع از هارون خواستار عفو وی گردیده، و او هم وی را به فضل بخشید. شافعی مدتی در مدینة السلام(بغداد) اقامت نمود. محمد بن شجاع گوید که: شافعی در لباس مفتیان از کنار ما می گذشت، در حالی که بر خری سوار بوده، و جامه حاشیه دار به تن می کرد، و موی مجعدی داشت. شافعی به ملازمت محمد بن حسن(شیبانی از شاگردان برجسته امام ابوحنیفه) درآمد، و تمام کتاب های او را به رشته تحریر درآورد. ربیع بن سلیمان از قول شافعی نقل کرده است که من به اندازۀ بار شتر از کتاب های محمد(بن حسن شیبانی) نوشته ام. شافعی در تشیع(منظور ابن ندیم محبت حضرت علی کرم الله وجهه است) شدتی نشان می داد، روزی شخصی از وی سؤالی کرده، و او هم جوابش را داد، آن شخص اظهار داشت، این جواب تو بر خلاف گفتۀ علی بن ابوطالب(رض) است. شافعی به وی گفت: اگر ثابت کنی که علی بن ابوطالب(رض) چنین گفته، من گونه خود را بر خاک می گذارم، و اعتراف به خطای خود نموده، و از گفتۀ خود به گفتۀ او برگردم. و نیز روزی به مجلسی درآمد، که برخی از طالبیان در آن مجلس بودند، و گفت: من در مجلسی که یک نفر از آنان حضور داشته باشد، سخن نگویم، چه سخنگوئی شایستۀ آنان بوده، و ریاست و فضل برای آن هاست. و(محمد بن شجاع) گوید: در سال دویست به مصر رفت، و مقیم آن جا گردید. و ربیع بن سلیمان از وی آموخت، شافعی طبع شعر داشت. ابوالفتح بن نحوی از قول ابوالحسن بن صابونی مصری نقل می کند، که می گفت: قبر ابوعبدالله شافعی را در مصر میان(محله) بِیطار بلال و برکتین دیدم، که لوحی از مس روی قبرش آویزان بوده، و این نوشته را داشت:
                  قَضَیتُ نَحبِي فَسَرَّ قَومٌ       حَمقَی بِهِم غَفلَةٌ وَ نَومٌ       کَأنَّ یَومِي عَلَيَّ حَتمٌ         وَ لَیسَ لِلشَامِتِينَ یَومٌ
ترجمه: مرگ من سررسید، و گروهی از ابلهان شاد شدند، که در غفلت و خواب فرو رفته اند. گویا چنین روزی برای من حتمی بوده، و بر آن خوشحال شوندگان از مرگم چنین روزی نیست.(16)
   دکتر محمد بن عبدالوهاب العقیل در کتاب روش امام شافعی در اثبات عقیده راجع به مهاجرت امام شافعی به مصر چنین آورده است: بعد از بازگشت دوباره امام به عراق حوادث ناگواری در پایتخت خلافت عباسی رخ داده بود، که امام را در نهایت به فکر  هجرت وادار کرد، شاید یکی از بزرگ ترین مصیبت های که دامن گیر خلافت در بغداد شده بود، تسلط اهل کلام(معتزلیان) بر خلیفه عباسی مامون بود، که موجب میراندن سنت و انتشار بدعت گشته و خلیفه را در بحث های کلامی مذموم غرق ساخته بود، امام شافعی در علم کلام اطلاعات عمیقی پیدا کرد و به اهل کلام دانا بود، و متوجه شده بود که کلام چه خطراتی مانند کینه به بزرگان حدیث و علم سنت را به بار می آورد، چنین خطری جامه عمل به تن پوشید، مامون علمای کلامیان را مقرب دربار خود ساخت و به کتب و جلسات آنان رو آورد، و بر اهل سنت خشم گرفت، و از اداره جامعه اسلامی غافل گشت، و خود را به چاله های گمراهی و سرگردانی انداخت، بعد از آن امت اسلامی دچار چنین مصیبت خطرناکی شد، که خون بزرگان را حلال کردند، و زندان ها را از آنان پر نمودند، یکی از بزرگترین مصیبت ها مصیبت خلق قرآن بود، که کیان امت اسلامی را به لرزه درآورد، چون گاهی حربه أی در دست اغواگران برای تخریب پایه های عقاید اسلامی از آن استفاده می شود، این مصیبت و مصیبت های بی شمار دیگر که مسلمین مدام از آن ها ضربه می خورند، و از کلام و اهلش دردهای کشیدند. این بزرگترین علتی بود که امام شافعی را وادار به کوچ دوباره کرد، او خواست از عراق بیرون رود، و به جائی عزیمت کند، که هنوز دست شوم فلسفه(گرایان) بدان نرسیده، برای این منظور مصر را انتخاب فرمود.، احتمال دارد، علت انتخاب مصر این باشد، چون در مصر مذهب امام مالک رایج بود، و امام مالک یکی از بزرگان حدیث است، و با کلام و بدعت های دیگر سرخوشی ندارد. امام شافعی مشتاق مصر بود هرچند حقیقت این اشتیاق را هم نمی دانست، اما در نهایت خودش را به قضا و قدر الهی تسلیم کرد، تا دین و عقیده اش از شهر شوم و بدعت یعنی بغداد فرار کند، و در حالی که این شعر را زمزمه می فرمود، به سوی مصر در حرکت بود:
      لَقَد أصبَحَت نَفسِي تَتوقُ إلی مِصرَ    وَ مِن دُونِهَا أرضُ المَهَامِةِ والفَقر    فَواللهِ لَا أدرِي الفَوز وَالغَنَی    أساقُ إلَیها أم أسَاقُ إلَی القَبر
ترجمه: نفسم آرزوی مصر می کند، چون غیر از او خرابه و بیابان است، به خدا سوگند! نمی دانم به پیروزی و بی نیازی دست می یابم، یا به سوی قبر رانده می شوم.(22)
   دکتر ذبیح الله صفا در تاریخ ادبیات ایران می نویسد: محمد بن ادریس شافعی مدتی در مکه نزد سفیان بن عیینه و مسلم بن خالدالزنجی فقه آموخت، و سپس به مدینه رفت و در خدمت مالک تلمذ کرد، و بعد از وفات مالک به یمن رفت رفت، و سپس در سال 195 هجری قمری به بغداد عزیمت کرد. شافعی در اثناء اقامت خود در عراق با محمد بن الحسن شاگرد ابوحنیفه آشنائی یافت، و از او فقه را به روش عراقیین آموخت، و بدین ترتیب علم اهل حدیث و اهل رأی هر دو در او جمع شد، آنگاه در این طریقه تصرفانی کرد، و قواعدی بوجود آورد، روش او در فقه چنین است که: اصل در فتوی کتاب و سنت و اجماع و آثار و قیاس بر آن هاست، و قیاس هم جز با علم به کتاب الله و اطلاع از اقاویل و سنن گذشتگان و اجماع ناس و اختلاف آنان میسر نیست. شافعی شاگردانی داشته است که طریقۀ او را در عراق و ایران و مصر پراگندند، و قبول مذهب او در ایران تا درجه أی بود، که در این کشور مدت ها هم شأن مذهب ابوحنیفه بوده است.(21)
   تالیفات  إمام شافعِي:
إمام شافعِي با حافظه نیرومند، وسعت نظر و معلومات وسیع در علوم اصول، تفسیر، حدیث، فقه، ادبیات، شعر و فنون مناظره تالیفات زیادی از خود بجا گذاشته است، که شهاب الدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموِي در حدود 140 کتاب را از وی نام برده، که مشهورترین آنها قرار ذیل اند: 1 – اثبات النبوة والرد علی البراهمه. 2 – کتاب احکام القرآن. 3 – کتاب اختلاف الحدیث. 4 – امالی الکبیر فِي الفقه، مشتمل بر سی جزء. 5 – امالی الصغیر، مشتمل بر دوازده جزء. 6 – کتاب تعظیم قدرالصلاة. 7 – کتاب التنقیح فِي علم القیافه. 8 – کتاب حجة العراقِي. 9 – رسالة فِي بیان الناسخ والمنسوخ من القرآن والسنة. 10 – کتاب السنن فِي الحدیث، مشتمل بر سی جزء. 11 – کتاب فقه الاکبر. 12 – کتاب اسماء القبائل. 13 – کتاب اختلاف العراقیین. 14 – کتاب الام در فقه در هفت مجلد. 15 – کتاب الرسالة الجدیدة، که در مصر نوشت. 16 – کتاب الرسالة القدیمة، که در بغداد نوشت. 17 – کتاب المبسوط فِي الفقه، این کتاب را ربیع بن سلیمان مرادی و ابوعبدالله حسن بن محمد بن صباح زعفرانی از وی روایت کرده اند، و نام دیگر آن کتاب الاصول می باشد، که مشتمل است بر کتاب الطهارة، کتاب الصلوة، کتاب الزکوة، کتاب الصیام، کتاب الحج، کتاب الاعتکاف، کتاب........ 18 – مختصر بیوطِي. 19 – مختصر الربیع. 20 – مختصر المزنِي. 21 – کتاب الحجة. 22 – کتاب اجماع العلم. 23 – کتاب ادب القاضِي. 24 – کتاب المسند فِي الحدیث. 25 – رسالة فِي اصول الفقه. 26 – کتاب السبق والرمی. 27 – کتاب فضائل قریش. 28 – کتاب المواریث. 29 – کتاب ابطال الاستحسان. 30 – کتاب بیاض الغرض. 31 – کتاب صفة الامر والنهی. 32 – کتاب الامامت. 33 – کتاب استقبال القبله. 34 – کتاب الجمعه. 35 - کتاب صلوة الخوف. 36 – کتاب صلوة العیدین. 37 – کتاب صلوة الخسوف. 38 – کتاب الاستسقاء. 39 – کتاب صلوة التطوع. 40 – کتاب صلوة المرتد الصغیر. 41 – کتاب صلوة المرتد الکبیر. 42 – کتاب فرض الزکاة. 43 – کتاب المناسک. 44 – کتاب البیوع. 45 – کتاب اختلاف مالک والشافعی. 46 – کتاب جراح العمد. 47 – کتاب الرهن الکبیر. – 48 – کتاب الرهن الصغیر. 49 – کتاب الیمین مع الشاهد. 50 – کتاب قتل المشرکین. 51 – کتاب قتال اهل البغی. 52 – کتاب الغضب. 53 – کتاب الاساری والمغلول. 54 – کتاب التعریس بالخطبة. 55 – کتاب الاستبراء والحیض. 56 – کتاب غسل المیت. 57 – کتاب الجنائز. 58 – کتاب الاحباس والبلوغ. 59 – کتاب الحدود و کری الدواب. 60 – کتاب الرضاع. 61 – کتاب الطعام والشراب. 62 – کتاب البحیرة والسائبة. 63 – کتاب المزارعة.  64 – کتاب العمری والرقبی. 65 – کتاب الاشربة. 66 – کتاب الشغار. 67 – کتاب النشوز والخلع. 68 – کتاب مسئلة الخنثی. 69 – کتاب المساقات. 70 – کتاب الصید. 71 –کتاب الولیمة. 72 – کتاب الشفعة. 73 – کتاب القراض. 74 – کتاب بیان فرض الله عزوجل. 75 – کتاب الاجارات والغارمین والرجل یکری الدابة. 76 – کتاب احیاء الموات. 77 – کتاب الشروط. 78 – کتاب الظهار. 79 – کتاب الایلاء. 80 – کتاب اختلاف الزوجین. 81 – کتاب الضحایا. 82 – کتاب المواریث. 83 – کتاب عتق امهات الاولاد. 84 – کتاب اللقطة. 85 – کتاب اللقیط. 86 – کتاب بلوغ الرشد. 87 -  کتاب مختصر حج الصغیر. 88 – کتاب مسئلة المنی. 89 – کتاب اباحة الطلاق. 90 – کتاب المدبر. 91 – کتاب المکاتب. 92 – کتاب الولاء والحلف. 93 – کتاب الاجارات الکبیر. 94 – کتاب الاجماع. 95 – کتاب الصداق. 96 – کتاب الشهادات. 97 – کتاب ما خالف العراقیین علیاً و عبدالله. 98 – کتاب اللعان. 99 – کتاب مختصر الحج الکبیر. 100 – کتاب قسم الفئی. 101 – کتاب القرعة. 102 – کتاب الجزیة. 103 – کتاب الوصایا. 104 – کتاب الدعوی والبینات. 105 – کتاب تحریم الخمر. 106 – کتاب الرجعت.  107 – کتاب عدد النساء. 108 – کتاب القطع والسرقة. 109 – کتاب الایمان والنذور. 110 – کتاب الصید والذبائح. 111 – کتاب الصرف. 112 – کتاب الرد علی محمد بن الحسن. 113 – کتاب عسرة النساء. 114 – کتاب سیرالواقدی. 115 – کتاب سیر الاوزاعی. 116 – کتاب الحکم فِي الساحر والساحرة. 117 – کتاب الودیعة والاقضیة. 118 – کتاب وصیة الحامل. 119 – کتاب الشهادة القاذف. 120 – کتاب صدقة الحی عن المیت. 121 – کتاب الرجل یضع مع الرجل بضاعة. 122 - کتاب العاریة. 123 – کتاب الحکم بالظاهر.(8، 16 و 23)
   در مناقب امام شافعی نیز کتب و آثار زیادی در ادوار مختلف توسط علماء و دانشمندان به رشتۀ تحریر درآمده است، که از جمله آنها کتب و رسائل ذیل می باشد:
1 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف أبِي سلیمان داود بن علی اصفهانِي متوفی سال 270 هجری قمری.(28)
2 – کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي عبدالله محمد بن إبراهیم فوشنجِي متوفی سال 290 هجری قمری.(28)
3 – کتابی در مناقب امام شافعی تالیف أبِي یحیی زکریا بن یحیی ساجِي متوفی سال 307 هجری قمری.(28)
 4 – آداب الشافعِي و مناقبه، تالیف إمام أبومحمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي متوفی سال 327 هجری قمری.(28)
5 – کتابی در مناقب أمام شافعِي تالیف أبِي الحسین محمد بن عبدالله رازِي متوفی سال 347 هجری قمری.(28)
6 – کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي الحسن علی بن عمر دارقطنِي متوفی سال 385 هجری قمری.(28)
 7 – مناقب الشافعی تالف امام  أبِي حاتم محمد بن حبان بستِي متوفی سال 354 هجری قمری.(28)
 8 - مناقب امام شافعی تالیف أبِي الحسن محمد بن حسین بن إبراهیم آبرِي عاصمِي سجستانِي متوفی سال 363 هجری قمری.(28)
9 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف صاحب بن عباد متوفی سال 380 هجری قمری.(28)
10 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف أبِي منصور محمد بن عبدالله بن حماد متوفی سال 388 هجری قمری.(28)
11 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف أبِي بکر محمد بن عبدالله بن محمد بن زکریا شیبانِي متوفی سال 388 هجری قمری.(28)
12 - کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف حاکم أبِي عبدالله محمد بن عبدالله معروف به ابن البیع نیشابورِي متوفی سال 405 هجرِي قمری.(28)
13 – کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي القاسم حمزه بن یوسف سهمِي متوفی سال 427 هجری قمری.(28)
 14 - کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي نعیم أحمد بن عبدالله بن أحمد أصفهانِي متوفی سال 430 هجری قمری.(28)
15– کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي علی حسن بن حسین بن حمکان أصفهانِي متوفی سال 450 هجری قمری.(28)
16 - کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف أبِي عبدالله محمد بن أحمد بن شاکر قطان مصرِي متوفی سال 407 هجری قمری.(28) 
17 - کتابی در مناقب امام شافعِي تالیف إسماعیل بن محمد سرخسِي معروف به قراب متوفی سال 414 هجری قمری.(28)
18- کتابی در مناقب إمام شافعی تالیف أبِي منصور عبدالقاهر بن طاهر بغدادِي متوفی سال 428 هجری قمری.(28)
 19- کتابی در مناقب امام شافعی تالیف أبِي عبدالله محمد بن سلامه مصرِي متوفی سال 454 هجری قمری.(28)
20 - مناقب امام شافعی در دو مجلد تالیف أبوبکر أحمد بن حسین بیهقی متوفی سال 458 هجری قمری.(28)
 21 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف أبِي الفتح نصر مقدسِي متوفی سال 490 هجری قمری.(28)
 22 – مناقب امام شافعی تالیف امام فخرالدین محمد بن عمر بن حسین رازِي متوفی سال 606 هجری قمری.(28)
 23 – حلیة الشافعی، تالیف ابن صلاح شهرزورِي متوفی سال 643 هجری قمری.(20)
24 – مناقب الإمام الشافعِي و طبقات أصحابه تالیف أبِي بکر أحمد بن محمد بن عمر معروف به ابن قاضِي شهبه متوفی سال 851 هجری قمری.(28)
25 – کتابی در مناقب إمام شافعِي تالیف أثیرالدین أبِي عبدالله محمد بن محمد بن محمد بن غانم معروف به ابن مقرئ.(28)
 26 – توالِي التأسس بمعانِي ابن إدریس، درباره سیرت امام شافعی تالیف حافظ ابن حجر عسقلانِي متوفی سال 852 هجری قمری.(23)
 27 – کتاب الدرر النفیس، دربارۀ نسب امام شافعی تالیف احمد بن محمد حسنِي حموِي متوفی سال 1098 هجری قمری.(20)
 28 – مناقب امام شافعِي تالیف حافظ عبدالرؤف المناوِي.(20)
 29  -  رسالۀ در سیرت امام شافعی تالیف شیخ مصطفی عبدالرزاق.(20)
30  -   تاریخ امام شافعی تالیف حسین الرفاعِي.(20)
   31 – الشافعِي حیاته و عصره، تالیف شیخ محمد أبِي زهره.(23)
  32  -  رساله أی درباره کتاب الام تالیف محمد زکِي مبارک.(20)
منابع و ماخذ:
1 – تهذیب الکمال – جلد بیست و چهارم – از صفحه 355 الی صفحه 381 – به شماره 5049 – تالیف حافظ جمال الدین مزی – عربی.
2 - تهذیب التهذیب - جلد پنجم - صفحه 18، 19، 20 و 21 – به شماره 6731 – تالیف حافظ ابن حجر عسقلانی – عربی.
3 - البدایه والنهایه - جلد دهم - صفحه 266، 267، 268 و 269 – حوادث سال 204 هجری – تالیف حافظ ابن کثیر دمشقِي – عربی.   
4  - الجرح والتعدیل – جلد هفتم – صفحه 270، 271، 272 و 273 – به شماره 12674/ 1130 – تالیف ابن ابوحاتم رازی – عربی.
5 -  شذرات الذهب - جلد دوم - صفحه 80، 81، 82 و  83  - حوادث سال 204 هجری – تالیف شهاب الدین ابن عماد حنبلِي – عربی.
6 - سیر اعلام النبلاء – جلد دوم – از صفحه 902 الی صفحه 931 – به شماره 1543 – تالیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
 7 - الکاشف -  جزء سوم - صفحه 6 – به شماره 4760 – تا لیف امام ابوعبدالله شمس الدین ذهبی – عربی.
 8 - کشف الظنون -  جلد ششم -  صفحه 9 – حرف میم – تالیف مصطفی بن عبدالله رومی حنفی مشهور به حاجی خلیفه – عربی.
9 - تقریب الثقات - صفحه 1044 –به شماره 12172 – حرف میم – تالیف امام محمد بن حبان بستی – عربی.
10 - آشنائی با تحولات مذاهب اسلامی -  از صفحه 134 الی صفحه 148 – تالیف محمد سعید ابراهیمی محمدی – فارسی.
 11 - لغت نامه دهخدا - جلد نهم -  صفحه 14019، 14020، 14021 و 14022 – تالیف علامه علی اکبر دهخدا – فارسی.
  12 - تذکرةالاولیاء - از صفحه 250 الی صفحه 256 – تالیف شیخ فرالدین عطار نیشابوری – فارسی.
13 - حلیةالاولیاء - جلد سوم - از صفحه 116 الی 135 – تالیف حافظ ابونعیم اصفهانی – عربی.
 14 - صفةالصفوة – جزءاول - از صفحه 433 الی  439 – به شماره 220 – تالیف ابی الفرج عبدالرحمن بن الجوزی - عربی.
 15 - وفیات الاعیان – جلد چهارم – ازصفحه 21، الی صفحه 26  - به شماره 558 – تالیف أبِي العباس ابن خلکان – عربی.
  16 - الفهرست – از صفحه 186 الی صفحه 390  فن سوم از مقاله ششم – تالیف محمد ابن ندیم – ترجمه – محمد رضا تجدد – فارسی.
 17 - تاریخ کامل – جلد نهم – صفحه 3891 – حوادث سال 204 هجری - تالیف عزالدین ابن اثیر – ترجمه حمید رضا آژیر – فارسی.
 18 - الأنساب – جلد سوم – از صفحه 378 الی صفحه 380 – حرف شین – تالیف امام ابوسعد عبدالکریم سمعانِي – عربی.
 19 - اعلام زرکلی – جلد ششم – صفحه 26 و 27 – حرف میم – تالیف خیرالدین زرکلِي – عربی.
 20 - مقدمه کتاب الام – شرح حال امام شافعِي – بقلم محمد زهری النجار از علمای ازهر مصر – عربی.
21  - تاریخ ادبیات ایران – جلد اول – صفحه 78 و 79 – تالیف دکتر ذبیح الله صفا – فارسی.
22  - روش امام شافعی در اثبات عقیده – تالیف دکتر محمد بن عبدالوهاب العقیل – سایت کتابخانه عقیده – فارسی.
23 -  سایت ویکیبیدیا الموسوعة الحره – مقاله محمد بن ادریس شافعِي – آخرین تعدیل 11 سبتامبر 2019 – ساعت 08/ 09 – عربی.
24 -  سایت نوگرا - مقاله مختصر بیوگرافی امام شافعی – نویسنده دکتر محمد ابراهیم حنفاوِي – مترجم – محمد بلوچ – تاریخ نشر 28/ 10/ 1389 هجری شمسی – فارسی.
25 -  سایت الراسخون – مقاله نگاهی به اندیشه سیاسی محمد بن ادریس شافعی – بقلم احمد پاکتچی – آخرین تعدیل سه شنبه 12 شهریور سال 1398 خورشیدِي – فارسی.
26  -   ویکی فقه دانشنامه حوزوی –  برگرفته از مقاله امام شافعی – تاریخ بازیابی 11/ 4/ 96 – فارسی.
27 – معجم المصنفین – جزء دوم - از صفحه 247 الی صفحه 261 – تالیف علامه محمود حسن خان تونکی – عربی.
28 –مناقب الإمام الشافعِي و طبقات أصحابه –  تالیف أبِي بکر ابن قاضی شهبه - مقدمه - صفحه 6 و 7 – بقلم عبدالعزیز حرقوش – عربی.

إبراهیم بن عبدالله هروی:

  -     حافظ استاد أبوإسحاق إبراهیم بن عبدالله بن حاتم هروِي ساکن بغداد شخصیتی متکلم، قارِي، صدوق و یکی از مشاهیر محدثین بوده، و اصل او از ه...