إمام حافظ أبوسفیان وکیع
بن جَرَّاح بن مَلِیح بن عَدِي بن فَرَس بن جُمجُمه بن سُفیان بن عَمرو بن حارث بن
عمرو بن عُبَید بن رُؤاس رُؤاسِي کُوفِي و
مشهور به حافظ أبوسفیان از فقیهان،
محدثان، مفسران و دانشمندان مشهور عراق بوده، و در کوفه زنده گی می کرده است. پدرش
جراح بن ملیح از جمله روات حدیث می باشد، و از وی بخاری، مسلم، أبِي داؤد، ترمذی و
ابن ماجه احادیثی را نقل کرده اند، و نیز پدرش در زمان هارون الرشید خلیفه عباسی
در بغداد سرپرست بیت المال مسلمین و دارای هیبت، شکوه و جلال بوده، و در سال 175
یا 176 هجری قمری وفات یافته است.(6 ، 15 ، 18 و 19) مادر وکیع بن جراح دختر عماره
بن شداد بن ثور بن رُؤاس و زن ثروتمندی بود. از یحیی بن أیوب مَقابَرِي روایت
گردیده، که گفت: مادرش از خود برای وکیع صد هزار درهم به ارث گذاشت. وکیع شش پسر
به نام های سفیان، ملیح، أحمد، یحیی، عبید و إبراهیم داشت، که از جملۀ آن ها
سفیان، ملیح و عبید از پدر شان و دیگران حدیث روایت کرده اند. کنیه وکیع منسوب به
پسرش سُفیان است، که او هم یکی از محدثین بزرگ بود، و در سال 247 هجری قمری
درگذشت. و رُؤاسِي نسبت وی به بنِي رُؤاس بن کلاب بن ربیعه می باشد. اصل وکیع بن جراح
را بعضی از مورخان از قریه أی از قرای وسطی نیشابور، تعدای هم از سُغد یکی از
نواحی ماوراء النهر که امروزه در جمهوری تاجیکستان واقع است، و عده أی هم از قریه
أی از قریه های اصفهان گفته اند. أبوداود می گوید: وکیع بن جراح کور بوده است. در
تاریخ تولد وی اختلاف است، طبق گفته هارون بن حاتم او در سال 128هجری قمری متولد
گردید، و از هنگام طفولیت به تحصیل علم پرداخت. اما بعضی دیگر از مؤرخان تولد او
را در سال 127 هجری قمری گفته، و عده أی دیگر از جمله إمام أحمد بن حنبل تولد او
را در سال 129 هجری قمری مطابق سال 746 میلادی در آواخر دوران خلافت اموی در کوفه
آورده اند. هم زمان با ولادت وکیع دوران استیصال خلافت اموی نیز شروع شد، دعات
عباسی و علوی در سرزمین های اسلامی زیاد تر از پیش فعال گردیدند، و بالآخره تحت
قیادت ابومسلم خراسانی انقلاب به بار نشست، آخرین خلیفه اموی مروان بن محمد به قتل
رسید، و به جایش در سال 132 هجری قمری أبِي العباس سفاح اولین و مؤسس خلافت عباسی
به تخت خلافت جلوس نمود، گرچه ابوالعباس سفاح با خشونت تمام نیروهای مخالف خود را
سرکوب کرد، اما خلافتش که توأم با اضطرابات ناشی از انقلابی بود، که بوقوع پیوسته
بود، زیاد بطول نیانجامید، و در سال 136 هجری قمری خاتمه پیدا کرد، و بجایش
ابوجعفر منصور نشست. خلافت منصور عباسی هم که تا سال 158 هجری قمری ادامه پیدا
کرد، و خالی از اضطراب و تشویش نبود، زیرا رقابتی شدید، بر سر خلافت بین علویان و
عباسیان شروع گردیده بود، که منصور موفق به فرونشاندن آن اضطرابات گردیده، و
کامیاب از میدان بدر آمد. بعد در سال 158 هجری قمری مهدی پسر منصور بجایش نشست، که
این دوره نسبتاً زمانی امن و رفاهیت مردم واهتمام خلیفه به امور خلافت بشمار می
رود، و بالآخره موسی هادی پسر مهدی در سال 169 هجری قمری بجای پدر نشست که خلافت
او هم تا سال 170 هجری قمری بیشتر ادامه نیافت. و بالآخره در سال 170 هجری قمری
خلیفه هارون الرشید بر مقام خلافت تکیه زد، که خلافت او تا سال 194 هجری قمری
ادامه یافت، گرچه در اوایل خلافت أبِي العباس سفاح سرزمین اندلس حساب خود را از
خلافت عباسی جدا کرد، و عبدالرحمن بن معاویه اموی خلافت جداگانه أی در آن سرزمین
تشکیل داد، و در مغرب نیز حکومت أدارسه توسط إدریس بن عبدالله ایجاد گردید، باز هم
دوران هارون الرشید اوج خلافت عباسیان می باشد، زیرا در جه ثروت و شکوه دربار
خلیفه نشانگر عظمت و اقتدار آن بود، و در این دوره با نشر و بسط اسلام در اقصی
نقاط عالم آن روزآشنائی با ثقافات، فرهنگ ها، ادیان، عقاید و آداب ملل آن روز
بیشتر شد، تماس مدام با نصرانی ها و کلیمی ها برقرار گردیده و وسعت یافت، کتب و
آثار یونانی و رومی به عربی ترجمه شد، و با راه یافتن عناصر پارسی معرفت با کیش
های زردشتی، مانوی و مزدکی بیشتر گردید، گهگاهی عرفان هندی نیز رو باز می کرد، در
دربار نیز تعداد زیادی از ملل دیگر راه یافتند، تماس این عناصر با شعوب و گروه های
مسلمان در طرز فکر، لباس، سلوک، آداب و اخلاق مسلمین نیز بی تاثیر نبود، و گاهی هم
اثرات منفی و مخربی در اذهان و افکار بعضی ازمسلمین داشت، و بر عقائد، فقه، عادات
و سلوک آن ها تاثیر می کرد، از طرف دیگر اختلافات و کشمکش های سیاسی، قومی و صلیقه
أی نیز در بین تیره ها و قبایل مختلف عرب و باقی مسلمانان وجود داشت، که هر یکی
شان با استدلال های دینی، شرعی و عقلی می خواستند، حقانیت خود را ثابت کنند، در
چنین فضای بود، که عناصر فرصت طلب و مغرض هم از این فضا استفاده کردند، و با وارد
ساختن نظریات و اندیشه های بیگانه و غیر اسلامی و بعضاً با توجیهات اسلامی و دینی
جریانات و گروه های مختلفی امثال زنادقه، ملاحده و شعوبیه شکل گرفتند، و فرق و
مذاهبی مانند خوارج، روافض، جهمیه، جبریه، قدریه، معتزله، معطله، مرجئه و امثالهم
پا به عرصه وجود گذاشتند. در این اوضاع و احوال رسالت علماء و بزرگان اسلام عظیم و
بسی دشوار گردید، و ایجاب می کرد، تا دانشمندان مسلمان کمر همت بر بندند، و آستین
بالا زنند، تا کیان فکری و فرهنگی مسلمانان را در مقابل این طوفان وحشتناک و بنیان
کن استحکام بخشند، اما یک چیز برای نخبه گان مسمان دلگرم کننده بود، و آن نزدیکی
عصر شان به زمان صحابه رسول الله(ص) و تابعین بزرگوار، و همان امر و تلاش های پی گیر
شان توانست موثر واقع گردد، و آن همه راه های ضلالت و گمراهی به نتجه نرسد، و
سردسته های خطوات الشیطان نتوانند، که کار خود را به هدف شان نزدیک سازند، و
اندیشه شان را به طریقی به پیروزی برسانند. علمای سلف و بزرگان اسلام با روش و
اسلوبی خاص و بسیار موثر و تدوین منهجی صالح و سالم در روشنائی قرآن و سنت و
گردآوری مصنفات، مسانید، سنن، موطات و جوامع توانستند، مراکز مهمی را در گوشه گوشه
سرزمین پهناور اسلامی ماند مکه، مدینه، شام، مصر، کوفه، بصره، واسط، ری، خراسان و
غیره ایجاد کنند، و قلاع بسیار مستحکمی فکری و علمی بسازند، یکی از این علمای نخبه
و برجسته وکیع بن جراح رُؤاسِي بود، او که راه امام ابوحنیفه و سفیان ثورِي را
تعقیب می کرد، کار ش بسیار موثر واقع گردید، که تا امروز ثمره تلاش های او و
امثالش مشهود است. وکیع بن جراح در جهت دست یافتن به داشته های علمی و فکری سفر
های متعدری به بلاد و اقطار مختلفه نیز داشت، که از جمله چند سفر به بغداد نمود.
سفری به همراه امام أحمد بن حنبل در منطقه الأنبار داشت. سفری به عبادان (آبادان
کنونی) کرد، که در این رابطه عبدالله پسر إمام احمد می گوید: در یاداشتی به خط
پدرم یافتم که عبده بن سلیمان کلابی در سال 187 هجری قمری وفات یافته، و وکیع بن
جراح رُؤاسِي در سال 188 هجری قمری به آبادان رفته است. او در آبادان برای
شاگردانش 1500 حدیث تدریس نمود. فسوِي می گوید: از ابوموسی شنیدم، که می گفت: در
سال 189 هجری قمری در روزی که عبدالأعلی وفات یافت، برای بار دوم وکیع بن جراح
رؤاسِي به آبادان آمد. موصوف سفری هم در سال 185 هجری قمری به واسط داشت، أسلم بن
سهل رَزَّاز واسطِي معروف به بَحشَل در
تاریخ واسط می نویسد: وهب بن بقیه می گوید: وکیع بن جراح در سال 185 هجری قمری به
واسط آمد، و در منزل أبِي عمیر خُزاعِي سکونت اختیار نمود. سفری به موصل کرد، که
از سفرش أبوزکریا أزدِي در تاریخ موصل یادآوری نموده است. سفری به دمشق داشت، که
اهالی آنجا از وی استقبال شایانی نمودند. سفری به مَصِیصَه و طرطوس کرد، که عده أی
از شاگردان و یارانش از آن مناطق نیز باوی بودند. و چندین سفر به مکه و مدینه
داشت. که ضمن حج و زیارت حرمین شریفین با علماء و دانشمندان دیدار داشته و به
روایت حدیث نیز می پرداخته است، که در سفر حج سال 184 یا 185 هجری مشکلات و
گرفتاری های نیز برایش به وجود آمد. سفری نیر به بیت المقدس کرد. و از آنجا برای
ادای مراسم حج محرم شد. سفری به مصر داشت، که از سفرش طبرانِي در کتاب معجم الصغیر
و ابن تغرِي در کتاب النجوم الزاهره یادآوری نموده اند. وکیع بن جراح در فقه پیرو
امام ابوحنفیه بود، و بعد از درگذشت سفیان ثوری در مقام علمی بجای او نشست، و مثل
آن دو بزرگوار هیچ منصب دولتی را هم قبول نکرد، حتی هارون الرشید خلیفه عباسی
اراده کرد، تا او را قاضی کوفه گرداند، اما وکیع بن جراح رُؤاسِي از روی تقوا و
پرهیزگاری که داشت، منصب قضاوت را نپذیرفت.(15) نامبرده طبق گفته خلیفه بن خیاط
عُصفُرِي و تعدادی دیگر از مؤرخین در سال 197 هجری قمری وفات یافته است. محمد بن
سعد کاتب واقدِي و ابو هشام رفاعِي گفته اند: وی در سال 197 هجری قمری مطابق سال
812 میلادی هنگامی که از سفر حج بر می گشت، در منطقه فَید در روز عاشورا وفات
یافت، و قبر وی در خارج منطقه فید مشهور است. فید شهرکی در نیمه راه کوفه به مکه می
باشد. إمام أحمد بن حنبل می گوید: وکیع بن جراح در سال 196 هجری قمری به حج رفت، و
هنگام برگشت از سفر حج در منطقه فید وفات یافت.(1 و 2) ذهبی می گوید: وکیع بن جراح
در سن 68 سالگی به اضافه چند ماه وفات یافت.(6)
وکیع بن
جراح از پدرش جراح بن مَلِيح بن عدِي رُؤاسِي، أبان بن صَمعَه أنصارِي، إبان بن
عبدالله بَجَلِي، أبان بن یزید عَطَّار، إبراهیم بن إسماعیل بن مُجَمّع أنصارِي،
إبراهیم بن طهمان هروِي، إبراهیم بن فضل مخزومِي، إبراهیم بن یزید بن أشعث خُوزِي،
إدریس بن یزید بن عبدالرحمن أودِي، أسامه بن زید لیثِي، إسحاق بن سعید بن عمرو
قُرشِي، إسرائیل بن یونس بن أبِي إسحاق سبِيعِي، إسماعیل بن إبراهیم بن مهاجر
بجلِي، أسماعیل بن أبِي خالد بجلِي، إسماعیل بن رافع مدنِي، إسماعیل بن سلمان بن
أبِي مغیره أزرق، إسماعیل بن عبدالملک بن أبِي صُفَیراء أسدِي، إسماعیل بن مُسلم
عَبدِي، أسود بن شیبان سدوسِي، أفلح بن حُمید بن نافع أنصارِي، أیمن بن نابِل مکِي،
بشیر بن مهاجر غنوِي، أبِي صدقه توبه
مولای أنس بن مالک، ثابت بن عُماره حَنفِي، جریر بن حازم أزدِي، حَمَّاد بن سلمه
بن درهم أزدِي، حَمَّاد بن نَجِيح إسکاف، حَوشَب بن عَقِیل جرمِي، خارجه بن مُصعب
بن خارجه بن نجاح ضبعِي خراسانِي، أبِي العلاء خالد بن طهمان خفاف، خلیفه بن خیاط
عُصفُرِي، أبوحمزه سَوَّار بن داؤد مزنِي، داؤد بن أبِي عبدالله، داؤد بن قَیس
فَرَّاء، داؤد بن یزید أودِي، أبِي الغُصن دُجَین بن ثابت یربوعِي، دَلهَم بن صالح
کندِي، رَبیع بن صَبیح سعدِي، زائده بن قدامه ثقفِي، زکریا بن سُلَیم بصرِي،
زَمعَه بن صالح یمانِي، سالم بن عبدالواحد مُرادِي، سعد بن أوس عَبسِي، سعدان
جُهنِي، سعید بن بشیر أزدِي، سعید بن زیاد شیبانِي، سعید بن سائب بن یسار ثقفِي،
أبِي صَبَّاح سعید بن سعید تَغلبِي، سعید بن عبدالعزیز تنوخِي، أبِي عَنبس سعید بن
کثیر بن عبید تَیمِي، سُفیان بن سعید ثَورِي، سفیان بن عُیینه بن میمون هلالی،
سلمه بن نُبَیط أشجعِي، أبوداؤد سلیمان بن داؤد بن جارود طیالسِي، شبیب بن شیبه،
شریک بن عبدالله نَخَعِي، صدقه بن عبدالله سَمِين، صَلت بن دینار أزدِي، ضحاک بن
عثمان حِزامِي، ضحاک بن یسار بصرِي، طُعمه بن عمرو جَعفرِي، طلحه بن عمرو مکِي،
عاصم بن محمد بن زید عُمرِي، عَبَّاد بن راشد تمِيمِي، عباد بن منصور بن عباد
ناجِي، عُباده بن مسلم فزارِي، عبدالله بن ذکوان قرشِي، عبدالله بن عبدالرحمن
طائفِي، عبدالله بن عمر عمرِي، عبدالله بن عمرو بن مره مرادِي، عبدالله بن مبارک
حنظلِي، أبِي لیلی عبدالله بن میسره حارثِي، عبدالله بن نمیر همدانِي، عبدالحمید
بن بهرام فزارِي، عبدالحمید بن جعفر أنصارِي، عبدالرحمن بن زید بن أسلم قرشِي،
عبدالرحمن بن عبدالله بن عتبه مَسعودِي، عبدالرحمن بن عمرو بن یحمد أوزاعِي،
عبدالسلام بن شداد، عبدالعزیز بن سِیاه أسدِي، عبدالعزیز بن عبدالله بن أبِي سلمه
ماجِشون، عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز بن مروان قرشِي، عبدالمجید بن وَهب
عُقِيلِي، عبدالملک بن عبدالعزیز بن جُرَیج مکِي، عبدالملک بن مسلم بن سلام
مدائنِي، عبدالواحد بن أیمن مخزومِي، عبیدالله بن أبِي حُمید، عُبیدالله بن
عبدالرحمن بن مَوهَب، عبیده بن مُعَتَّب ضَبِّي، عثمان بن واقد عُمرِي، عُصام بن
قدامه بجلِي، عُقبه بن تَوأم، عکرمه بن عمار یَمامِي، علِي بن علِي رَفاعِي، عمرو
بن عبدالله بن وَهب نَخعِي، أبِي عَنبَس عمرو بن مروان نَخَعِي، عمران بن زید
تَغلبِي، عیسی بن یونس بن عمرو سبِيعِي، عُیینه بن عبدالرحمن بن جوشن غَطَفانِي،
فرج بن فَضاله تنوخِي، فضل بن دَلهَم واسطِي، قیس بن ربیع أسدِي، لیث بن سعد بن
عبدالرحمن فهمِي، مثنی بن سعید ضُبَعِي، مثنی بن سعید طائِي، محمد بن ثابت عَبدِي،
محمد بن جابر سُحَیمِي، محمد بن عبدالله شُعَیثِي، مسدد بن مسرهد أسدِي، مَسره بن
معبد لَخمِي، مِسعَر بن کِدام بن ظهیر عامرِي، معاویه بن أبِي مُزَرِّد مدنِي،
مُعروف بن واصل سعدِي، مُغیره بن أبِي حُر کِندِي، مغیره بن زیاد مَوصلِي، برادرش
مَلیح بن جَرَّاح بن مَلِيح رُؤاسِي، موسی بن دِهقان، موسی بن عبیده رَبَذِي، موسی
بن عُمیر عنبرِي، نافع مولای عبدالله بن عمر، نصر بن علِي جَهضَمِي کبیر، نضر بن
عَرَبِي باهلِي، إمام أبوحیفه نعمان بن ثابت بن زوطِي تمِيمِي کابلِي، نَهَّاس بن
قَهم قیسِي، أبِي مَکِين نُوح بن ربیعه، هارون بن موسی نَحوِي، أبِي المِقدام هشام
بن زیاد بن سعدویه قرشِي، هشام بن عُروه بن زبیر أسدِي، هَمَّام بن یحیی بن دینار
عوذِي، وَبر بن أبِي دُلَیلَه طائفِي، ولید بن ثعلبه بَصرِي، ولید بن دینار
سَعدِي، ولید بن عبدالله بن جُمَیع زهرِي، أبوالیسع یحیی بن شعیب مکفوف، یزید بن
زیاد بن أبِي جَعد أشجعِي، یزید بن زیاد دمشقِي، یزید بن طَهمان رقاشِي، یزید بن
عبدالله شیبانِي، سُلیمان بن مهران أعمش، عبدالله بن سعید بن خازم، عبدالله بن
سعید بن أبِي هند فزارِي، معروف بن خَرَّبُوذ مکِي، عبدالله بن عون بن أرطبان
مزنِي، عبدالرحمن بن سُلیمان بن عبدالله بن حنظله غَسیل، أبِي خَلده خالد بن دینار
تمِيمِي، عیسی بن طَهمان بن رامه جشمِي، مُصعب بن سُلَیم زهرِي، مِسعَر بن حبیب جَرمِي،
مالک بن أنس أصبحِي، بَخترِي بن مُختار بن ذریح عبدِي، بدر بن عثمان قرشِي، جعفر
بن بُرقان کلابِي، حاجب بن عُمر بن عبدالله بن إسحاق ثقفِي، حریث بن أبِي مَطَر
فزارِي، حنظله بن ابِي سفیان جُمَحِي، حَسن بن صالح بن حَي همدانِي، علِي بن صالح
بن حَي همدانِي، زکریا بن إسحاق مکِي، زکریا بن أبِي زائده وادعِي، سعید بن عُبید
طائِي، شعبه بن حجاج بن ورد عتکِي، طلحه بن یحیی بن طلحه بن عبیدالله قرشِي، عثمان
شَحَّام، عَزره بن ثابت بن عمرو بن أخطب أنصارِي، علِي بن مبارک هُنائِي، عُمر بن
ذر هَمدانِي، عِمران بن حُدَیر سدوسِي، نافع بن عمر جُمَحِي، موسی بن عُلَيّ بن رَباح
لخمِي، یزید بن إبراهیم تُستَرِي، فُضیل بن غَزوان بن جدیر ضبِي، کَهمس بن حسن
تیمِي، مالک بن مِغوَل بن عاصم بجلِي، محمد بن عبدالرحمن بن أبِي ذِئب عامرِي، محمد
بن عبدالرحمن بن أبِي لیلی، محمد بن قیس أسدِي، مُساور بن سوار بن عبدالحمید وَرَّاق،
هشام بن أبِي عبدالله دَستُوائِي، هشام بن سعد مَدنِي، یَعلَی بن حارث محاربِي، أبِي
سنان شَیبانِي صغیر، سعید بن عبدالعزیز تَنُوخِي، سُلیمان بن مُغیره قیسِي، صالح
بن أبِي الأخضر یمامِي، عبدالعزیزبن أبِي رَوَّاد مکِي، فُضیل بن مرزوق أغر، قُرَّه
بن خالد سَدوسِي، مُبارک بن فَضَاله بن عبدالرحمن قرشِي، أبِي إسحاق عمرو بن
عبدالله بن عبید سبیعِي، یونس بن أبِي إسحاق سبِيعِي، أبِي إسرائیل مُلائِي، أبِي
الأشهب عُطاردِي، أبِي بکر نَهشلِي، أبِي بکر هُذَلِي، أبِي جَناب کَلبِي، أبِي
حمزه ثُمالِي، أبِي خُزَیمه عَبدِي، أبِي ربیع سَمَّان، أبِي شِهاب حَنَّاط أکبر،
أبِي عُمَیس مَسعودِي، أبِي فَروه رُهاوِي، أبِي لیلی، أبِي مَلِيح فارسِي، أبِي
نَعامه عَدَوِي، أبِي هِلال رَا سبِي، طلحه أم غراب و مردمی بسیاری دیگر حدیث
روایت نموده، و از او إملاء کننده اش أبوبکر محمد بن أبان بن وزیر بَلخِي معروف به
حمدویه، شیخ اش سُفیان بن سعید ثورِي،
عبدالرحمن بن مهدِي، علِي بن حرب طائِي مَوصلِي، یحیی بن آدم بن سلیمان أموِي، أبوخیثمه
زُهیر بن حرب بن شداد حرشِي، علِي بن خَشرم مَروزِي، فضل بن موسی سِینانِي، مُسَدَّد
بن مُسَرهَد أسدِي، مسعود بن جُوَیریه مَوصلِي، نصر بن علِي جَهضَمِي صغیر، یحیی
بن یحیی نَیشابورِي، محمد بن صَبَّاح دُولابِي، إبراهیم بن إسحاق حربِي، إبراهیم
بن سعید جَوهرِي، محمد بن رافع نیشابورِي، إبراهیم بن عبدالله بن أبِي الخَبِيرِي
عَبسِي کُوفِي قصار، إبراهیم بن عبدالله هروِي، إبراهیم بن موسی فَرَّاء رازِي،
حافظ أبِي عبدالرحمن أحمد بن جعفر جلاب ضریر وکِيعِي، أحمد بن حنبل شیبانِي، أحمد
بن أبِي حَوارِي غطفانِي، أحمد بن عبدالله بن أیوب معروف به أحمد بن أبِي رجاء
هروِي، أحمد بن أبِي شعیب حَرَّانِي، أحمد بن أبِي شعیب، أحمد بن عبدالجبار
عطاردِي، عبدالله بن یونس، أبوجعفر أحمد بن عمر وکِيعِي، أحمد بن محمد بن شبویه
مَروزِي، أحمد بن محمد بن عُبیدالله بن أبِي رَجاء ثَغرِي، أحمد بن منیع بن
عبدالرحمن بغوِي هروِي، أحمد بن هشام بن بهرام مدائنِي، إسحاق بن إبراهیم بن
عبدالرحمن بغوِي هروِي، إسحاق بن راهویه مروزِي، جارود بن مُعاذ تَرمذِي، حاجب بن سلیمان
مَنبِجِي، حسن بن عَرفه عَبدِي، حسن بن علِي حُلوانِي، حسن بن عمرو سَدوسِي،
أبوعَمَّار حسین بن حُرَیث مَروزِي، حسین بن أبِي سَرِي عَسقلانِي، حسین بن
عبدالرحمن جَرجَرائِي، حسین بن علِي بن أسود عِجلِي، حسین بن عیسی بِسطامِي، حسین
بن محمد حرانِي، أبوعمر حفص بن عمر دُورِي قارِي، خلیفه بن خِیَّاط عُصفُرِي، داود
بن مِخراق فِریابِي، سریح بن یونس بن إبراهیم مروروذِي، سعدان بن نصر ثقفِي، سعید
بن یحیی بن أزهر واسطِي، سعید بن یحیی بن سعید أموِي، پسرش سفیان بن وکیع بن جراح
رُؤاسِي، أبوسائب سَلم بن جُناده سُوائِي، سهل بن زَنجله رازِي، سهل بن صالح
أنطاکِي، سهل بن عثمان سجستانِي، شعبه بن حجاج بن ورد عتکِي، صالح بن عبدالصمد بن
أبِي خِداش مَوصلِي، صدقه بن فضل مروزِي، طاهر بن أبِي أحمد زُبَیرِي، عباس بن
غالب وراق بغدادِي، عبدالله بن أحمد بن بشیر بن ذکوان قارِي دمشقِي، عبدالله بن
أحمد بن محمد بن حنبل شیبانِي، عبدالله بن جراح قُهُستانِي، عبدالله بن زبیر
حمِيدِي، أبوسعید عبدالله بن سعید أشَج، عبدالله بن عبدالرحمن بن فضل دارمِي،
عبدالله بن مبارک، عبدالله بن محمد بن إسحاق أذرَمِي، أبوبکر عبدالله بن محمد بن
أبِي شیبه عبسِي، عبدالله بن مَسلَمه قَعنَبِي، عبدالله بن هاشم طُوسِي، عبدالجبار
بن علاء عطار، عبده بن عبدالرحیم مَروزِي، پسرش عُبید بن وکیع بن جراح رُؤاسِي،
عبیدالله بن سعید یشکرِي، عبیدالله بن عبدالکریم بن یزید بن فروخ مخزومِي، عثمان
بن محمد بن أبِي شیبه عبسِي، علِي بن محمد بن أبِي خصیب قرشِي، علِي بن محمد
طَنافسِي، علِي بن مدِينِي، عمرو بن عبدالله أودِي، عمرو بن عَون واسطِي، عمرو بن
محمد ناقِدِي، عَیَّاش بن ولید رَقَّام، فضل بن دُکَین ملائِي، قاسم بن سلام
هروِي، قاسم بن یزید وراق، قتیبه بن سعید بغلانِي، محمد بن إدریس شافعِي، محمد بن
اسماعیل بخارِي، محمد بن إسماعیل بن بَخترِي حَسَّانِي واسطِي، محمد بن إسماعیل بن
سَمُرَه أحمسِي، محمد بن حاتم بن میمون سمین، أبوبکر محمد بن خَلَّاد باهلِي، محمد
بن سعید ابن الأصفهانِي، محمد بن سلیمان بن هشام یشکرِي پسر دختر مَطَر، محمد بن
سلیمان أنبارِي، محمد بن سلام بِيکَندِي، محمد بن طریف بُجُلِي، أبو الیَسِير محمد
بن طُفَیل حَرَّانِي، محمد بن عبدالله بن مبارک مُخَرِّمِي، محمد بن عبدالله بن
نُمیر همدانِي، محمد بن عبید مُحاربِي، محمد بن عمر کِلابِي، محمد بن عمرو بن یونس
سُوسِي، محمد بن عمرو بَلخِي سَوَیقِي، أبوکُرَیب محمد بن علاء، محمد بن قُدامه جَوهرِي، محمد بن قُدامه
مِصِّيصِي، محمد بن مُقاتل مَروزِي، أبویحیی محمد بن یحیی بن أیوب بن إبراهیم
ثقفِي مَروزِي قَصرِي، محمد بن یحیی بن أبِي عمر عَدَنِي، أبوهشام محمد بن یزید
رِفاعِي، أبوشعیب محمد بن یزید واسطِي صغیر، محمد بن یوسف بِيکَندِي، محمود بن
غَیلان مَروَزِي، پسرش مَلِيح بن وکیع بن جراح رُؤاسِي، نوح بن حبیب قومسِي، هاشم
بن ولید بن خالد بن محمد بن خالد هروِي، هارون بن عَبَّاد أزدِي، هشام بن عَمَّار
دمشقِي، هَنَّاد بن سَرِي بن مصعب تمِيمِي، هیثم بن خالد جُهَنِّي، واصل بن
عبدالأعلی أسدِي، وَهب بن بقیه واسطِي، یحیی بن جعفر بِيکَندِي، یحیی بن حسان
بکرِي، یحیی بن عبدالحمید حِمَّانِي، یحیی بن مَعِین، یحیی بن موسی بَلخِي، یزید
بن هارون بن زاذِي بن ثابت واسطِي، یعقوب بن إبراهیم دَورقِي، یوسف بن عیسی
مَروزِي، یوسف بن موسی قَطَّان رازِي و تعداد زیادی دیگر روایت نموده اند.(1و 20)
عباس بن
محمد دُورِي می گوید: إمام أحمد بن حنبل به من گفت: اگر وکیع را دیده بودی، می
دانستی که مثل او را ندیده أی. و باز إمام أحمد بن حنبل گفت: چشمان من هرگز مانند
وی را ندید، حدیث را نیکوئی به یاد می سپرد، و گفتار او در فقه بسی خوب بود، با
ورع و اجتهاد، و او غیبت کس را نمی کرد. و باز إمام أحمد بن حنبل گفت: در علم، حفظ
و حلم و توأم با ورع و خشوع کسی را چون أبو سفیان وکیع بن جراح رُؤاسِي نیافتم، و
او إمام مسلمین است.(2) فضل بن محمد شَعرانِي می گوید: از قاضی یحیی بن أکثم
شنیدم، که می گفت: در سفر و حضر با وکیع بودم، او صائم الدهر بود، به هر شب یک بار
ختم قرآن می کرد. گویند: مردی بدو درشت و دشنام می گفت. وکیع به خانه شد، و روی در
خاک مالید، و بیرون آمد، و گفت: زیاد کن، چه اگر وکیع گناهکار نبودی، ترا بر وی
نگماشتندی. وکیع در 23 سالگی املاء حدیث کرد.(19) یحیی بن یَمان می گوید: وقتی که سُفیان
بن سعید ثورِي درگذشت، وکیع بن جَرَّاح رُؤاسِي به جای وی نشست. محمد بن سلام
بِيکَندِي می گوید: از وکیع شنیدم، که می گفت: اگر کسی در طلب آموختن حدیث باشد،
چنان که آمده است، او صاحب سنت است، و اگر کسی حدیث بیاموزد برای تقویت رای و نظر
خویش او اهل بدعت است. قاسم بن یزید جَرمِي می گوید: وکیع هنوز طفل بود، ثورِي او
را صدا می کرد، و می گفت: ای رُؤاسِي! بیا، چه چیزی شنیدی؟ وکیع می گفت: فلان چنین
حدیث گفت(حدیث را به صورت صحیح می خواند) سفیان تبسم می کرد، و از حافظه اش تعجب
می نمود.(1) محمد بن عمار موصلِي می گوید: در روزگارش در کوفه از وکیع کسی فقیه تر
و دانسته تر به علم حدیث نبوده است، و او شخصیتی دقیق، نکته سنج و آشنا به مسائل
خوب و بد بود. یعقوب بن شیبه سدوسِي می گفت: وکیع بن جراح شخصیتی نیکوسیرت، فاضل و
حافظ بود.((15) علِي بن حسین بن حِبَّان به نقل از پدرش می گوید: ابن معین می گفت:
وکیع بن جراح به قول امام ابوحنیفه رحمه الله فتوی می داد.(2) ذهبی می گوید: در
وکیع تشیع ضعیفِي دیده می شود، که انشاء الله برایش ضرر نمی رساند، چنانکه در اکثر
کوفیان دیده می شود، زیرا در تصنیف کتاب فضائل الصحابه باب مناقب حضرت علی کرم
الله وجهه را بر مناقب حضرت عثمان(رض) مقدم داشته است. ذهبی می گوید: وکیع می گفت:
هر کس پیش از وقت به نماز آماده گی نگیرد، نماز را سبک شمرده است.(6) تمیم بن محمد
طُوسِي می گوید: از إمام أحمد بن حنبل شنیدم، که می گفت: شما را به خواندن مصنفات
وکیع توصیه می دارم. محمد بن أحمد بن مسعود می گوید: از عبدالله بن أحمد بن حنبل
شنیدم، که می گفت: از پدرم شنیده ام، که گفت: وکیع در پنجصد حدیث خطاء کرده است.
حافظ ابن سهل نیشابورِي می گوید: بعد از مِحنت(فتنه خلق قرآن که معتزله به راه
انداختند) به نزد امام احمد بن حنبل رفتم، و از او شنیدم، که می گفت: وکیع امام
مسلمین روزگارش است. نصر بن مغیره بخارِي می گوید: از إبراهیم بن شماس سمرقندِي
شنیدم، که می گفت: من فقیه ترین مردم وکیع را، حافظ ترین مردم عبدالله بن مبارک را
و پرهیزگارترین مردم مُفضل بن عیاض را دیدم. سهل بن عثمان می گوید: من حافظ تر از
وکیع ندیدم. علِي بن خَشرَم می گوید: از وکیع شنیدم، که می گفت: مرد کامل نمی شود،
تا زمانی که از آن که فوق او است نیاموزد و ننویسد، و از آن که مثل او است نیاموزد
و ننویسد و از آن که از او پائین تر است نیاموزد و ننویسد. أبوهشام رُفاعِي می
گوید: از وکیع شنیدم، که می گفت: کسی که گمان کند، که قرآن مخلوق است گمان کرده
است، که قران(کلام خداوند) حادث است، و کسی که گمان کند که قرآن حادث است، کافر می
شود. قیس بن أنَیف می گوید: از یحیی بن جعفر بِيکَندِي شنیدم، که می گفت: از
عبدالرزاق شنیدم، که وکیع را إمام خراسان خطاب می کرد. محمد بن عامر مُصِيصِي می
گوید: از أحمد پرسیدم: وکیع در نزد تو محبوب تر است یا یحیی بن سعید؟ گفت: وکیع در
نزد من محبوب تر است. گفتم: چگونه با آن فضل و مکانت یحیی در علم، حفظ و إتقانی که
دارد، او را ترجیح نمی دهید؟ گفت: وکیع دوست حفص بن غیاث بود، وقتی که حفص وظیفه
قضاوت را قبول کرد، وکیع از او کناره گرفت، و یحیی دوست معاذ بن مُعاذ بود، اما
وقتی که مُعاذ منصب قضاء را پذیرفت، یحیی از وی کنار نکشید. ابن عدِي می گوید: نوح
بن حبیب به نقل از عبدالرزاق می گفت: من ثورِي، ابن عُیینه، مَعمَر، مالک و دیگران
و دیگران را دیدم، اما چشمانم هرگز مثل وکیع کسی را ندیده است. ذهبی می گوید: بعضی
از روات به نقل از وکیع گفته اند: هارون الرشید برایم گفت: اهالی شهر تو(کوفه) از
من درخواست قاضی أی را دارند، اگر تو در امانتی که خداوند بر دوشم گذاشته شریک
شوی، و این عمل صالح را بپذیری، با من عهد و پیمان کن. گفتم: یا امیرالمؤمنین! من
مردی پیرم، بینائی یک چشمم از بین رفته، و چشم دیگرم ضعیف شده است. حمزه بن محمد
بن طاهر از ولید بن بکر و او از علِي بن أحمد بن زکریا هاشمِي و او از أبومسلم
صالح بن أحمد بن عبدالله عِجلِي روایت نموده، که می گوید: وکیع بن جراح کُوفِي
مردی ثقه، عابد، صالح، ادیب و از حفاظ حدیث بود، و فتوی می داد. داؤد بن رشید از
إبراهیم بن شماس سمرقندِي روایت نموده، که می گوید: اگر خواسته أی داشته باشم، از
خداوند می خواهم، که این ها را برایم بدهد: عقل و پرهیزگاری عبدالله بن مبارک، زهد
و رقت قلب(محمد) ابن فُضَیل(بَزَّاز)، عبادت و حفظ وکیع بن جراح، خُشوع عیسی بن
یونس و صبر حسین جُعفِي که صبر کرد، تا آخر ازدواج ننمود، و در چیزی از امر دینا
داخل نگردید. برقانِي از حسین بن علِي تمِيمِي و او از أبوعَوَانه یعقوب بن إسحاق
إسفراینِي روایت نموده، که أبوبکر
مَرُّوذِي می گوید: برای أحمد بن حنبل گفتم: یاران سُفیان ثورِي کی ها هستند؟ گفت:
یحیی(بن سعید)، وکیع، عبدالرحمن(بن مهدِي) و أبونعیم. گفتم: آیا وکیع را بر
عبدالرحمن مقدم می داری؟ گفت: وکیع شیخ است. یعقوب بن سفیان فارسِي به نقل از محمد
بن فُضَیل بَزَّاز می گوید: وکیع بن جراح در سال 127 هجری قمری متولد گردیده است.
هارون بن حاتم می گوید: از وکیع شنیدم، که می گفت: من در سال 128 هجری قمری متولد
گردیدم. إمام أحمد بن حنبل می گوید: وکیع در سال 129 هجری قمری متولد گردیده است.
أبونعیم می گوید: من در سال 130 هجری قمری متولد گردیدم، و وکیع یک سال قبل از من
متولد گردیده است. و در روایتی می گوید: وکیع چند ماه قبل از من متولد گردیده است.
محمد بن فُضَیل بَزَّاز، خلیفه بن خَیَّاط، محمد بن حسان أزرق و أبوزَرعه دَمشقِي
وفات وکیع بن جراح را در سال 196 هجری قمری
گفته اند. أبوبکر أثرم به نقل از أحمد بن حنبل می گوید: وکیع بن جراح به
سال 196 به حج رفت، و در راه حج وفات یافت. علِي بن مدینِي، محمد بن سعد، محمد بن
عبدالله بن نُمَیر، أبوهشام رفاعِي و دیگران وفات او را در سال 127 هجری قمری گفته
اند. محمد بن سعد می گوید: وکیع بن جراح وقتی از مراسم حج بر می گشت در منطقۀ فَید
وفات یافت. أبوهشام رفاعِي می گوید: وکیع در روز عاشوراء وفات یافت. أبوموسی محمد
بن مثنی می گوید: وکیع در سال 198 هجری قمری در منطقۀ فید در راه بازگشت از مکه
وفات یافت. عتیقِي از قول محمد بن عباس و او از أبوأیوب سلیمان بن إسحاق جَلَّاب و
او از إبراهیم حربِي نقل می کند: وقتی که وکیع از مراسم حج بر می گشت، دچار شکم
درد شدیدی شد، و این مریضِی وی ادامه داشت، و بعد از طی مسافت هر میل به واسطۀ
استراحت منزل می زدند، تا آن که به منطقۀ فَید رسیدند، در فید وکیع بن جراح وفات
یافت، و او را در آخر قبرستان در نزدیکی کوه دفن نمودند.(1 و 2)
إمام
أبومحمد عبدالرحمن بن أبِي حاتم رازِي در کتاب الجرح والتعدیل می نویسد: أبوسفیان
وکیع بن جراح رُؤاسِي کوفِي از تیرۀ قیس عیلان بود. ابن أبِي حاتم می گوید: پدرم
گفت: از علِي بن مدینِي سؤال کردم که کدام یک از یاران ثورِي مؤثق ترند؟ گفت: یحیی
قطان، عبدالرحمن بن مهدِي و وکیع بن جراح این ها مؤثق می باشند. ابن أبِي حاتم می گوید:
پدرم گفت: أحمد بن أبِي الحوارِي می گفت: از وکیع برای یحیی بن معین یادآوری کردم.
گفت: وکیع در نزد ما ثابت است.(3)
إمام محمد
بن حبان بستِي در کتاب تقریب الثقات أبوسُفیان وَکِيع بن جَرَّاح رُؤاسِي را در
شمار ثقات آورده، و می نویسد: موصوف از جملۀ أتباع تابِعِين، از أهالی کُوفَه و
حافظی قابل اعتماد بوده، و در سال 196 یا 197 هجری قمری وفات یافته است.(4)
إمام محمد
بن إسماعیل بخاری در تاریخ کبیر می نویسد: أبوسفیان وکیع بن جراح بن ملیح بن عدِي
بن فرس رُؤاسِي کُوفِي از تیره قیس عیلان بوده است. عبدالله بن أبِي الأسود می
گوید: وکیع در سال 197 هجری قمری درگذشت. و إمام أحمد بن حنبل ولادت او را در سال
129 هجری قمری آورده است. وکیع می گوید: من در سال 145 هجری قمری از (سلیمان) أعمش
حدیث نوشتم. در خبری از قول وکیع آمده است: وکیع به مدینه آمد، و هنوز هشام بن
عروه زنده بود، و أعمش در سال 148 هجری قمری درگذشت، و ما در همان سال به طرف بصره
رفتیم.(5)
در تاریخ
خلیفه بن خیاط آمده است: وکیع بن جراح در سال 185 هجری قمری به عبادان(آبادان
کنونی که یکی از شهر بندری ایران و در استان خوزستان واقع است) رفت، اما در
تابستان در آنجا ماندگار نشد. او در سال 197 هجری قمری وفات یافت.(8)
خطیب
أبوبکر أحمد بن علِي بن ثابت بغدادِي در تاریخ بغداد آورده است: وکیع بن جراح
رُؤاسِي کُوفِي به بغداد آمد، و در آن شهر محفل حدیث برپا داشت. حسن بن علِي
طَناجِيرِي از قول محمد بن زید بن علِي بن مروان کوفِي و او از محمد بن محمد بن
عُقبه شیبانِي و او از هارون بن حاتم روایت نموده، که گفت: داود بن یحیی بن یمان
از وکیع سوال کرد، و من هم می شنیدم، و گفت: ای ابا سفیان! در چه تاریخی زاده شده
أی؟ وکیع گفت: در سال 128 هجری قمری زاده شده ام. علِي بن محمد بن حسن بن محمد
دَقَّاق از أحمد بن إبراهیم بن حسن و او از عمر بن محمد بن شعیب صَابُونِي و او از
حَنبَل بن إسحاق روایت نموده، که گفت: از أباعبدالله شنیدم، که می گفت: وکیع بن
جراح هنگامی که پدرش عهده دار بیت المال بود، به بغداد آمد. خطیب بغدادِي می گوید:
بعد از آن نیز باری دیگر وکیع بن جراح،
عبدالله بن إدریس و حفص بن غیاث به بغداد آمدند، و هارون الرشید قصد داشت تا آن ها
را در بحیث قاضِي توظیف نماید، اما وکیع و عبدالله بن إدریس وظیفه قضاوت را قبول
نکردند، و تنها حفص بن غیاث پذیرفت. می گویند: وکیع باری دیگر نیز به بغداد آمده
است.(7)
إمام حافظ
أبِي القاسم علِي بن حسن بن هبة الله بن عبدالله شافعِي معروف به ابن عساکر در
تاریخ دمشق می نویسد: وکیع بن جراح رُؤاسِي به دمشق آمد، و از وی از اهالی دمشق
أحمد بن أبِي الحوارِي، عبدالله بن أحمد بن ذکوان، هشام بن عمار و عده أی دیگری
حدیث روایت نموده اند. علِي أبِي غالب، و أبِي عبدالله پسران بناء از أبِي تَمَّام
علِي بن محمد و او از عمر بن حیویه و او از محمد بن قاسم و او از ابن أبِي خیثمه و
او از محمد بن یزید و او از حسین برادر زیدان روایت نموده، که گفت: به همراه وکیع
بودم، ما از مصیصه یا طرسوس حرکت کردیم، و به شام آمدیم، به هر جا که می رسیدیم،
اهالی آن منطقه به دور ما جمع می شدند، و از ما استقبال می کردند، هنگام نماز جمعه
به مسجد جامع دمشق رفتیم، وقتی که امام نماز را سلام داد، مردم به دور وکیع جمع
شدند، و ازدحام کردند. زمانی که وکیع به نزد خانواده اش برگشت، من به همراه ملیح
پسر وکیع صحبت کردم، ملیح می گفت: به اثر فشار و ازدحام مردم امروز بر روی جسم
پدرم کبودی دیدم. أبِي محمد علِي بن حمزه از أبِي بکر برقانِي و او از محمد بن
عبدالله بن خمیرویه و او از حسین بن إدریس و او از محمد بن عبدالله بن عمار روایت
نموده، که گفت: وکیع بن جراح (برای ادای حج) از بیت المقدس احرام بست.(9)
أبِي
الفَرَج عبدالرحمن بن جوزِي در کتاب صِفَةُ الصَفوَه می نگارد: سلم بن جناده گفت:
من هفت سال با وکیع بن جراح نشست و برخاست داشتم، هیچ وقت ندیدم، تف دهان بیندازد،
و یا یک دانه ریگ را بدستش بگیرد، و مساس کند، و ندیدم که در مجلسی نشسته با شد، و
هردم حرکت کند، و او را ندیدم مگر این که رویش به طرف قبله بود، که می نشست، و هیچ
گاهی هم به نام الله سوگند نمی خورد. حسن بن زید گفت: من رفیق راه وکیع بن جراح در
راه مکه بودم، هیچ وقت ندیدم تکیه کند، یا بر بالای محملش خواب شود.(10)
أبِي
نُعَیم أصفهانِي در کتاب حلیة الأولیاء وکیع بن جراح را چنین توصیف نموده – وَ
مِنهُم النّصَاح. وَالمفهم المصَاح. أبوسٌفیان وَکِيع بن الجَرَّاح – ترجمه:
وکیع بن جراح از جمله اولیاء و نصیحت کنندۀ دانسته و آشکار کننده أی است. و می
نویسد: وکیع بن جراح در سال 129 هجری قمرِي متولد و در سال 197 هجری قمری درگذشت.
حافظ أبونُعَیم از محمد بن حُبَیش و او از هیثم بن خلف و او از محمد بن نُعَیم
بلخِي روایت نموده، که می گوید: از مَلِیح بن وکیع بن جراح شنیدم، که می گفت: وقتی
که مرگ پدرم فرارسید، دستش را بسوی ما بیرون کرد، و گفت: ای پسرانم! این دستم را
می بینید، من با این هرگز به چیزی(از روی خیانت و خلاف) دست نزدم. از جریر رازِي
روایت شده، که می گوید: عبدالله بن مبارک آمد، برایش گفتم: بعد از تو در عراق
کیست؟ گفت: وکیع. گفتم: بعد از آن کیست؟ گفت: بعد از آن هم وکیع.(11)
محمد بن
سعد در کتاب طبقات آورده است: وکیع بن جَرَّاح بن ملیح بن عدِي بن فرس بن سفیان بن
حارث بن عمرو بن عبید بن رُؤاس بن کلاب بن ربیعه بن عامر بن صَعصَعه، کنیۀ
أبوسفیان داشته، و به سال 196 هجری قمری حج گزارده است، و در بازگشت از حج در
منطقۀ فید به ماه محرم سال 197 هجری قمری هنگام خلافت محمد امین پسر هارون الرشید
خلیفه عباسی درگذشته است. وکیع محدثی عالم، مورد اعتماد، امین، پر حدیث، بلند
مرتبه و گفته اش حجت بوده است.(12)
شهاب
الدین ابن عماد حنبلِي در کتاب شذرات الذهب می نگارد: إمام العلم أبوسُفیان وکیع
بن جراح رُؤاسِي در ماه محرم سال 197 هجری قمری زمانی که از سفر حج بر می گشت در
منطقۀ فید به عمر 67 سالگی درگذشت. ابن معین می گوید: وکیع بن جراح مانند أوزاعِي
در روزگارش بود. ابن معین می گوید: وکیع بن جراح حدیث حفظ می کرد، شب زنده داری می
نمود، روزه می گرفت، بقول إمام أبوحنیفه فتوی می داد، و یحیی قطان به قول او فتوی
می داد. یحیی بن أکثم می گوید: من با وکیع صحبت کردم، او همیشه روزه داشت، و هرشب
قرآن را ختم می کرد. ابن ناصرالدین می گوید: أبوسفیان محدث عراق شخصیتی ثقه، قابل
اعتماد و پرهیزگار بود. إمام أحمد بن حنبل می گوید: من شخصی را مثل وکیع در علم،
حفظ، دانستن أسناد، احوال أموات به همراه خشوع و پرهیزگاری ندیدم.(13)
إمام
ابوسعد عبدالکریم سمعانی در کتاب الأنساب می نویسد: رُؤاسِي به ضم راء و تخفیف واو
و در آخر آن سین مهمله، منسوب است به اولاد رُؤاس(حارث) بن کلاب بن ربیعه بن عامر
بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان بن
مضر بن نزار بن عدنان که جماعت کثیری منسوب به آن ها می باشند، و از جمله ایشان
یکی هم أبوسفیان وکیع بن جراح بن ملیح بن عدِي بن فرس بن جمجمه رُؤاسِي إمام اهل
کوفه است. أمام ابوسعد آورده است: وکیع بن جراح می گوید: به نزد أعمش رفتم، و
برایش گفتم: برایم حدیث بیاموز. أعمش گفت: اسم تو چیست؟ گفتم: وکیع. گفت: اسم
ارجمندی است، و فکر می کنم آیندۀ روشنی را پیش رو داری. گفت: در کوفه به کجا سکونت
داری؟ گفتم: در محل بنی رُؤاس. گفت: در منزل جراح بن ملیح؟ گفتم: جراح بن ملیح
پدرم است. و پدرم در بیت المال کار می کرد. أعمش برایم گفت: برو هدیه ام را بیار،
تا برایت پنج حدیث بیاموزم. وکیع می گوید: به نزد پدرم رفتم، و از گفتۀ أعمش او را
خبردار ساختم. پدرم گفت: نصف هدیه را بگیر، به نزدش برو، تا پنج حدیث را برایت
آموزش دهد، و بعد نصف دیگر را بگیر. نصف هدیه را از پدرم گرفتم، و به نزد أعمش
آمدم، و آن را در کف دستش گذاشتم، گفت: چنین باشد، و سکوت کرد. گفتم: برایم حدیث
بیاموز. گفت: بنویس! آماده شدم، و دو حدیث از نزدش املاء نمودم. و بعد برایش گفتم:
تو برایم آموزش پنج حدیث را وعدۀ کرده بودی. گفت: کجاست تمام درهم ها؟ به گمانم که
پدرت همین ها را برایت داده است، و نمی دادند که أعمش آموزش می دهد، و شاهد وقایع
است! برو و تمام پول ها را بیار، تا پنج حدیث برایت بیاموزم. وکیع می گوید: رفتم و
تمام پول را آوردم، و او هم پنج حدیث برایم آموزش داد، و دیگر در هر ماه هدیه او
را می آوردم، و او هم برایم پنج حدیث آموزش می داد. قاضِي یحیی بن أکثم می گوید:
با وکیع در سفر و حضر هم صحبت بودم، او دائم الصوم بود، و هر شب قرآن را ختم می
کرد. می گوید: وکیع در اول شب یک ثلث قرآن را قرائت می نمود، و بعد استراحت می
کرد، و باز در آخر شب از خواب بر می خواست، و دو ثلت دیگر قرآن را می خواند، و می
نشست و دعا و استغفار می کرد، تا دو رکعت نماز صبح را اداء می نمود.(17)
در کتاب الفهرست
تالیف ابن ندیم آمده است: وکیع بن جراح بن ملیح رُؤاسِي از بنی عامر بن صعصعه مکنی
به أبوسُفیان که در محرم سال 197 هجری قمری هنگام مراجعت از حج در فید وفات یافت،
و از کتاب های اوست: کتاب السنن، مانند سائر کتاب های سنن.(16)
حاجی
خلیفه در کتاب کشف الظنون می نویسد: حافظ أبوسفیان وکیع بن جراح بن ملیح کوفِي
فقیه و محدث عراق مشهور به رُؤاسِي در سال 127 هجری قمری متولد گردید، و در سال
197 هجری قمری در هنگام برگشت از مراسم حج در منطقۀ فید وفات یافت. و کتب زیر از
تصانیف وی می باشد: 1 – تفسیر قرآن کریم. ابن کثیر در تفسیرش، ابن حجر در کتاب
معجم المفهرس، داودِي در کتاب طبقات المفسرین، اسماعیل پاشا در کتاب هدیة العارفین
و طاش کبری زاده در کتاب مفتاح السعاده از آن نام بره اند. 2 – کتاب السنن. ابن
ندیم در کتاب الفهرست و إسماعیل پاشا در کتاب هدیة العارفین از وی نام برده اند. 3
– کتاب المعرفة والتاریخ. کتاب مذکور را إسماعیل پاشا در کتاب هدیة العارفین نام
برده است.(14) اما عبدالرحمن عبدالجبار فرِيوَائِي در مقدمه کتاب الزهد در تصانیف
وی کتب دیگری را نیز افزوده است، که قرار ذیل اند: 4 – المصنف که: إمام احمد از وی
در مسندش اقتباس نموده، ابن حجر در معجم المفهرس، ابن خیر در فهرستش، ابن عطیه در
فهرستش و کتانِي در رسالة المستطرفه از وی نام برده اند. 5 – المسند که سمعانِي در
کتاب معجم الکبیر از آن نام برده است. 6 – کتاب فضائل الصحابه. امام ذهبی در کتاب
سیر أعلام النبلاء از وی نام برده است. 7 - کتاب الهبه. وراق بخاری می گوید: وکیع
در موضوع هبه کتابی نوشته، و در آن در حدود پنج صد حدیث را گردآوری کرده است. 8 –
کتاب الأشربه. ابن معین در تاریخش از کتاب أشربه وکیع بن جراح نام برده است. 9 –
نسخه وکیع از أعمش. ابن عبدالهادِي در فهرستش و ابن حجر در کتاب معجم المفهرس از
آن نام برده اند، و نسخه أی خطی نیز از آن در کتابخانه فیض الله أفندِي در
استانبول، نسخه أی در کتابخانه الظاهریه و نسخه أی مصور در کتابخانه جامعه اسلامیه
موجود است. 10 – کتاب الزهد. که توسط
عبدالرحمن عبدالجبار فرِيوَائِي تحقیق و تصحیح گردیده، و در مکتبة الدار
مدینه منوره به چاپ رسیده است.(15)
منابع و مآخذ:
1 – تهذیب الکمال – جلد سی ام – از صفحه 462 الی
صفحه 484 – به شماره 6695 – تالیف حافظ جمال الدین مزی – عربی.
2 -
تهذیب التهذیب - جلد ششم - صفحه 78، 79، 80، 81 و 82 – به شماره 8680 – تالیف حافظ
ابن حجر عسقلانی – عربی.
3 –
الجرح والتعدیل – جلد نهم – صفحه48، 49 و 50 – به شماره 15823/ 168 – تالیف ابن
ابی حاتم رازِي – عربی.
4 –
تقریب الثقات – صفحه 1267 – به شماره 15081 – تالیف محمد بن حبان بستی – عربی.
5 –
تاریخ کبیر – جلد هشتم – قسم دوم از جزء چهارم – صفحه 179 – به شماره 2618 – تالیف
امام محمد بن اسماعیل بخاری – عربی.
6 –
سیر اعلام النبلاء – جلد دوم – از صفحه 749 الی صفحه 759 – به شماره 1366 – طبقه
نهم – تالیف امام ذهبی – عربی.
7 -
تاریخ بغداد – جلد پانزدهم – از صفحه 647 الی صفحه 667 – به شماره 7284 – تالیف
خطیب ابوبکر احمد بن علی بغدادی – عربی.
8 –
تاریخ خلیفه – صفحه 457 و 467 – تالیف خلیفه بن خیاط عُصفُرِي – عربی.
9 –
تاریخ دمشق – جلد شصت و سوم – از صفحه 58 الی صفحه 108 – به شماره 7989 – تالیف
امام ابن عساکر دمشقِي – عربی.
10 –
صفوة الصفوه – جلد دوم – صفحه 98 و 99 – به شماره 453 – تالیف أبِي الفرج
عبدالرحمن بن جوزی – عربی.
11 –
حلیة الأولیاء – جلد سوم – صفحه 105 ، 106 ، 107 و 108 – به شماره 440 – تالیف
أبِي نعیم أصفهانِي – عربِي.
12 –
طبقات – جلد ششم – صفحه 853 – تالیف محمد بن سعد کاتب واقدی – ترجمه دکتر محمود
مهدوی دامغانی – فارسی.
13 –
شذرات الذهب – جلد دوم – صفحه 52 و 53 – حوادث سال 197 هجری قمری – تالیف شهاب
الدین ابن عماد حنبلی – عربی.
14
- کشف الظنون - جلد ششم - صفحه 388 – تالیف حاجی خلیفه – عربی.
15 –
کتاب الزهد - تالیف وکیع بن جراح رُؤاسِي – مقدمه – از صفحه 11 الی صفحه 90 – بقلم
عبدالرحمن عبدالجبار فرِيوَائِي – عربی.
16 –
الفهرست – مقاله ششم – صفحه 414 – تالیف محمد بن اسحاق بن ندیم – ترجمه محمد رضا
تجدد – فارسی.
17
- الأنساب – جلد سوم – صفحه 97 و 98 – حرف راء – تالیف امام ابوسعد عبدالکریم
سمعانِي – عربی.
18 –
اعلام زرکلی – جلد هشتم – صفحه 117 – حرف واو – تالیف خیرالدین زرکلی – عربی.
19 –
لغت نامه دهخدا - جلد اول – صفحه 698 – جلد پانزدهم – صفحه23234 – تالیف علامه علی
اکبر دهخدا – فارسی.
20 – سایت موسوعة الحدیث – معلومات عن الراوِي –
عربی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر