۱۳۹۷ بهمن ۱۸, پنجشنبه

محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابورِي

إمام حافظ علامه ناقد شیخ المحدثین أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حَمدُوِيه بن نُعَیم بن حَکَم ضَبِي طَهمَانِي نیشابورِي شافعِي ملقب و معروف به حاکم نیشابورِي بوده است. موصوف را أبوعبدالله بن بَیع نیز می گویند، که ابن بیع انتساب او به شغلی است که نیاکانش داشته اند، و بَیع یا بایع و گاه بیاع هم خوانده می شود، و به کسی می گفته اند، که در کاروانسرا ها و خانه های محل کار و تجارت بازرگانان میان فروشنده و خریدار واسطه می شده است، و این شغل را بیاعه هم گفته اند، و امروزه به آن دلال می گویند. اما مشهورترین عنوانی که موصوف بدان شناخته می شود، حاکم است، و دربارۀ حاکم باید یاد آور شویم که این عنوان بر قضات اطلاق می شده است، و درباۀ او این عنوان به اعتبار مقامی که در کار قضاء داشته، اطلاق شده است. و نسبت أبوعبدالله حاکم به ضَبِي و طهمانِي آن است، که پدر بزرگ مادر بزرگ او عیسی بن عبدالرحمن بن سلیمان ضبِي می باشد، و مادر این عیسی زنی بوده است به نام متوِيه که دختر إبراهیم بن طهمان هروِي زاهد و فقیه معروف بوده، که از هرات به نیشابورکوچیده، و در سال 163 هجری قمری درگذشته است. أبوعبدالله حاکم نیشابورِي در صبحگاه روز دوشنبه سوم ماه ربیع الأول سال 321 هجری قمری مطابق سال 933 میلادِي در نیشابور متولد گردید، و از همان آوان کودکی به همکاری و رهنمائی پدر و خالویش به تحصیل علوم اقدام نمود، و اولین مرتبه در نه سالگی در سال 330 هجری قمری به استماع حدیث پرداخت، و در سیزده سالگی در سال 334 هجری قمری بر مجلس املای إمام ابوحاتم محمد بن حبان بستِي خراسانِي نشست. حاکم در طلب علوم روزگار خویش بویژه دانش حدیث که از پر جاذبه ترین دانش های آن روزگار بشمار می رفت، به اقطار مختلف عالم اسلامی از نیشابور تا عراق و حجاز و ماوراء النهر و دیگر بلاد خراسان سفر کرد، و دربارۀ او نوشته اند که تنها در نیشابور از هزار شیخ سماع حدیث داشته، و از دیگر بلاد نیز حدود هزار تن را یاد کرده اند. أبوعبدالله حاکم نیشابورِي قرآن و علم قرائت را در خراسان و عراق نزد أبوعبدالله محمد بن أبومنصور صَرَّام، أحمد بن سهل اشنانِي، أبِي علِي بن نَقَّار مُقرِئ کوفه، أبِي عیسی بَکَّار مُقرِي بغداد و دانشمندان دیگر، فقه را از أبِي علِي بن أبِي هریره، أبِي سهل محمد بن سلیمان صَعلُوکِي، أبوالولید حَسَّان بن محمد نیشابورِي و أبوبکر أحمد بن إسحاق ضبعِي و فنون حدیث را از حافظ أبِي علِي نیشابورِي، أبوبکر محمد بن عمر جعابِي، أبِي أحمد حاکم، أبوالحسن دارقطنِي، أبوعلِي حسین بن محمد ماسرجسِي نیشابورِي و عده أی دیگر فراگرفت. أبوعبدالله حاکم در سال 359 هجری قمری به منصب قضاء در نیشابور گماشته شد، و بعد از آن به قضای گرگان مؤظف گردید، که از آن امتناع کرد، و آن را نپذیرفت. درسایه سیاست نیز ابوعبدالله حاکم بنابر اعتراف أبِي العباس ابن خلکان نقش میانجی سیاسی میان سامانیان و آل بویه را عهده دار بوده است. کارل بروکلمان خاورشناس بزرگ آلمانی نیز می گوید: او نقش سفیر میان سامانیان و آل بویه را داشته، و در مراسلات میان آن دو دولت از وجود او استفاده می شده است. و چون آل بویه یکی از حکومت های شیعی مذهب تاریخ اسلام می باشند، دشمنان او که بیشتر از طرفداران خلافت عباسی بوده اند، این عمل او را نپسندیده، و او را متهم به تشیع کرده اند. از کسانی که او را متهم به تشیع نموده اند، یکی شیخ الإسلام أبوإسماعیل عبدالله بن محمد أنصارِي هروِي است. محمد بن طاهر مقدسِي به نقل از شیخ الإسلام أبوإسماعیل عبدالله بن محمد أنصارِي هروِي در رابطه با أبوعبدالله حاکم گفته است: (ثِقَةٌ فِي الحَدِيث وَرَافِضِيٌ خَبِيث.) یعنی در نقل احادیث بسیار مورد وثوق است، اما رافضی خبیثی است. اما مسلم آن است که او مسلمانی سنی و بر مذهب امام شافعی بوده، و به لحاظ عقیدۀ کلامی به مذهب امام أبوالحسن أشعری تمایل داشته است. جای شگفتی است که در همان وقتی که عده أی بر ابوعبدالله حاکم تهمت شیعی را می زدند، عده أی دیگری او را متهم به پیروی از مذهب محمد بن کرام سجستانِي نموده اند، و از جمله دلایل ایشان این است که وی در تاریخ نیشابور خود زنده گی نامۀ جمعی از علمای کرامیه را آورده است. با این که کرامیه در نیشابور به مسجد او حمله کردند، و منبرش را شکستند، و او از بیم هجوم کرامیان خانه نشین شد، و نمی توانست، از سرای خویش بدر آید. و آورده اند که یکی از دوستان او أبوعبدالرحمن سُلمِي عارف نامدار و دانشمند بزرگ قرن چهارم هجرِي به وی پیشنهاد کرد، که برای دفع شر این ها یعنی کرامیه حدیثی در فضیلت معاویه(رض) نقل کن، و خود را از این مخمصه رهائی بخش. ولی حاکم گفت: هرگز دلم به این کار راضی نمی شود، و سه بار این را تکرار کرد. در مقام علمی ابوعبدالله حاکم باید گفت: در شناخت و نقد حدیث در سراسر عالم اسلامی در عصر او کسی را همتای او ندانسته اند، و نوشته اند، که در جرح و تعدیل احادیث تمامی بزرگان عصر به او رجوع می کرده اند. بعضی از کسانی که به زندگی نامۀ او پرداخته اند، نوشته اند، که قبل از وی هر عالمی که بود، در برابرش چندین دانشمند دیگر در آن عصر بود، که میان ایشان نوعی تقارن وتقابُل بود، اما به روزگار أبوعبدالله حاکم او در حجاز، شام، عراق عرب، عراق عجم، جبال، طبرستان، ری، قومس، خراسان و ماوراء النهر چهره أی بلا منازع بود. أبوعبدالله حاکم در روز چهار شنبه بنابه روایت سبکِي سوم و بنا به روایت ابن خلکان هشتم ماه صفر سال 405 هجری قمری مطابق سال 1014 میلادِي در شهر نیشابور در حالی که از حمام بیرون آمده بود، و هنوز لنگ حمام را از خود باز نکرده بود، تا جامه بپوشد، به اثر سکته درگذشت، و او را در عصر همان روز چهارشنبه در نیشابور به خاک سپردند، و قاضِي أبوبکر أحمد بن حسن حیرِي یکی از مشاهیر زُهَّاد و علمای روزگارش بر او نماز گزارد. ابوعبدالله حاکم هشتاد و چهار سال عمر کرد، و تقریباً هفتاد و پنج سال از عمر خویش را به تحصیل، تدریس و تالیف گذرانید.(1، 7، 11 و12)
    حافظ أبِي یَعلَی خلیل بن عبدالله بن أحمد بن خلیل خلیلِي قزوِينِي در کتاب الإرشاد فِي معرفة علماء الحدیث آورده است: أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حَمدَوِيه بن نُعَیم ضُبِّي طَهمَانِي در روز دوشنبه در ماه ربیع الاول سال 321 هجری قمری در نیشابور زاده شد. او عالم، عارف، واسع العلم و صاحب تصانیف بسیار بوده است. موصوف در نیشابور از محمد بن یعقوب أخرم، محمد بن یعقوب أصم، حسن بن یعقوب عدل، محمد بن عبدالله جوهرِي و عده أی زیادی دیگر و در مرو از محدث مرو محمد بن أحمد بن محبوب محبوبِي، قاسم سَیَّارِي، حسن بن محمد حلیمِي، علِي بن محمد بن حبیب و تعدادی دیگر و در بخارا از أحمد بن سهل فقیه و در ری از إسماعیل بن محمد صیاد و در همدان از ابن حَمدان جَلَّاب و در بغداد از ابن سماک، نجاد، ابن دَرَستوِيه و عبادانِي(آبادانِي) و در کوفه از علِي بن محمد بن عقبه و ابن أبِي دارِم و در مکه از فاکِهِي، محمد بن علِي بن عبدالحمید آدَمِي و دیگران حدیث روایت نموده است. او دو مرتبه به عراق و حجاز سفر کرد، که سفر دوم وی در سال 368 هجری قمری بوده است. نامبرده در سال 403 هجری قمری درگذشت.(2)
   علامه تاج الدین أبِي نصر عبدالوهاب بن علِي بن عبدالکافِي سِبکِي در کتاب طبقات الشافعیة الکبری می نگارد: حافظ أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حَمدُوِيه بن نُعَیم ضَبِّي، طَهمانِي، نیشابورِي ملقب به حاکم و معروف به ابن بَیع صاحب تصانیفی در علوم حدیث بوده است، که یکی از جمله آنها کتاب تاریخ نیشابور است، که در نزدم از جمله مفید ترین تواریخ برای فقهاء می باشد، و اگر کسی به آن بنگرد از علوم آن بهره می گیرد. و نیز او راست کتب المستدرک علی الصحیحین، علوم الحدیث، مُزکی الأخبار، الإکلیل، فضائل الشافعِي و غیره. موصوف إمامی بزرگ و حافظی دقیق بوده، و همگان بر إمامت، جلالت و عظمت مقامش اتفاق نظر دارند. وی در صبح روز سوم ماه ربیع الاول سال 321 هجری قمری متولد گردید، و از خورد سالی به تشویق پدر و خالویش به تحصیل علوم برآمد، و اولین سماع حدیث وی در سال 330 هجری قمری بود، و در سال 334 هجری قمری در نزد إمام أبِي حاتم محمد بن حبان بستِي إملاء حدیث کرد. نامبرده در سال 341 هجری قمری یک ماه بعد از فوت إسماعیل صَفَّار به عراق سفر نمود، و از آنجا به حج رفت، و بعد به اکثر شهرهای خراسان و ماوراءالنهر گردش نموده، و در نیشابور از حدود هزار شیخ حدیث شنید، و در حدود هزار شیخ در خارج از نیشابور نیز حدیث شنید. موصوف از محمد بن علِي مُذَکِّر، محمد بن یعقوب أصم، محمد بن یعقوب أخرم، محمد بن عبدالله بن أحمد اصفهانِي صَفَّار ساکن نیشابور، أبِي حامد بن حَسنُوِيه مُقرِيِّ، أبِي بکر أحمد بن إسحاق ضَبعِي فقیه، أبِي نصر محمد بن محمد بن یوسف فقیه، أبِي عمرو عثمان بن سَمَّاک، أبِي بکر نَجَّار، حافظ أبِي علِي نیشابورِي، أبِي الولید فقیه، حافظ عبدالباقِي بن قانع و مردمان زیادی دیگر حدیث روایت نموده، و از وی أبوالحسن دارقطنِي که از جملۀ شیوخ وی نیز می باشد، أبوالفتح بن أبِي الفَوَارِس، أبوذر هروِي، أبوبکر بیهقِي، أبوالقاسم قُشَرِي، أّبوصالح مُؤذن، أبوبکر أحمد بن علِي بن خلف شیرازِي و جماعتی زیادی دیگر حدیث روایت نموده اند. ابوعبدالله حاکم فقه را از أبِي علِي بن أبِي هریره، أبِي سهل صُعلُوکِي و أبوالولید نیشابورِي و تصوف را از أباعمر بن محمد بن جعفر خُلدِي و أباعثمان مغربِي آموخت. و تعداد زیادی اشخاص از شهر های مختلف به جهت وسعت علم و روایت و اتفاق علماء بر این که او از اعلم ائمه است، که خداوند(ج) دین خود را بواسطه ایشان حفظ نموده است، برای اخذ علم به نزد او می آمدند. و از عجاعب آنکه أبوعمر طَلَمَنکِي(طلمنکه شهری در شرق اندلس و در نواحی حدود فرانسه فعلی بوده است.) محدث أندلسی در بارۀ کتاب علوم الحدیث حاکم به نقل از شیخی که از یاران حاکم بوده، در سال 389 هجری قمری تالیفی دارد. علامه سبکِي می گوید: در نامه أی که أحمد بن أبوطالب برایم نوشت، به نقل از جعفر همدانِي و او از أبوطاهر سلفِي آمده، که می گوید: من از إسماعیل بن عبدالجبار قاضِي در قزوین شنیدم، که می گفت: از حافظ خلیل بن عبدالله شنیدم که از بزرگی أبوعبدالله حاکم صحبت می کرد، و گفت: او دو سفر به عراق و حجاز داشت، که سفر دومش در سال 382 هجری قمری بود، و در آن سفر با دارقطنِي ملاقات کرد. نامبرده شخصیتی ثقه و واسع العلم بوده، که تصانیفش قریب به پنجصد جزء است. حافظ أبوحازم عمر بن أحمد بن إبراهیم عَبدَوِي می گوید: أبوعبدالله حاکم در سال 359 هجری قمری در زمان امارت سامانیان و وزارت أبوجعفر أحمد بن حسین عتبِي(که نسبش به عتبه بن غزوان صحابی پیامبر اسلام می رسد) قضاء شهر نساء را بعهده گرفت. قاضی خلیل بن أحمد سجزِي به نزد أبِي جعفر أحمد بن حسین عتبِي رفت، و گفت: خداوند به تو مبارک گرداند، که شهر نساء را به سیصد هزار حدیث رسول الله(ص) مجهز ساخته أی، و در این باره بر وی تبریک و تهنیت گفت. می گوید: بعد از آن او را عهده دارقضاوت گرگان ساختند، اما او امتناع کرد و قبول ننمود. أبوحازم می گوید: از مشایخ خود شنیدم، که می گفتند: شیخ أبوبکر بن إسحاق و أبوالولید نیشابورِي برای سؤال از جرح، تعدیل، علل، صحت و سقم حدیث همیشه به نزد أبوعبدالله حاکم می آمدند. ابوحازم می گوید: اولین کسی که به حفظ حدیث و علل آن در نیشابور مشهور گردید، أمام مسلم بن حجاج بود، و بعد از وی إبراهیم بن أبِي طالب بود، که هم ردیفش نسائِي و جعفر فریابِي بودند. و بعد أبوحامد بن شرقِي بود، که همردیفش أبوبکر بن زیاد نیشابورِي و أبوالعباس بن سعید بودند. و بعد حافظ أبوعلِي بود، که همردیفش أبوأحمد عَسَّال و إبراهیم بن حمزه بودند. و بعد شیخ أبوالحسین حجاج و أبوأحمد حاکم بودند، که همردیف و هم عصر شان ابن عَدِي، ابن مُظَفَّر و دارقطنِي بودند. اما أبوعبدالله حاکم یگانه روزگارش بود، و کسی در حجاز، شام، عراقین، جبال، رِی، طَبَرِستان، قَومَس، تمام خراسان و ماوراء النهر همردیف و مماثلش نبود. این را أبوحازم در مورد زنده گی نامه أبوعبدالله حاکم ذکر کرده، و در آخرش گفته است: خداوند(ج) ما را دربارۀ این نعمت از جملۀ شاکرین بگرداند. و می گوید: از أبوعبدالله حاکم شنیدم، که می گفت: هنگامی که از آب زمزم نوشیدم، از خداوند(ج) خواستم، که مرا صاحب تصانیفی نیکو بگرداند. عبدالغافر فارسِي می گوید: بین إمام روزگارش أبوبکر أحمد بن إسحاق ضبعِي که از فقیهان بنام مذهب شافعِي بود و أبوعبدالله حاکم روابط و مناسبات علمی مستحکمی برقرار بود، چنان که أبوعبدالله حاکم وقتی را مختص در صحبت با إمام أبِي بکر أحمد بن إسحاق ضَبعِي گذاشت، و در موارد جرح، تعدیل و علل حدیث به او مراجعه می کرد. و إمام أبِي بکر أحمد بن إسحاق ضبعِي نیز امورات مدرسه و دارالسنه خود را به ابوعبدالله حاکم سفارش کرد، و تولیت اوقاف در این امورات را به او مفوض ساخت. علامه سبکِي می گوید: از مشایخ خود شنیذم، که از روزگار أبوعبدالله حاکم یادآوری می نمودند، و می گفتند: او پیشگام و مقدم روزگارش بوده، و امثال إمام أبِي سهل صُعلُوکِي، أمام ابن فُورَک (دو تن از محدثان و متکلمان بزرگ شافعی در نیشابور) و دیگر أئمه روزگارش او را بر خود مقدم می داشتند، و حرمت فضلش را نگه می کردند، و بر حرمت جایگاهش بسبب یگانه بودن در حفظ و معرفتش وفادار بودند. وقتی أبوعبدالله حاکم در محفل حدیث حاضر می شد، بر قلوب مشایخ حدیث تأثیر می گذاشت، چنان که بر محاضراتش مأنوس می شدند، و به طرح حکایاتش أوقات شان به طیب خاطر می گذشت، و صفای کلامش بر حاضرین ظاهر می گردید، و محاضراتش مجلس را گرم می ساخت. حافظ محمد بن طاهر می گوید: از حافظ سعد بن علِي بن محمد زنجانِي در مکه پرسیدم، و برایش گفتم: چهار حافظی که هم عصر هم بودند، کدام یک شان حافظ ترند؟ گفت: کدام ها؟ گفتم: دَارقُطنِي در بغداد، عبدالغنِی(بن سعید أزدِي مصرِي) در مصر، أبوعبدالله بن مَندَه در اصفهان و أبوعبدالله حاکم در نیشابور. سکوت کرد. باز از وی حجت خواستم. گفت: دارقطنِي داناترین آنها در علل و عبدالغنِي داناتر آنها در أنساب بوده اند، اما ابن منده بیشرین حدیث را روایت نموده، و بر آن ها معرفت کامل داشته، و حاکم نیکوترین آن ها از جهت تصنیف بوده است. أبوموسی مَدِینِي روایت نموده، که أبوعبدالله حاکم به حمام رفت، غسل نمود، و برآمد، و هنوز لنگ را باز نکرده، و لباس خود را نپوشیده بود، که گفت: آه، و روحش قبض شد، و این در روز چهار شنبه سوم ماه صفر سال 405 هجری قمری بود، و پیکرش بعد از نماز عصر به خاک سپرده شد، و قاضِي أبوبکر حِيرِي بر وی نماز جنازه خواند. علامه سبکِي می گوید: وفات أبوعبدالله حاکم در سال 405 هجری قمری ثابت است، و کسانی که می گویند او در سال 403 هجری قمری وفات یافته است، دچار توهم شده اند . رحمه الله. علامه تاج الدین سبکی می گوید: با تاسف تعدادی هم إمام بزرگوار أبوعبدالله حاکم را متهم به تمایلات به تشیع نموده اند، که از جمله آنها یکی هم محمد بن طاهر مقدسِي است، او به نقل از أباإسماعیل عبدالله بن محمد أنصارِي(شیخ الإسلام خواجه عبدالله أنصارِي هروِي) درباره أبوعبدالله حاکم می گوید: ثِقَةٌ فِي الحَدِيث، رَافِضِيٌ خَبِيث. یعنی حاکم در روایت حدیث ثقه بوده، اما رافضی خبیثی است. و باز ابن طاهر می گوید: حاکم در باطن شیعه متعصبی بود، و در ظاهر تظاهر به تسنن کرده، و اظهار تقدم و حقانیت خلافت ابوبکر صدیق، عمر فاروق و عثمان ذی النورین رضی الله تعالی عنهم را بر حضرت علی مرتضی(رض) می نموده،  اما دربارۀ معاویه(رض) و خانواده اش منحرف و غالی بوده، آن را آشکار می کرده، و هیچ گونه عذری هم نمی آورده است. می گوید: من در هرات از أباالفتح ابن سَمکُوِيه شنیدم، که می گفت: از عبدالواحد مَلِيحِي شنیدم، که گفته است از أباعبدالرحمن سلمِي شنیدم، که گفت: به منزل أبِي عبدالله حاکم رفتم، او در خانه اش بود، و امکان خروج به طرف مسجد را نداشت، زیرا پیروان أبِي عبدالله کرام منبرش را شکسته، و او را از خروج از خانه اش منع نموده بودند، برایش گفتم: بهتر نیست، اگر از خانه ات بیرون شوی، و حدیثی بر فضیلت این مرد(معاویه) املاء کنی، تا از این فتنه خلاصی یابی. گفت: این مطلب در قلبم نمی آید. اما علامه سبکِي در جواب ایشان می گوید: إمام أبوعبدالله حاکم از کسانی مانند شیخ أبِي بکر ابن إسحاق ضبعِي، أستاذ أبِي بکر بن فُورک، أستاد أبِي سهل صُعلُوکِي و امثال آن ها درس گرفت و علم آموخت، که آنها در علم کلام از جمله پیروان إمام أبوالحسن أشعرِي بودند، و علمای اشاعره أهل تشیع را از أهل بدعت می شمارند، و از آن ها برائت می جویند. و نسبت تشیع دادن به امام ابوعبدالله حاکم تهمتی بیش نیست، و اگر ما به تفاصیل مطالب نظر کنیم ، طعن طاعنان درباره این امام درست نیست، و اتهام تجسیم(که مبنای فکر کرامیه است.) در باره أبِي إسماعیل و ابن طاهر بیشتر است.(بعضی ها هم این مطلب را ناشی از اختلاف فکری بین دو گروه فقهی حنابله که شیخ الإسلام خواجه عبدالله انصاری پیرو آن بوده، و گروه فقهی شافعیه که امام أبوعبدالله حاکم از آن پیروی می کرده، بوده است می دانند.)(8)
   حافظ أبوبکر أحمد بن علِي بن ثابت خطیب بغدادِي در تاریخ بغداد می نویسد: محمد بن عبدالله بن محمد بن حَمدوِيه بن نُعَیم بن حکم ضَبِّي معروف به ابن بیع از اهالی نیشابور و از اهل فضل، علم، معرفت و حفظ بوده، و در علم حدیث مصنفات عدیده أی دارد. موصوف به بغداد رفت، و در آن جا از أبِي عمرو بن سماک، أحمد بن سَلمان نَجَّاد، أبِي سهل بن زیاد، دَعلَج بن أحمد و از شیوخ دیگر امثال ایشان حدیث روایت نمود، و بعد به نیشابور برگشت، و سالی در بیماری گذراند، و در این جا از أبِي العباس أصم، أبِي عبدالله أخرم، حافظ أبِي علِي، محمد بن صالح بن هانئ و دیگر شیوخ خراسان حدیث شنید. و از او دارقطنِي، محمد بن أبِي الفوارس، قاضِي أبوالعلاء واسطِي و دیگران حدیث شنیده اند. وی فردی ثقه بوده، و در سال 321 هجری قمری زاده شده، و اولین بار در سال 333 هجری قمری حدیث شنیده است. بعضی از یاران ما به نقل از أبِي الفضل ابن الفَلَکِي هَمَدَانِي گفتند: او به نیشابور سفر نمود، و در آن جا اقامت گزید، و می گفت: کتا ب تاریخ نیشابوریین که حاکم أبوعبدالله بن بیع آن را تصنیف نموده، یکی از علل مسافرت من به نیشابور بود، که به سبب آن به آنجا سفر کردم. و ابن بیع میل به تشیع داشت، أبوإسحاق إبراهیم بن محمد أرموِي در نیشابور که شیخی صالح، فاضل و عالم بود، برایم گفت: أبوعبدالله حاکم احادیثی را جمع نموده، به گمان این که آن ها بر شرط بخاری و مسلم صحیح هستند، و اخراج آن ها را در صحیحین لازم می داند، که از جمله آن ها - حدیث الطائر - و - مَن کُنتُ مَولَاهُ فَعَلِيٌ مَولَاهُ -  است، اما اصحاب حدیث ادعای صحت آن ها را بر شرط بخاری و مسلم انکار کردند، و به گفته او ملتفت نشدند، و عملش را درست نداستند. أزهرِي و محمد بن یحیی بن إبراهیم مزکی می گویند: وفات أبوعبدالله بن بیع در نیشابور در ماه صفر سال 405 هجری قمری بوده است.(3)
   إمام أبوعبدالله شمس الدین ذهبِي در کتاب سیر أعلام النبلاء آورده است: أبوعبدالله حاکم در نیشابور از حدود هزار شیخ حدیث شنیده است. موصوف در سن بیست و یک سالگی به عراق سفر نمود، و بعد از وفات إسماعیل صَفَّار به یسیر آمد. او از پدرش که إمام مسلم صاحب صحیح را دیده بود، حدیث روایت نموده است، و نیز از محمد بن علِي مُذَکِّر، محمد بن یعقوب أصم، محمد بن یعقوب شیبانِي معروف به ابن أخرم، محمد بن أحمد بن بالوِيه جلاب، أبِي جعفر محمد بن أحمد بن سعید رازِي دوست ابن وارة، محمد بن عبدالله بن أحمد اصفهانِي صَفَّار، علِي بن فضل ستورِي، علِي بن عبدالله حکیمِي، إسماعیل بن محمد رازِي، محمد بن إسماعیل عَتَکِي، أبِي جعفر محمد بن محمد بن عبدالله بغدادِي جَمَّال، محمد بن مَؤَمل ماسَرجِسِي، محمد بن أحمد بن محبوب محدث مرو، أبِي حامد أحمد بن علِي بن حَسنُوِيه مُقرِي، حسن بن یعقوب بخارِي، قاسم بن قاسم سَیَّارِي، أبِي بکر أحمد بن إسحاق ضَبعِي، أحمد بن محمد بن عَبدُوس عَنزِي، أحمد بن محمد شُعَیبِي فقیه، إسماعیل بن محمد بن شَعرانِي، أبِي أحمد بکر بن محمد مَروَزِي صیرفِي، أبِي الولید حسان بن محمد فقیه، حافظ أبِي علِي حسین بن علِي نیشابورِي، حاجِب بن أحمد طُوسِي، علِي بن حمشاد عَدل، محمد بن صالح بن هانِي، أبِي نضر محمد بن محمد فقیه، أبِي عمرو عثمان بن أحمد دَقَّاق بغدادِي، أبِي بکر نجاد، عبدالله بن دُرُسُتوِيه، أبِي سهل بن زیاد، عبدالباقِي بن قانع، عبدالرحمن بن حَمدان جلَّاب شیخ هَمَدَان، حسین بن حسن طوسِي، علِي بن محمد بن محمد بن عُقبَه شیبانِي، محمد بن حاتم بن خُزَیمه کَشِّي و جماعت کثیرِي دیگر حدیث روایت نموده، و از وی أبوالحسن دارقطنِي، أبوالفتح بن أبِي الفوارس، أبوالعلاء واسطِي، محمد بن أحمد بن یعقوب، أبوذر هروِي، أبویعلِي خلیلِي، أبوبکر أحمد بن حسین بیهقِي، أبوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قُشَیرِي، أبوصالح مُؤذن، زَکِي عبدالحمید بَحِيرِي، مُؤمل بن محمد بن عبدالواحد، أبوالفضل محمد بن عبیدالله صَرَّام، عثمان بن محمد مَحمِي، أبوبکر أحمد بن علِي بن خَلَف شیرازِي و خلق زیادی غیر از ایشان حدیث روایت کرده اند. أبوعبدالله حاکم از عرفاء نیز با مشایخ بزرگی همچون إسماعیل بن نُجَید، جعفر خُلدِي و أباعثمان مغربِي رابطه و مصاحبت داشته است. ذهبِي می گوید: أبِي سعد صَفَّار به نقل از عبدالغافر بن إسماعیل فارسِي می گوید: أبوعبدالله حاکم إمام روزگارش بوده، و باید حق او را شناخت و پاس داشت، او را ضبِي می گویند، زیرا جد مادر بزرگش عیسی بن عبدالرحمن ضبِي بود، و مادر همین عیسی منوِيه دختر إبراهیم بن طهمان فقیه(هروِي) می باشد، که خانه اش خانه أی صلاح، پرهیزگارِي و دعوت بر اسلام بوده است، و حاکم پدرانش را در تاریخ نیشابور یادآوری کرده است. أبوعبدالله حاکم با عبدالله بن محمد بن شرقِي، أبوعلِي ثقفِي و أبوحامد بن بلال ملاقات داشته، اما از آن ها چیزِي روایت نکرده است، و از أبِي طاهر محمد آبادِي و أبوبکر قطان حدیث شنیده، اما آن ها را مشخص نساخته است. ذهبِي می گوید: از مشایخ خود شنیدم، که روزگار أبوعبدالله حاکم را یادآوری کرده، و می فرمودند: معاصران أبوعبدالله حاکم مثل أبِي سهل صُعلُوکِي، إمام ابن فُورک و سائر أئمه او را بر خود مقدم می دانستند، فضل او را مراعات می کردند، و بر او احترام زیادی داشتند. عبدالغافر فارسی بر این هم افزوزده، و دربارۀ تعظیم علماء و دانشمندان معاصر أبوعبدالله حاکم بر او می گوید:  این جملات در باره سیرت و احوال أبوعبدالله حاکم چیزی اندک است، اگر کسی قدری در تالیفات او تأمل کند، بر امالی او به دیدۀ تعمق بنگرد، بر طرق حدیث وی نظر اندازد، بر فضل او اذعان می دارد، بر مزیت او بر پیشنیانش اعتراف می کند و بر امتیازش بر اخلافش اقرار می نماید، زیرا کسانی که بعد از وی هم آمدند از بلوغ کاری که او کرده بود، عاجر ماندند. او بر نیکوئی زندگی نمود، و در روزگارش مثل او کسی ظهور نکرد، تا اینکه در هشتم ماه صفر سال 405 هجری قمری به رحمت خداوند پیوست. حافظ أبوحازم عمر بن أحمد عَبدُوِي می گوید: أبوعبدالله حاکم أمام أهل حدیث در روزگارش بود، و می گفت: از آب زمزم نوشیدم، و از خداوند خواستم، تا تصانیفِي نیکو نصیبم گرداند. أبوحازم عبدوِي می گوید: از دارقطنِي پرسیدم: کدام یک حافظ ترند، ابن مَنده یا ابن بَیع؟ دارقطنِي گفت: از روی حفظ ابن بَیع قابل اعتماد تر است. أبوحازم می گوید: در حدود سه سال در نزد أبِي عبدالله عُصمِي اقامت داشتم، و در یک کلمه معتمد تر و متجسس تر از او هم کسی را در بین مشایخ خود نیافتم، اما هر وقت به اشکالی مواجه می شد، مرا امر می کرد، تا آن اشکال را برای أبوعبدالله حاکم بنویسم، و وقتی جواب مکتوبش می آمد، به آن حکم می کرد، و آن را قطعِي می پنداشت. أبوعبدالله حاکم در مرگی مفاجات(ناگهانی) در ماه صفر سال 405 هجری قمری وفات یافت، و بر جنازۀ او قاضِي أبوبکر حِيرِي نماز گزارد.(7)
   دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در مقدمه تاریخ نیشابور در شرح حال إمام أبوعبدالله حاکم نیشابورِي می نویسد: إمام ابوعبدالله حاکم نیشابوری در تصوف نیز بی سلوک نبوده، و محضر چند عارف بزرگ عصر از قبیل ابوالحسن پوشنجِي و جعفر بن نصیر و ابوعمرو زجاجِي و ابوعمرو إسماعیل بن نُجَید سُلَمِي و جعفر خُلدِي و أبوعثمان مغربِي را درک کرده است. از نقدی که ابن جوزِي دربارۀ او کرده، می توان دانست که وی مثل بسیاری از فقهای عصر خود از سماع روی گردان نبوده، و حتی قواله أی به نام هزاره را که از مستورات قوالات بوده است می شنیده است. اینک ترجمۀ عین گفتار ابن جوزی: خبر داد ما را زاهر بن طاهر، گفت: خبر داد ما را ابوعثمان صابونِي و ابوبکر بیهقِي، و گفتند که: ابوعبدالله حاکم گفت که بیشترین دیدار من با فارس بن عیسی صوفی، در سرای ابوبکر ابریسمِي بود، از برای گوش دادن به سماع هزاره رحمها الله که این زن از مستورات قوالات بود. ابن جوزِي پس از نقل این سخن می گوید: این خود زشت ترین کاری است که از مردی چون حاکم سرزده است، چگونه بر او پوشیده مانده است که نباید به صدای زن نامحرم گوش داد؟ و آنگاه این را در کتاب تاریخ نیشابور خویش – که کتاب علم است – بیاورد، بی هیچ گونه تحاشی یِي از یاد کرد امثال این؟ همین بس است که او را از جادۀ عدالت منحرف کند. در زنده گی نامه او نوشته اند، که وی در عصر سامانیان و به روزگار وزارت عُتبِي در سال 359 هجری قمری یک چند قضای شهر نساء را که از شهر های بزرگ خراسان در آن روزگار بود پذیرفت. وقتی او بدین کار پرداخت، بعضی از اهل فضل، عتبی را بدین کار تهنیت گفتند، که وی سیصدهزار حدیث رسول الله(ص) را به شهر نساء تجهیز کرده است، بعد از این روزگار قضاء گرگان را به او پیشنهاد کردند، و نپذیرفت، و تمام وقت در خدمت علم باقی ماند، تا آخر عمر خویش. اما در بعضی از آثار و کتب از جمله کتاب وفیات الأعیان ابن خلکان نساء به نیشابور تصحیف شده است.(1)
   أبِي العباس أحمد بن محمد بن إبراهیم بن أبِي بکر بن خلکان در کتاب وفیات الأعیان می نویسد: حافظ أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نعیم بن حکم ضبِي طهمانِي معروف به حاکم نیشابورِي و مشهور به ابن بیع می باشد. موصوف أمام اهل حدیث در روزگارش و مولف کتاب های بوده، که تالیف امثال آن ها سابقه نداشته است. نامبرده شخصیتی عالم، عارف و واسع العلم بود، فقه را از أبِي سهل محمد بن سلیمان صعلوکِي فقیه شافعِي در نیشابور فراگرفت، سپس به عراق رفت و از أبِي علِي بن أبِي هریره فقیه دانش آموخت، و بعد به طلب حدیث برآمد، و بر این امر فائق گردید، و مشهور شد. حاکم نیشابورِي از جماعت بیشماری از محدثین حدیث شنید، که تعداد شان به قریب دوهزار تن می رسد. وی دو مرتبه به عراق و حجاز سفر نمود، که سفر دومش در سال 360 هجری قمری بود، و در آن سفر با عده أی کثیری از علماء از جمله دارقطنِي ملاقات کرد.  نامبرده در سال 359 در زمان حکومت سامانیان و در هنگام صدارت أبِي نصر محمد بن عبدالجبار عتبِي بحیث قاضی شهر نیشابور مؤظف گردید، و بعد بحیث قاضی گرگان مقرر شد، که از آن وظیفه امتناع کرد، وی چند بار به سفارت بدربار ملوک آل بویه رفت.(4)
   أبِي الفرج عبدالرحمن بن علِي بن محمد ابن جَوزِي در کتاب المنتظم فِي تاریخ الملوک و الأمم آورده است: أبوعبدالله حاکم از اهل علم، فضل و حفظ حدیث بود، و او را در علم حدیث مصنفاتی است. موصوف به بغداد رفت، و در آنجا از أبِي عمرو بن سماک، نجاد، دعلج و دیگران حدیث شنید. از وی دارقطنِي، ابن أبِي الفوارس و دیگران حدیث روایت کرده، و او را ثقه گفته اند، مگر أبومنصور قزار به نقل از أبوبکر أحمد بن بن ثابت می گوید: ابن بیع به تشیع تمایل داشته، و از قول أبوإسحاق إبراهیم بن محمد أرموِي آورده، که می گوید: أبوعبدالله حاکم به زعم خودش احادیث را گردآورده، و می گوید: این ها به شروطی که بخاری و مسلم وضع نموده اند، صحیح می باشند، که از جمله آنها – حدیث الطائر: حدیث مرغ پرنده، و حدیث مذکور چنان است، که از انس بن مالک(رض) روایت شده، برای رسول الله(ص) پرنده أی هدیه آوردند: پس رسول الله(ص) فرمودند: أللهُمَّ إئتِنِي بِأَحَبِّ خَلّقِکَ إِلَیکَ یَأکُلُ مَعِي مِن هَذَا الطَیرِ. ترجمه: خدایا! محبوب ترین بندگانت را به نزد من بفرست، تا این پرنده را با من بخورد. با خود گفتم: او مردی از انصار باشد. پس علی(رض) بیامد. به او گفتم: پیامبر(ص) کاری دارند، علی(رض) هم برفت. بار دیگر بیامد، و من همان گفتم، و او برفت و بار دیگر بیامد.و حدیث – مَن کُنتُ مَولَاهُ فَعَلِيٌ مَولَاهُ – می باشند. که اصحاب حدیث گفته اش را انکار نموده، التفاتی به آن نکردند، و نه هم آن را درست دانسته اند.(5)
    محمد بن عبدالباقی از أبِي محمد تمِیمِي و او از أبِي عبدالرحمن سلمِي روایت نموده، که گفت: به نزد أبِي عبدالله حاکم رفتم، و او در منزلش بود، و به جهت یاران أبِي عبدالله بن کرام(پیشوای مذهب کرامیه) امکان خروج از منزلش و رفتن به مسجد را نداشت، زیرا آن ها منبرش را شکسته بودند، و او را از خروج از منزل منع کرده بودند. أبوعبدالرحمن سلمِي می گوید: برای حاکم گفتم: اگر از منزل بیرون شوی و بر فضائل این مرد یعنی معاویه(رض) شهادت دهی، از این محنت راحت می شوی. حاکم گفت: این کار از دلم نمی آید، این کار از دلم نمی آید، این کار از دلم نمی آید.(5)
   خیرالدین زرکلِي در کتاب اعلام خود آورده است: أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن حمدویه بن نعیم ضبِي طهمانِي نیشابورِي مشهور به حاکم و معروف به ابن بیع از بزرگان حفاظ حدیث و مصنفین آن می باشد، مولود و وفات او در نیشابور بوده است، وی در سال 341 هجری قمری طی سفری ابتداء به عراق و سپس به حج رفت، و بعد از برگشت شهرهای خراسان و ماوراء النهر را گردش نمود، و از حدود هزار شیخ اخذ حدیث نمود، او در سال 359 متولی قضای نیشابور گردید، و بعد به منصب قضاء در گرگان گماشته شد، اما امتناع نموده، آن وظیفه را قبول نکرد. نامبرده بین ملوک آل بویه و امیران سامانی وساطت می کرد، و سفارت بین آن دو سلسله را بر عهدۀ داشت، و بطور احسن آن را به انجام رسانید. او از آگاه ترین مردمان به صحیح حدیث، و تمیز آن از احادیث سقیم و معلول بود. نامبرده کتب و رسائل زیادی تالیف نمود. ابن عساکر دمشقِي می گوید: آن چنان که در دسترس مردمان دیده شده، تالیفات أبوعبدالله حاکم در حدود یکهزار و پنجصد جزء می رسد.(10)
   جمال الدین أبِي المحاسن یوسف بن تغری بردی اتابکی صاحب کتاب النجوم الزاهرة فِي ملوک مصر والقاهرة می نویسد: حافظ أبوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدویه بن نُعَیم حاکم نیشابورِي معروف به ابن بَیع ضَیِّي در سال 321 هجری قمری متولد گردیده است. موصوف یکی از ارکان إسلام، سید و امام محدثین و مرجوع الیه در این امر بوده، به شهرهای مختلفی مسافرت نموده، کتب زیادی تالیف کرده، از عده أی کثیری حدیث شنیده، و جمع غفیری از او روایت کرده اند. موصوف در ماه صفر سال 405 هجری قمری وفات یافت.(6)
کتب ذیل از تالیفات إمام أبوعبدالله حاکم نیشابورِي می باشد:
 1 - تاریخ نیشابور، که معروف ترین اثر وی است، و آن را أحمد بن محمد معروف به خلیفه نیشابوری از عربی بفارسی برگردانیده، و دکتر محمد رضا شفیعِي کدکنِي آن را تحقیق و ویراستارِي نموده است.  أبوعبدالله حاکم می گوید: چون به هر شهری از شهر های خراسان و ماوراء النهر نظر کردم، دیدم که عالمی از آن شهر برایش تاریخی نوشته است، و تا بحال برای نیشابور با این همه کثرت علماء کسی برایش تاریخی تصنیف نکرده است، لهذا بر آن شدم تا برای نیشابور تاریخی تصنیف نمایم.(1 و 9)
 2 - المستدرک علی الصحیحین در حدیث، که در یک مجموعه أی چهار جلدِي گردآوری شده است. این کتاب یکی از آثار بحث انگیز و مشهور حاکم است، و در حقیقت مجموعه أی از احادیثی است که دو امام بزرگ علم حدیث یعنی امام محمد بن اسماعیل بخاری و امام مسلم بن حجاج قشیرِي نیشابورِي آن احادیث را در کتب صحاح خویش نیاورده اند. حاکم آن احادیث را از مقؤله حدیث صحیح تلقی کرده، و واجد شرایط این که در کتب این دو امام وارد شود دانسته است.(1 و9)
 3 – معرفة علوم الحدیث، یا معرفة اصول الحدیث که در قاهره به سال 1937 میلادی به تصحیح و اهتمام معظم حسین چاپ شده است.(1)
 4 – ألإکلیل: خلیلی که محضر حاکم را درک کرده، و شاید قدیم ترین کسی است که زنده گی او را نوشته، می گوید: حاکم کتابی در ایام پیامبر اسلام(ص) و همسران او برای أبوعلِي المظفر ناصرالدوله محمد بن إبراهیم بن سَیمَجُور متوفی ماه رجب سال 388 هجری قمری که در نیشابور و بخش های از خراسان به روزگار سامانیان فرمانروائی داشته، و خود از علماء و زهاد زمانه خود بوده، تصنیف کرد، و آن را إکلیل نام نهاد.(1)
 5 - المدخل الی الاکلیل: حاجی خلیفه می گوید: حاکم سپس کتاب المدخل الی الاکلیل را نوشت. کتاب مذکور در سال 1932 میلادی در حلب و در سال 1953 میلادی در لندن به چاپ رسیده است.(1 و 9 )
 6 – المدخل إلی الصحیح یا المدخل إلی معرفة الصحیحین، در موضوع اصول حدیث. این کتاب در یکی از دانشگاه های عربستان سعودی به عنوان رسالۀ فوق لیسانس مورد تحقیق قرار گرفته است. و عبدالغنی بن سعید أزدِي نقدی بر این کتاب حاکم نوشته به نام کشف الاوهام التی فِي مدخل الحاکم.(1)
 7 – سؤالات الحاکم للدارقطنی که عنوان کامل آن سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی فِي الجرح والتعدیل است، و توسط مکتبة المعارف در شهر ریاض به تصحیح موفق بن عبدالله چاپ شده است. این کتاب کوچک یکی از مهم ترین کتب جرح و تعدیل است، و موضوع آن پرسش هائی است، در باب هویت و درجۀ اعتبار روائی رجالی که از دارقطنِي دربارۀ ایشان پرسیده، و او به نقد و بررسی شخصیت یک یک آنان پرداخته است. کتاب شامل حدود 531 زنده گی نامه است.(1)
 8 – الاربعین فِي الحدیث: سبکی تصریح دارد، که کتاب الاربعین حاکم را دیده، و از آن مطالبی نقل می کند، و همچنین حاجی خلیفه از آن نام برده است، ولی در کتابشناسی های موجود و فهارس کتابخانه ها اثری از این کتاب حاکم دیده نمی شود.(2 و 9)
 9 – أمالی العشیات: ابن خلکان و حاجی خلیفه از این کتاب او نام برده اند، و ظاهراً امروز نسخه أی از آن شناخته نیست.(1)
 10 – معجم الشیوخ: یا به گفتۀ ابن خلکان تراجم الشیوخ که از عنوان آن چنان پیدا است  که در حقیقت مشیخۀ او است، یعنی شرح حال کسانی که وی از ایشان سماع حدیث داشته است. از این کتاب نیز خبری در دست نیست.(1)
 11 – فوائد الشیوخ: نسخه أی از آن در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق باقی است که در قرن هشتم کتابت شده است.(1)
 12 – کتاب الضعفاء: ابن حجر از این کتاب نام برده، وبه مطلبی از مطالب آن اشارت کرده است. با این هم بعضی از معاصران ما حدث زده اند، که این کتاب بخشی از همان کتاب المدخل الی معرفة الصحیحین است، زیرا در آغاز آن 234 تن از ضعفا که روایت از ایشان روا نیست را معرفی کرده است.(1)
 13 – تسمِيةُ مَن أخرَجَهُم البخارِي و مُسلِم: چنان که از نام آن پیدا است، بحثی است، دربارۀ رجالی که در دو صحیح بخارِي و مسلم ذکر ایشان آمده است. نسخه أی از آن در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق باقی است، که در حدود سال 704 هجری قمری کتابت شده است.(1)
 14 – علل الحدیث یا به تعبیر ابن خلکان العلل: اما طوری که معلوم می شود ابن خلکان خود این کتاب را ندیده بوده است، و از روی عبارت بعضی از قدماء مانند عبدالغافر فارسِي  و خلیلِي قزوینِي به چنین تصوری رسیده است.(1)
 15 – سوالات السجزی للحاکم: عنوان چاپ شدۀ کتاب این است: سؤالات مسعود بن علِي السجزی مع اسئلة البغدادیین عن احوال الرواة. این کتاب توسط موفق بن عبدالله بن عبدالقادر تصحیح انتقادی شده است، و در سال 1408 هجری قمری مطابق سال 1988 میلادی در بیروت انتشار یافته است. مسعود بن علی سجزِي نیشابورِي از شاگردان حاکم بوده، و این سؤالات را دربارۀ مجموعه أی از رجال حدیث مطرح کرده، و حاکم به نقد احوال آنان پرداخته است.(1)
 16 - رحلتان الی الحجاز والعراق.(9)
 17 – السیاق فِي ذیل تاریخ نیسابور.(9)
 18 – فضائل العشرة المبشرة.(9)
 19 – فضائل فاطمة الزهراء رضی الله عنها: یا فضایل فاطمه که اغلب نویسنده گان زنده گینامۀ حاکم به آن اشارت کرده اند.(1) و در این اواخر کتابی را محمود نعمتی تحقیق و از عربی بفارسی ترجمه نموده، که می گوید: این کتاب همان تالیف أبوعبدالله حاکم نیشابورِي است و متن عربی آن را از روی نسخۀ خطی کتابخانه ملت انقره ترکیه اخذ نموده است. کتاب مذکور را انتشارات سخن در ایران منتشر ساخته است.
 20 کتاب المبتدأ اللآلِي الکبری.(9)
 21 – مدخل إلی علم الصحیح.(9)
 22 – مناقب الإمام شافعِي: چنان که از نام آن پیدا است در فضایل امام شافعی بوده، اما تا فعلاً نسخه أی از آن در دسترس نیست.(1 و 9)
 24 – مناقب الصدیق رضی الله عنه.(9)
 25 – معرفة أصول الحدیث و علومه و کتبه.(12)
 26 – معرفة علوم الحدیث.(7)
 27 – مُزَکَّی الأخبار: ذهبی و ابن خلکان از این کتاب یاد آوری کرده اند، ولی اطلاع بیشتری در باب آن بدست نیامده، و در فهارس کتابخانه ها از آن خبری در دست نیست.(1)
 28 – مفاخرالرضا: در منابع شیعِي از قبیل کتاب الثاقب فِي المناقب ابن حمزه متوفی قرن ششم هجری کتابی به نام مفاخرالرضا در مناقب امام علِي بن موسی الرضا(رض) یاد شده، و مطالبی به تفصیل از آن نقل گردیده است. از آنجا که تاریخ نیشابور حاکم کتابی بسیار مفصل بوده است، و حاکم نسبت به حضرت امام رضا(رض) شفتگی بسیار داشته، بعید نیست که بابی در خصوص زنده گی حضرت رضا(رض) پرداخته باشد، و این عنوان را داشته و بعد به عنوان کتابی مستقل در این خصوص تلقی شده باشد. باز هم در صحت آن جای تردید است.(1)
منابع و مآخذ:
1 – مقدمه تاریخ نیشابور تالیف ابوعبدالله حاکم – از صفحه 31 الی صفحه 42 – بقلم دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی – فارسی.
2 – المنتظم فِي معرفة علماء الحدیث – صفحه 851، 852، 853 و 854 - تالیف حافظ أبِي یعلی خلِيلِي قزوینِي – به شماره  758 – عربی.
3 – تاریخ بغداد – جلد سوم – صفحه 509، 510 و 511 – به شماره 1044 – تالیف خطیب ابوبکر أحمد بن علِي بغدادی – عربی.
4 – وفیات الأعیان – جلد چهارم – صفحه 105، 106 و 107 – به شماره 615 – تالیف أبِي العباس ابن خلکان – عربی.
5 - المنتظم فِي تاریخ الملوک والأمم – جلد پانزدهم – صفحه 109و 110– به شماره 3059 – تالیف ابن جوزِي – عربی.
6 - النجوم الزاهرة – جلد چهارم – صفحه 238و 239 – حوادث سال 405 هجری قمری – تالیف یوسف بن تغری بردی أتابکِي – عربی.
7 – سیر أعلام النبلاء – جلد سوم – از صفحه 1140 الی 1145 – به شماره 3735 – طبقه بیست و دوم – تالیف امام ذهبی – عربی.
8 – طبقات الشافعیة الکبری جزء چهارم – از صفحه 155 الی صفحه 171 – به شماره 328 – تالیف تاج الدین أبِي نصر سبکِي – عربی.
9 – کشف الظنون – جلد ششم – صفحه  48 – تالیف حاجی خلیفه – عربی.
10 – اعلام زرکلی – جلد ششم – صفحه 227 – حرف میم – تالیف خیرالدین زرکلِي – عربی.
11 – لغت نامه دهخدا –جلد اول – صفحه 345 – تالیف علامه علِي اکبر دهخدا – عربی.
12 – ویکِي فقه – دانشنامۀ جهان اسلام – بنیاد دائرة المعارف اسلامی – مقاله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری – به شماره 5730 – عربی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

إبراهیم بن عبدالله هروی:

  -     حافظ استاد أبوإسحاق إبراهیم بن عبدالله بن حاتم هروِي ساکن بغداد شخصیتی متکلم، قارِي، صدوق و یکی از مشاهیر محدثین بوده، و اصل او از ه...